فصل6: محمدحسین شریعتمدار: ساکت است و کمتر اهل گفتگو و مصاحبه است، خودش میگوید به خصوص بعد از انحلال سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی سکوتش بیشتر هم شده است. محمد سلامتی دوست و همحزبی بهزاد نبوی در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، درباره انتخابات مجلس شورای اسلامی نظری شبیه به او دارد. او هم معتقد است که اصلاحطلبان باید در شرایط فعلی کشور به فکر مشارکت بالای مردم در انتخابات باشند و شرط و شروط گذاشتن برای نهادهای حاکمیتی و شورای نگهبان را کنار بگذارند.
البته سلامتی برخلاف نبوی و اکثر چهرههای معتدل اصلاحطلب و اصولگرا میگوید نگران تندروها نیست و برای همین ائتلاف با اصولگرایان را رد میکند. او معتقد است که اصلاحطلبان در این انتخابات باید لیست خودشان را بدهند؛ «معتقدم که در این انتخابات بهتر است که هر جناح و خط فکری خودش به تنهایی وارد میدان شود. در سال ۹۴ استدلال این بود که برای پیشگیری از این که افراطیون اکثریت مجلس را به دست نیاورند، ما با اصولگراهای میانه رو متحد شویم. کار درستی بود و مؤثر هم واقع شد. اما در حال حاضر این مسئله محوریت ندارد. الان نگران نیستیم و حتی به نظر من اگر هم تعداد قابل ملاحظهای بیایند، آن حالت افراطی سابق را ندارند.»
او که در کافه خبر خبرگزاری خبرآنلاین حضور یافته بود، تاکید دارد که «روز به روز تعداد اصولگراهای معتدل بیشتر میشوند» و البته باز هم میگوید: «نگران تندروها نیستم، حتی اگر در مجلس تعدادشان بیشتر از مجلس فعلی شود».
با محمد سلامتی درباره شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان، انتخابات مجلس، ائتلافهای انتخاباتی و جریان رهبری در اصلاحات گفتگو کردیم که آن را در ادامه میخوانید.
آقای سلامتی! اصلاحطلبان زمانی به نام خط امامیها شناخته میشدند، چه شده که کسانی که به خط امامی معروف بودند امروز در انتخابات عموما به علت عدم التزام به ولایت فقیه رد صلاحیت میشوند. این اتفاق از کجا ناشی میشود؟
متأسفانه این اتفاق یک برخورد جناحی است و از آنجا ناشی میشود که تفکر یک جناح بر ارکان مهم نظارتی حاکم است. من قبلا هم پیشنهاد داده بودم که از آن جاکه نهاد نظارتی باید مورد اعتماد همه جریانات سیاسی باشد، باید بافتی بیطرف داشته باشد، لذا ترکیب اعضای شورای نگهبان باید به تعداد مساوی از عناصر دو جناح موجود در کشور باشد.
هیچ وقت راهکار دیگری به ذهن شما رسیده است، مثلا رایزنی انجام شود که این اتفاقات دیگر رخ ندهد؟
مشورتها خیلی کارساز نیست. گرچه من هم معتقدم که صحبت کردن خوب است؛ اما وقتی زاویه دید عدهای خیلی تند است، فایده صحبت کردن به حداقل میرسد.
مذاکره با شورای نگهبان را بد نمی دانم اما کارساز هم نمی دانم
یعنی شما این بحثهایی را که مطرح میشود مبنی بر این که اصلاح طلبها وارد مذاکره با شورای نگهبان شوند، کار ساز نمیدانید؟
گرچه مذاکره را بد نمیدانم، اما کارساز نمیدانم. هم به دلیل زاویه فکری و ذهنی که آنها دارند و هم به این دلیل که خطی که از بیرون به آنها داده میشود مذاکرات را کم حاصل میکند.
