فصل6:نیروی زنان را در ارتباط و حمایت کردن از یکدیگر در محل کار دستکم نگیرید. تجربیات من از زمانی که یک حسابدار تازهکار بودهام تا اکنون که صاحب یک پست مدیریتی در یک شرکت بزرگ سرمایهگذاری هستم، به من یاد داد، “گفتگو میان زنان، منافع کلانی هم برای خود افراد و هم برای کل مجموعه دارد”.
هنگامی که در سال ۱۹۷۰ از دانشگاه فارغالتحصیل شدم، ایمان داشتم که زنان بهسرعت در همه سطوح زندگی حرفهای به تساوی با مردان دست مییابند؛ مانند اکنون که پیشرفت خوبی کردهایم. من همیشه کمبود یا نبود زنان را در رأس امور حس میکردم و برخلاف انتظاراتم از سمت زنان، دوستان دانشگاهیام و همکارانم حمایت خواهرانه دریافت نمیکردم.
وقتیکه من یک حسابدار تازهکار بودم و در یک شرکت بزرگ مشغول به کار شدم، بسیار علاقه داشتم با زنهایی که مرتبه شغلی آنها از من بالاتر بود، قرار ناهار خارج از وقت اداری بگذارم و با آنها در مورد مسائل گوناگون صحبت کنم. مدام از تنها همکار زنم درخواست میکردم که با هم ناهار بخوریم تا نهایتاً همکارانم به من گوشزد کردند که ما با یکدیگر رفیق نیستیم و این موضوع من را بسیار آزار میداد.
در طول آن سالها، من تجربههای سختی در خصوص انتقادهایی که از جانب مردها نسبت به من شد، نظراتی که در مورد ظاهرم میدادند و میگفتند که من لیاقت کار کردن در آنجا را ندارم و مدام خودم را در مقایسه با دیگران قضاوت میکردند، داشتم. ولی من هیچوقت این را نمیدانستم که بقیهی زنان هم مشکلات شبیه من را دارند. ما نمیفهمیدیم که باید تا دیر نشده است با هم متحد شویم. هرکدام از ما بهطور انفرادی با آن چالشها دستوپنجه نرم میکرد و ظاهراً هم هیچکدام از ما در این امر موفق نبودیم.
رفتار زشت همکاران من یک نام علمی دارد به نام “پدیده ملکه زنبور”. برخی از زنان در مقاطع ارشد بین خودشان با زنانی که در مقاطع پایینتر هستند، فاصلهای میبینند و این احتمالاً به دلیل بیشتر پذیرفته شدن (دیده شدن) توسط همتایان مردشان میباشد. با توجه به مطالعهای انجام شده، این امر به علت عدم تساوی در صدر است و تلاش برای جدا کردن خود از یک گروه حاشیهنشین، راهکاری است که مکرراً استفاده میشود. خیلی راحت است باور اینکه، فضای محدودی برای مردمی که در صدر شبیه شما هستند وجود دارد، وقتیکه شما میتوانید آن را با چشمان خود ببینید.
در عوض با توجه به آنچه اقتصاددان، هولت میگوید، مردها ۴۶ درصد بیشتر احتمال دارد که در محیط کاری، حامی و وکیلمدافع باشند که این مسئله اختلاف فاحشی را در یک چارت سازماندهی شده به وجود میآورد. با توجه به گزارش منتشر شده در سال ۲۰۱۶ با نام (زنان در محل کار)، مردان سفیدپوست ۳۶ درصد (بهطور ثبتشده و در شغلهای اداری) و زنان سفیدپوست ۳۱ درصد را تشکیل میدهند. اما در مراحل خیلی اولیه درصد مردها به ۴۷ درصد و زنان به ۲۶ درصد میرسد که ۱۶ درصد افت دارد. مردم تمایل دارند فکر کنند که هرچند که موقعیتهایی که در حال حاضر وجود دارد، نرمال هستند، احتمالاً این آمار و ارقام تبیینکننده نقاط ضعف مردان است (زنها نسبت به مردها در محیط شغلی سیر نزولی دارند). در شرکتهایی که از رهبران ارشد زنان هستند، ۵۰ درصد از مردان فکر میکنند که زنان رهبران خوبی هستند.
