فصل6: عماد افروغ، جامعهشناس که در دوره احمدینژاد نماینده مجلس بوده و به اقتضای شغلش عضو شورای انقلاب فرهنگی بوده گفت: من سال آخر در جلسات شرکت نکردم. برداشت من این بود که اعضای شورا، بهصورت مبنایی عمل نمیکنند. هیجانی تصمیم میگیرند. تعریفشان از فرهنگ و علم عجیب است.
عدم حضورم در جلسات شورا مصادف و مقارن بود با ریاستجمهوری آقای احمدینژاد و ملاحظه برخی مواضع ایشان. به یاد دارم در جلسهای آقای احمدینژاد گفت چرا مدام ما حرف بزنیم، دعوت کنیم که دیگران بیایند و برای ما حرف بزنند. گفتم: اعضا شورا خود باید اهل معرفت باشند. چرا کسی دیگر برای آنها سخنرانی کند. نحوه مصوبات آنها هم عجیب بود. با یک صلوات یک مصوبه را نهایی میکردند!
بنده به نحوه اداره جلسه اعتراض داشتم. یک سال در جلسات حضور نیافتم که آقای مخبر (دبیر شورا) در نهایت ضمن نامهای به آقای حداد عادل، ریاست وقت مجلس، نوشت که من در این جلسات شرکت نمیکنم. من هم نامه ایشان را به همراه جوابیهای، رسانهای و منتشر کردم. اعتراض من به اصل شورا نبود؛ به رفتارهای کمعمق بود که در زمان آقای احمدینژاد تشدید شد. آقای مهندس موسوی نیز شرکت نمیکرد و ناگزیر جایگزین شد. این اتفاقات مربوط به قبل از انتخابات 88 است.
آقای هاشمی اصولا اعتقاد چندانی و در عمل به مشورت و روشنفکری نداشت. به خاطر مسائل سیاسی و رقابتهای جناحی، عدهای از افراد که از چنین مسائلی باخبر هستند، سکوت میکنند. اما بعدها از همان اصلاحطلبها، کسانی گفتند که آقای رفسنجانی اهل مشورت نبود. آنها به خاطر رقابتهای انتخاباتی سال 92، سکوت کردند.
جریانات سیاسی کشور جریان واقعی نیستند؛ چراکه فلسفه سیاسی مشخصی ندارند. هر روز یک ادعا مطرح میکنند. در ایران جریان چپ عدالتخواه طرفدار اقتصاد لیبرال است، راست بازاری از عدالت اجتماعی حمایت میکند. این چه وضعیتی است؟ فکر میکنند کسی هم متوجه نمیشود.
آقای هاشمی میانه خوبی با روشنفکری نداشت، اما آقای خاتمی داشت. فضای عمومی در دوران آقای خاتمی دارای رقابتهایی بود که بستری برای نشر اندیشهها شد. شخصا بیشترین کتابهای مربوط به آزادی و عدالت و روشنفکری را در همان سالها، در واکنش به بحثهای هیجانی، منتشر کردم. هرچند در این دوره چیزی به ظرفیتهای حقوقی و قانونی ما در حوزههای مربوط افزوده نشد و بار دیگر اسیر همان داستان قدیمی افراط و تفریط و در این دوره بهخصوص، تفکیک و انسجام با غفلت از انسجام شدیم.