شورای شهر به جای نامگذاری خیابانها به نام هنرمندان باید به مسائل شهری میپرداخت
فارق از ماجرای شورای نگهبان، به نظر میرسد که خود اصلاح طلبها یک فرصتسوزی کردند و یک فرصت طلایی را در مجلس و شورای شهر از دست دادند تا حدی که الان خود آقای خاتمی هم میگوید که «تکرار میکنیم» من هم دیگر جواب نمیدهد. آیا شما قبول دارید که این فرصتسوزی اتفاق افتاده است؟
بله، من هم قبول دارم که اصلاح طلبها در مجلس آن گونه که انتظار مردم و خواص بود، عمل نکردند. در شورای شهر هم همین طور. شورای شهر میتوانست مسائل مهمتری را در دستور کار قرار بدهد و مثلا به جای این که فلان خیابان را به نام فلان هنرمند کنند، میبایست در ارتباط با مسائل شهری که حاد و مهم است، مثل ترافیک، جمع آوری متکدیان و ایجاد یک مرکز بازآموزی برای آنها، ایجاد مراکز مختلف برای دست فروشها و.... را در دستور کار خود قرار دهند. ما میتوانیم در ارتباط با شهرداری در حاشیه شهر مراکز تولیدی ایجاد کنیم و خیلی از بیکارها را به آنجا ببریم، هم به آنها آموزش بدهیم و هم آنها را مشغول به کار کنیم. کارهای زیادی میتوان انجام داد.
نیمی از مشکلات به گردن خود اصلاحطلبان است
به نظر شما چرا این اتفاق افتاد؟
به این دلیل است که ما در کشور به تحزب بها ندادهایم و از آن حمایت نکردهایم. وقتی نمایندگانی از سوی حزبی قدرتمند وارد مجلس یا شوراها می شوند،آنها باید برنامه حزب را پی بگیرند. حزب هم علاوه بر رصد کار نمایندگان وابسته به خود، به آن ها از لحاظ برنامه، هدایت فکری، سازماندهی و غیره کمک میکند و برای این که اعتماد مردم راداشته باشد سعی میکند کیفیت عملکرد این نمایندگان را ارتقا بخشد. اما احزاب ما ضعیف نگه داشته شدهاند و قادر به این کار نیستند. لذا اکثر کسانی که وارد مجلس یا شوراها شدهاند اکنون فاقد پشتوانه حزبی هستند. لذا آنها هرکدام به عنوان یک فرد عمل میکنند. نتیجه عمل این افراد به هیچ وجه نمی تواند شبیه نتیجه عمل یک حزب باشد. احزاب فعلی کوچک، ضعیف و آسیبپذیر و تحت فشارند. آنها بیشتر تلاش میکنند تا راهی پیدا کنند که چگونه خود را حفظ کنند.
من هم قبول دارم که اصلاح طلبها در مجلس آن گونه که انتظار مردم و خواص بود، عمل نکردند. در شورای شهر هم همین طور. شورای شهر میتوانست مسائل مهمتری را در دستور کار قرار بدهد و مثلا به جای این که فلان خیابان را به نام فلان هنرمند کنند، میبایست به مسائل حاد و مهم شهری میپرداخت.
این مسئله چقدر به خود اصلاح طلبها مربوط میشود؟
به نظر من گرچه محدودیتهای اشاره شده خیلی مهم است، ولی اصلاح طلبها از همین ظرفیت موجود هم نتوانستهاند به خوبی استفاده کنند، لذا شاید اغراق نباشد که بگویم که ۵۰ درصد ضعف به خود آنها برمیگردد و ۵۰ درصد هم به مسائلی که اشاره کردم. در حال حاضر جناح اصولگرا هم همین گونه است و نمیتواند افراد خود را خوب مدیریت کند. اگر اصلاح طلبها قدرت پیدا میکردند و قوی میشدند، آنها هم ناگزیر خود را قوی میکردند. وقتی از این طرف برنامه های درست وحسابی و مردمی مطرح میشد، آنها هم برای رقابت به دنبال برنامه های دیگری میرفتند. وقتی که تفکر ضد حزبی وجود دارد یا حداقل بیتفاوتی نسبت به تحزب، به تمام جناحها صدمه میزند.
اصلاحطلبان نباید روی اشخاص سرمایهگذاری کنند
آقای سلامتی در هر صورت، در شرایط فعلی رهبران و چهره های شاخص اصلاحات به هر دلیلی محدود هستند یا خیلی حضور پر رنگی ندارند. این فرصتسوزی را چقدر به محدودیت رهبری این جرین مرتبط میدانید؟
به نظر من از آن جا که طول زمان فعالیت اشخاص محدود است، نباید جناحها تمام سرمایهگذاری سیاسی خود را به اشخاص ولو باداشتن پتانسیل خیلی بالا متکی کنند. احزاب هستند که ماندگارند، لذا باید تلاش شود که احزاب هرچه بیشتر ظرفیت کسب کنند. بنا براین باید طوری پیش رفت که در عرصه رقابتهای سیاسی، ظرفیتهای شخصیتها به ظرفیت احزاب اضافه شود، نه ظرفیت احزاب به ظرفیت شخصیتها. بنابراین اگر فرصتسوزی باشد، باید احزاب را مقصر دانست.