بدتر از بیمحلی شدن توسط زنان، فقدان ارتباط میان زنان مشکل بزرگی است. از ۵۰ نفر همکلاسیهایم که وارد بازار کار شدیم، فقط ۵ نفر آنها زن بودند. همه ما در گروههای اربابرجوعی متفاوتی بودیم. پایان سال کاری، من خیلی شوکه و سورپرایز شدم که ۴ زن دیگری که با من کار میکردند، کار خود را ترک کرده یا اخراج شدند. شوکه به خاطر نتیجه داستان و سورپرایز به خاطر اینبود که ما زنان هیچوقت در طول این مدت بر سر مشکلات یکسان خود با یکدیگر صحبت نکرده بودیم تا متوجه اتفاقاتی که در روند کار رخ میداد، شویم.
یکی از تجربیات سختی که در آن دوران داشتم، این بود که مردان به شدت نظرات من را نقد میکردند و من با خود میگفتم که شاید من لیاقت این کار را نداشته باشم. اما این موضوع فقط مشکل من نبود، مشکل تمام زنهایی بود که مانند من شاغل بودند. اما ما از این مشکلات یکسان باخبر نبودیم.
من تصمیم گرفتم، اجازه ندهم که تجربیات گذشته دوباره اتفاق بیافتند. میتوانستم بفهمم در محیط کار چه مسائلی وجود دارد. زمانی که در کارم پیشرفت کردم و ارشد شدم، برای زمان ناهار میزبان زنان شدم و کانال بازی برای برقراری ارتباط ایجاد کردم. من این هدف را برای رسیدن به اینکه هر زنی که میخواهد وارد یک شرکت یا سازمان شود، خطمشی و سیاستهای مساویای در موردش اعمال کنند، اجرایی کردم. عقیدهها و تجربیات شخصی خود را با آنها به اشتراک گذاشتم؛ به طور مثال چگونه نه گفتن به انجام کارهایی که برخی افراد آنها را متعلق به یک جنس میدانند و این امر تبدیل به یک وظیفه میشد، قهوه درست کردن و مراقبت از فضای کار و…
من به بعضی از همکارانم که انجام آن کارها را اجتنابناپذیر میدانستند، تأکید کردم که میتوانند در مورد هر موضوعی در محل کار با من صحبت کنند و با آنها باید با احترام برخورد شود. زمان ناهار برای من یک مسئله ضروری بود، فراهم کردن یک فضایی که به در میان گذاشتن چالشها و موفقیتها اختصاص داده بشود. وقتی که افراد در یک گروه قرار میگیرند، این را خواهند فهمید که مشکل آنها فقط مختص به آنها و منحصر به فرد نبوده و این موانع و مشکلات مشترک و جمعی هستند.
همه این مواردی را که گفتم اگر رعایت بشود به گردش بهتر اطلاعات کمک کرده و باعث رها شدن از اضطراب و نگرانی میشود و ما را مطمئن میکند که اگرچه شغلهای ما چالشبرانگیز هستند، ولی ما در این قضیه تنها نیستیم و امیدواریم که این موضوع میزان اصطکاک زنانی که در کمپانی من کار میکنند را هم کم کند.
هنگامی که دختر خودم وارد یک فضای کاری شد، به آن اندازهای که امیدوار بودم تغییر کرده باشد، عوض نشده بود.
اگر چه ۴۰ درصد از حسابداران شرکت (Big 4) زنان هستند، ولی فقط ۱۹ درصد از بازرسین را زنان تشکیل میدهند و آنها همچنان کمتر از همتایان مردشان معتقدند که فرصتها و موقعیتهای یکسانی برای پیشرفت در فضای کاری وجود دارد.