یعنی شما تشکلها را مهمتر از رهبری میدانید؟
بله، تشکلها ماندگار هستند.
وقتی تشکلها متشتت بشوند، چه کسی باید رهبری آنها را به عهده بگیرد؟
تشکلها معمولا رهبری بیرون از حزب را نمیپذیرند، مگر به شکل موقت آن هم با توجه به منافع حزبی. البته وقتی قدرتمند شوند اصلا نمیپذیرند. اماشخصیتهای محوری هستند که چون مورد قبول تعداد قابل ملاحظهای ازاحزاب هستند، میتوانند تا حدودی جلوی تشتت را بگیرند.
اما وقتی ما الان تشکل سیاسی قدرتمند نداریم، جایگاه رهبری تشکیلاتی مهمتر میشود.
اکنون تشکلهای سیاسی ضعیفاند، تاجایی که ظرفیت سیاسی چندین حزب به پای ظرفیت سیاسی یک شخصیت محوری نمیرسد. این واقعیت جناح را به سمت محوریت شخصیتها میکشاند ولو این که خود این شخصیتها عنوان رهبری را قبول نداشته باشند.
خاتمی نگفته رهبر اصلاحات هستم
با توجه به محدودیتهایی که برای آقای خاتمی وجود دارد، به نظر شما در نبود ایشان چه کسی مناسب رهبری جریان اصلاحات است؟
آقای خاتمی هم نگفته است که من رهبر اصلاحات هستم.
معتقد به رهبری یک فرد خارج از چارچوب حزبی نیستم
بله، شاید خود ایشان قبول نداشته باشند؛ اما بقیه ایشان را به رهبری این جریان که قبول دارند.
من معتقد نیستم که یک نفر خارج از چارچوب حزبی، رهبر آن باشد. باید تلاش کرد که احزاب قدرتمند شوند.
شما نمونهای هم از این مورد دارید؟
حزب جمهوری اسلامی که تشکیل شد، تا قبل از این که تفرقه در آن ایجاد شود، قدرت خوبی داشت. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی هم با توجه به پتانسیلهایی که داشت و کارهایی که انجام میداد، قدرتمند بود و دارای نفوذ زیادی بود.
شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان یک نوع ستاد انتخاباتی است
اصلاح طلبها یک شورای عالی سیاستگذاری هم دارند که طبق نظر شما یک نهاد و تشکل است؛ به نظر شما چرا کارساز نبوده است؟
شورای عالی سیاستگذاری بر خلاف عنوانش به گونهای نیست که خیلی در جبهه اصلاحات اختیارات داشته باشد. شورای عالی سیاستگذاری در واقع یک نوع ستاد انتخاباتی است. شاید اولین بار باشد که کسی این نکته را مطرح میکند؛ اما چون من این مشکل را در این شورا میبینم عرض میکنم. انتظاری که بر اساس عنوان باید از شورای سیاستگذاری داشت این است که تمام سیاستگذاریها در ارتباط با کارهای دولت، مجلس و شوراها باید در آنجا جمعبندی شود و از آنجا پیگیری شود که اعمال کنند. اما اینها جزء وظایف شورای عالی نیست. شورای عالی تنها کاری که انجام میدهد این است که در ارتباط با انتخابات، معیارهای انتخاب افراد را مشخص میکند و بعد هم لیست تهیه میکند و بعد از تهیه لیست، خود شورا و آقای خاتمی این لیست را اعلام میکند. بنابراین کار سیاستگذاری و برنامهریزی برای جبهه اصلاحات ندارد. این یک ضعف اساسی است.
شرط و شروط برای انتخابات را بگذاریم برای بعد
به نظر شما آیا میتوان این شورای عالی را به تشکلی که شما میگویید ارتقا داد یا خیر؟
خیر، تشکیلات سیاسی با این شورا فرق میکند. شورای عالی برای این است که بین این همه تشکل سیاسی ریز و درشتی که هستند، برای انتخابات هماهنگی به وجود بیاورند. کار دیگری نمیکند؛ در صورتی که انتظار از یک تشکیلات سیاسی بسیار بیشتر از اینها است.
انتظاری که بر اساس عنوان باید از شورای سیاستگذاری داشت این است که تمام سیاستگذاریها در ارتباط با کارهای دولت، مجلس و شوراها باید در آنجا جمعبندی شود و از آنجا پیگیری شود که اعمال کنند. اما اینها جزء وظایف شورای عالی نیست. شورای عالی تنها کاری که انجام میدهد این است که در ارتباط با انتخابات، معیارهای انتخاب افراد را مشخص میکند و بعد هم لیست تهیه میکند.
در خصوص انتخابات مجلس یازدهم، اصلاح طلبها ایدههای متفاوتی مطرح میکنند. مثلا آقای نبوی تأکید دارند که باید با اصولگراهای میانه رو ائتلاف شود و یک لیست مشترک داده شود. در مقابل آقای سعید حجاریان ایده انتخابات مشروط را مطرح میکند و میگویند ما نمیتوانیم سکوت کنیم و باید شرایط انتخابات را بسنجیم و اگر شرایط خیلی سخت شد، باید از انتخابات کنار برویم. برخی هم می گویند بدون ائتلاف وارد انتخابات شویم، به نظر شما در این برهه اصلاح طلبها در مورد انتخابات مجلس باید چه کار کنند؟
برای انتخابات آینده باید یک هدف کلی را در نظر گرفت. به نظر من هدف کلی از شرکت اصلاح طلبان در انتخابات آینده، باید امنیت ملی باشد. به این دلیل که چون از خارج دارد با ما برخورد میشود. یعنی آمریکا و برخی از همپیمانانش، تمام تمرکزشان متوجه این است که ایران را به زانو دربیاورند. در این جهت آنان دنبال این هستند که تضاد را در داخل کشور تشدید کنند. آمریکا میخواهد که حمایت از نظام در داخل روز به روز کاهش یابد. یعنی آرایی که در مشارکت مردمی ارائه میشود روز به روز کمتر گردد، تا آسیبپذیری ما بیشتر شود و به تبع آن امنیت ملی ما متزلزل شود. ما باید در برابر این هدف آمریکا مقاومت کنیم. یعنی باید هدفگذاری ما در انتخابات آینده امنیت ملی باشد.
تمام تلاش ما باید این باشد که حضور گسترده مردم را در انتخابات به وجود آوریم. تمام اقشار از هر طیفی باید مشارکت کنند، شرط و شروط را باید برای بعد بگذاریم، آن هم شرط و شروطی که بحثانگیز و اختلاف برانگیز است. شما میخواهید با کسی شرط بگذاری که کاملا با شما مخالف است و باحضور گسترده مردم هم در انتخابات میانه خوبی ندارد.
بنابراین با این هدف، تمام تلاش ما باید این باشد که حضور گسترده مردم را در انتخابات به وجود آوریم. تمام اقشار از هر طیفی باید مشارکت کنند، شرط و شروط را باید برای بعد بگذاریم، آن هم شرط و شروطی که بحثانگیز و اختلاف برانگیز است. شما میخواهید با کسی شرط بگذاری که کاملا با شما مخالف است و باحضور گسترده مردم هم در انتخابات میانه خوبی ندارد. بنابراین کنار نمیآید. از این رو اگر قرار باشد که این هدف تأمین شود که باید تأمین شود، بدون قید و شرط باید وارد کار شد.
البته به معنای نفی مذاکره نیست، بلکه باید در مذاکره به طرف مقابل تفهیم کنید که ما میخواهیم مسئله امنیت ملی را در نظر بگیریم و اگر شما هم میخواهید که این اتفاق بیفتد، باید این کارها را انجام بدهید. ممکن است که فقط ۲ درصد تأثیر داشته باشد، همین ۲ درصد هم غنیمت است. حرف را باید بزنیم؛ اما نه به عنوان شرط.