(پس زنان در محل کار چگونه کار میکنند؟)
آیا مطالعاتی وجود دارد که نشان دهد ما بابت اینکه همدیگر را بالا میکشیم و از هم حمایت میکنیم، تنبیه میشویم یا تاوان میدهیم؟
در بحران شدید بابت حمایت از زنان میتوانیم این حمایت را با صدای بلند و با افتخار اعلام کنیم تا زمانی که بتوانیم احساسها و ادراکات را تغییر دهیم. فواید بسیار زیادی چه به صورت انفرادی و چه برای کل سازمان وجود دارد وقتی زنان از هم حمایت میکنند. فواید و مزایای این حمایت برای حمایتکنندگان کاملاً شفاف است، مثل دسترسی به موقعیت و فرصتها، ایجاد فرصتی برای نشان دادن دستاوردها به مدیران ارشد و…
مهمتر این است که سازمانهایی که از این حمایتها و مزایا استقبال میکنند، یک فرهنگ حمایتی را ایجاد کرده و آنجا را به جایگاهی تبدیل میکنند که استعدادهای افراد شناخته شده و در ادامه به آنها پاداش تعلق گیرد.
اما هنوز کارهای زیادی مانده که لازم است انجام شود. من با افزایش تعداد تشکیلات و سازماندهیهای خانمها مثلsalli krauchek’s Ellevate Natwork که یک شبکه حرفهای زنان است، بسیار هیجان زده میشوم. در این سازمانها، زنان از یکدیگر در مقابل شرکتها برای تغییر فرهنگ کاریشان در سطح وسیع، حمایت میکنند. این شبکه گسترش یافته و افراد دیگری (مانند Ellevest) را ایجاد کرده که سرمایهگذار یک شرکت متمرکز بر امور زنان و شرکتهایی است که باعث پیشرفت زنان میشوند و در این زمینه اقدامات و تاسیسات مهم دیگری هم انجام میشود.
وظیفه و مأموریت سرپرست شبکه، حمایت از زنان در جاهطلبیهای شغلی، با فراهم کردن یک دنیای یادگیری واقعی”توسط دسترسی به رهبران رسمی” است. من هم تلاش میکنم تا نقشی در این زمینه داشته باشم و یک موسسه برای رهبران زن تأسیس کنم و در دانشگاه خودم را، وقف کنم. این دانشگاه از تحقیقات و ارتباطات جدید حمایت کرده و فرصتها و موقعیتها را برای زنان گسترش میدهد.
اینها مکملهای شگفتانگیزی هستند؛ اما نمیتوانند جایگزین مزایا و ضرورت ارتباط بین زنها در یک شرکت شوند. این به زنان دیگر کمک میکند تا بفهمند که، فقط من نیستم! (تنها نیستم) و این یک افشاگری است که میتواند روش و جهت شغلی زنان را تغییر دهد. همچنین این یک راه ضروری برای شناسایی کردن مشکلات سیستمیک در شرکتها است. این قضیه نباید تبدیل به یک مسئله خیلی بزرگ و کلان شود و لازم نیست که بیش از حد، به آن فکر کنید. در واقع این مباحثه سالم در مورد پیوستگی گروهی از بالا به پایین است. مهم نیست که شما یک کارمند تازه وارد یک ساله یا یک مدیر هستید، (می بایست این شرایط را برای زنان بوجود آید که از بالاترین مرتبه تا پایینترین مرتبه با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و از یکدیگر حمایت کنند). این روند باعث پیشرفت زنان و سازمان شده و از رقابت ناسالم کم میکند و منجر به رقابت سالم و پیشرفت فردی و سازمانی میشود..
فقط سعی کنید به هر شکلی در محیط کار ارتباط برقرار کنید. حدس میزنم شما متوجه خواهید شد که هزینه کردن برای یک ناهار گروهی در مقابل سرمایهگذاری برای نیروی انسانی ناچیز خواهد بود.