نگران تندروها نیستم/ بهتر است اصلاحطلبان خودشان لیست بدهند
خب چه استراتژی بهتر است، این که اصلاح طلبان ائتلاف کنند و لیست مشترک بدهند یا به دنبال اصلاح طلبهای ناب باشند؟
من معتقدم که در این انتخابات بهتر است که هر جناح و خط فکری خودش به تنهایی وارد میدان شود. در سال ۹۴ استدلال این بود که برای پیشگیری از این که افراطیون اکثریت مجلس را به دست نیاورند، ما با اصولگراهای میانه رو متحد شویم. کار درستی بود و مؤثر هم واقع شد. اما در حال حاضر این مسئله محوریت ندارد. الان نگران نیستیم و حتی به نظر من اگر هم تعداد قابل ملاحظهای بیایند، آن حالت افراطی سابق را ندارند. در واقع شرایط این گونه اقتضا میکند و حتی اگر داشته باشند هم اشکالی ندارد چون به هر حال آنها هم نماینده بخشی از جامعه تلقی می شوند.
روز به روز تعداد اصولگراهای معتدل بیشتر میشوند
این اتفاق را برای کشور مضر نمیدانید؟
خیر، از نظر من مضر نیست چون مسیر کلی جامعه را به سوی اعتدال میدانم. ملاحظه می کنید که از مدتها پیش که در میان اصولگراها اختلاف افتاده است، به دلیل این است که روز به روز تعداد معتدلین آنها بیشتر میشود و حتی از میان این معتدلین کسانی که گرایش به اصلاح طلب دارند بیشتر میشود.
من معتقدم که در این انتخابات بهتر است که هر جناح و خط فکری خودش به تنهایی وارد میدان شود. در سال ۹۴ استدلال این بود که برای پیشگیری از این که افراطیون اکثریت مجلس را به دست نیاورند، ما با اصولگراهای میانه رو متحد شویم. کار درستی بود و مؤثر هم واقع شد. اما در حال حاضر این مسئله محوریت ندارد. الان نگران نیستیم و حتی به نظر من اگر هم تعداد قابل ملاحظهای بیایند، آن حالت افراطی سابق را ندارند.
کار سپاه در زدن پهپاد بهجا و بهموقع بود
اما پس از خروج آمریکا از برجام به نظر میرسد که پایگاه تندروها در حال تقویت شدن است.
این پایگاه تندروها در ارتباط با بدنه جامعه نیست، در ارتباط با برخورد با آمریکا است. یعنی در حال حاضر از من هم بپرسید که باید با آمریکا چگونه برخورد کنیم؟ من هم با این که در جرگه اصلاح طلبان هستم، میگویم کاری که سپاه کرد (زدن پهپاد آمریکا)، کاری بسیار بهجا و به موقع بود و تأثیر گذاشت و کشورهای عرب منطقه را متوجه کرد که روی آمریکا حساب باز کردن، فایدهای ندارد. در ارتباط با همین بود که بعضی از آنها به سمت ایران آمدند، به همین علت بود که از انتساب بی مورد بعضی اتهامها به ایران پرهیز کردند.
من میخواهم این سؤال را دوباره از شما بپرسم؛ شما نگران تندروها نیستید؟
خیر، من نگران تندروها نیستم، حتی اگر در مجلس تعدادشان بیشتر از مجلس فعلی شود، اما احتمالا کمتر خواهند بود، چون بافت اجتماعی این را میگوید که مردم به میانهروی گرایش دارند. بافت اجتماعی نشان نمیدهد که باید تندروی کرد.
نباید ناعادلانه به تندروها حمله کنیم
من نگران تندروها نیستم، حتی اگر در مجلس تعدادشان بیشتر از مجلس فعلی شود، اما احتمالا کمتر خواهند بود، چون بافت اجتماعی این را میگوید که مردم به میانهروی گرایش دارند. بافت اجتماعی نشان نمیدهد که باید تندروی کرد.
این یعنی مشخصا شما بین جبهه پایداری، جریان جامعه روحانیت و یا جبهه پیروان تفاوتی نمیبینید؟
این که اینها سه عنوان مختلف را به خود اختصاص دادهاند، نشانه تفاوت دیدگاههای آنها است. اما در بعضی موارد بین اینها که گفتید خیر، خیلی تفاوتی نیست. مثلا آنها در مواقعی به راحتی میتوانند علیه طرحهای اصلاح طلبی متحد شوند. اما با وجود این موضوع، واقعیتهای اجتماعی و ضرورتها، آنها را از هم جداکردهاند. عمق این جدایی نیز به تدریج بیشتر خواهد شد. گرایش به اعتدال بیشتر خواهد شد و تندروها بیشتر در انزوا قرار خواهند گرفت.
اما این نباید بهانهای برای حمله ناعادلانه به تندرو هاباشد. به هرحال آنها سخنگوی قشری از جامعه تلقی میشوند. من هیچ وقت نتوانستم بپذیرم که به تندروها توهین شود. آنها یک بافت فکری و ذهنی دارند که برای خودشان قابل احترام است و برای ما هم باید قابل احترام باشد. البته منظور من کسانی است که صادق هستند. چون بعضی از آنها صادق نیستند و برای این که بیایند و از این نمد کلاهی برای خود بدوزند، حرفهای تندی بیان میکنند که خود را به نظام نزدیک کنند و سود ببرند. اما آنها که صادق هستند و با صداقت عمل میکنند باید استقبال کنیم از این که حرفشان را بزنند.
باید مواضع تندروها را در مذاکرات خرج کنیم
من در یک مصاحبه در مورد آقای ظریف که از تندرویهای بعضی ناراحت شده و کمرش به درد آمده بود، گفتم که وزارت خارجه نباید از حرف تندروها کمرش به درد آید، باید از اینها استقبال کند، چون میتواند حرفهایشان را در مذاکرات خرج کند و بگوید افرادی هستند که این برخورد و دیدگاه را دارند و اینها شخص نیستند، نماینده بخشی از جامعه هستند و ما نمیتوانیم حرف آنها را نادیده بگیریم و کوتاه بیاییم. شما وقتی که بخواهید در سطح بینالمللی مذاکره کنید، هم باید اسلحه در دست داشته باشید، هم برگ زیتون. گاهی از این استفاده کنید و گاهی از آن. اگر تنها از یکی استفاده کنید، کار را خراب میکند و فرقی هم نمیکند که از کدام استفاده کنید. باید از هر دو به موقع استفاده کنید.
من در یک مصاحبه در مورد آقای ظریف که از تندرویهای بعضی ناراحت شده و کمرش به درد آمده بود، گفتم که وزارت خارجه نباید از حرف تندروها کمرش به درد آید، باید از اینها استقبال کند، چون میتواند حرفهایشان را در مذاکرات خرج کند و بگوید افرادی هستند که این برخورد و دیدگاه را دارند و اینها شخص نیستند، نماینده بخشی از جامعه هستند و ما نمیتوانیم حرف آنها را نادیده بگیریم و کوتاه بیاییم.
برخی که شانه به شانه ضدانقلاب می زنند و می گویند اصلاح طلبیم
آقای تاجیک گفته بودند که آقای خاتمی میخواهند که به اصلاحطلب نظم و قاعدهای بدهند. شما فکر میکنید که آیا اصلاح طلب به نوسازی نیاز دارد؟
تا به حال یک چارچوب مشخص برای اصلاحات تدوین نشده است که مشخصا بگوییم اصلاحات یعنی قالب این چارچوب. به همین علت است که اصلاح طلبان طیف گستردهای را تشکیل میدهند. افرادی هستند که شانه به شانه ضد انقلاب میزنند و خود را اصلاح طلب میدانند و فرادی هم هستند که به اصولگراها بیشتر شبیهاند، اما خود را اصلاح طلب مینامند.
نوسازی جریان اصلاحات را ضروری می دانم اما...
این آسیب نیست؟
در هر طیفی همین وضعیت وجود دارد، طیف اصولگرا هم همین گونه است. این آسیب نیست، واقعیتهای اجتماعی این شرایط را به وجود میآورد. حتی در یک تشکل سیاسی هم این مسئله مشاهده میشود. مهم این است که مدیریتی که صورت میگیرد، در نهایت نتیجه متعادلی از آن حاصل شود. به هر ترتیب اگر آقای خاتمی دارد چارچوبی را تهیه میکند، میتواند به جریان اصلاحات شکل دهد. اتفاق منطقی و خوبی است. من نوسازی را ضروری میدانم؛ اما اگر نوسازی هم نباشد، چارچوب که تعیین شود، بسیار خوب است. اما از نظر من بهتر این است که تمام نظام دست به دست هم بدهند و تشکلهای سیاسی را تقویت کنند. ما ۱۵۰ تشکل سیاسی داریم که هیچکدام آنها آن طور که زیبنده یک تشکیلات پیشرفته است، مؤثر نیستند. اگر سه یا چهار تشکل سیاسی قدرتمند وجود داشته باشد، به نفع مملکت است.