اختصاصی فصل6- مجید ساجدی فر: محقق نشدن آرمان ها و شعارهای جناح های سیاسی مختلف کشور و دولت های مورد حمایت آن ها در دهه های اخیر، منجر به بی اعتمادی، دلزدگی و حتی رویگردانی عمومی از آن ها شده است. به گونه ای که حتی بزرگان این جریان های سیاسی، اخیرا اعتراف کرده اند که دعوت به حضور و مشارکت سیاسی مردم، با توجه به شرایط موجود و وعده های محقق نشده، بسیار سخت و پیچیده است. به همین دلیل و برای آگاهی از چرایی این رخداد در کشور و دلایل سرخوردگی مردم از دو جریان سیاسی مطرح ایران، به سراغ لطفالله آجدانی مورخ و پژوهشگر نام آشنای کشور رفتیم و نظر وی را در این باره جویا شدیم.
حوزه تحقیقات و تالیفات آجدانی، تاریخ معاصر ایران و تاریخ تحولات اندیشههای سیاسی در کشور است و مقالات فراوانی در نشریات فرهنگی و ادبی از جمله نگاه نو، کیهان فرهنگی، اعتماد، کارگزاران، ایران، آرمان، همشهری، شرق، جام جم و... به چاپ رسانده است. ضمن اینکه مناظره های جنجالی او در برنامه تلویزیونی زاویه در شبکه ۴ رسانه ملی ایران با صاحبنظرانی چون احمد رهدار، موسی نجفی، عباس سلیمی نمین، موسی حقانی و یعقوب توکلی، منوچهر آشتیانی، احسان نراقی، غلامعلی حداد عادل، صادق زيبا كلام و محمدعلی بهمنی قاجار برای مخاطبان آشناست.
با هم مشروح این گفت و گو را می خوانیم:
شیوع «سیاست شترمرغی» در ایران و در میان بسیاری از سیاسیون و کاندیداهای انتخاباتی ناشی از چیست؟
پدیده رایج سیاست شتر مرغی در میان بعضی از سیاستمداران و نامزدهای انتخاباتی قبل از هر چیز نشانه یک رفتار پوپولیستی آلوده به دروغگویی، ترس و محافظه کاری و فریبکاری است. متاسفانه بسیاری از سیاستمداران و نامزدهای انتخاباتی در ماهیت خود دارای حیات دوزیستی هستند. این که یک نامزد انتخاباتی و یا یک مدیر نهاد حاکمیتی همزمان اما با یک رویکرد دو زیستی در عیان خود را منسوب به یک اردوگاه معرفی می کند و در نهان می کوشد تا به اردوگاه سیاسی مخالف نزدیک شود و جلب اعتماد کند، در واقع یک فریبکار است. گرانیگاه و خط و مشی او ریشه در منافع طلبی شخصی برای به دست آوردن و یا حفظ و توسعه ی قدرت به هر قیمتی دارد. اینکه تعدادی از نمایندگان مجلس با نزدیکی به جبهه اصلاح طلبان و جلب اعتماد و حمایت آنان به مجلس راه یافتند اما در عمل به جبهه مخالف اصلاح طلبان نزدیکتر هستند، نمونه ای از این فریبکاری است. این که بعضی از سیاسیون و مدیران و نیز نامزدهای انتخاباتی همزمان با اردوگاه های مختلف سیاسی زد و بند دارند به خوبی از این واقعیت خبر می دهد که در فرهنگ و جامعه سیاسی ایران، بسیاری از سیاستمداران با یک رفتار و مواضع شفاف سیاسی فاصله دارند. این رفتار دوزیستی و حتی فراتر از آن چند زیستی رایج در میان گروهی از مدیران و سیاستمداران و نامزدهای انتخاباتی، نتیجه و نشانه منافع طلبی های نامشروع شخصی و محافظه کاری های متکی بر کسب و حفظ و گسترش قدرت سیاسی به هر قیمت است. و تهوع انگیز آن که در میان بعضی از سیاسیون رایج شده است که پس از باز شدن مچ لاس های سیاسی آنان در رقصیدن همزمان با سازهای دو یا چند اردوگاه مختلف و مخالف، با وقاحت و ریاکاری و دغل کاری سیاسی، حیات و معاش سیاسی شتر مرغی و دوزیستی و چند زیستی خود را با ادعای فراجناحی بودن و واژگانی چون اصولگرای اصلاح طلب و اصلاح طلب اصولگرا توجیه می کنند!
این نوع سیاست چه پیامدهایی دارد؟ واکنش مردم باید چگونه باشد؟
سیاست رایج شترمرغی و حیات دو زیستی و چند زیستی در میان گروهی از سیاسیون و نامزدهای انتخاباتی به همان اندازه که راه رسیدن آنان به قدرت و یا حفظ و گسترش قدرت خود در نهادهای حاکمیتی را هموار تر می کند، اما به تدریج به افزایش بی اعتمادی مردم به ساختار سیاسی جامعه و نهادهای حاکمیتی خواهد انجامید. به یاد داشته باشیم که اعتماد مردم بزرگترین و مهم ترین سرمایه اجتماعی هر حاکمیت و بی اعتمادی مردم به حاکمیت، بزرگترین و مهم ترین خطر داخلی تهدید هر حاکمیت است.
از دیگر پیامدهای زیانبار سیاست شترمرغی بعضی از مدیران نهادهای حاکمیتی و سیاستمداران و نامزدهای انتخاباتی در یک جامعه؛ کاهش کارآمدی نهادهای حاکمیتی و مدنی آلوده به حضور شتر مرغ های سیاسی در آن حاکمیت و جامعه است و تا هنگامی که بلوغ سیاسی و اجتماعی در میان فرهنگ عمومی شهروندان یک جامعه تا بدانجا که یک شهروند قادر به بازشناسی و تفکیک سیاسیون سفید از سیاسیون سیاه و دوزیست در آن جامعه باشد شکل نگیرد، دوزیستان و شترمرغان سیاسی همچنان با اتکا به رفتارهای پوپولیستی خود از یکسو و محافظه کاری ها و عافیت طلبی ها و ریاکاری ها و دروغگویی های سیاسی خود از سوی دیگر، امیدوارانه به دنبال سهیم شدن در قدرت سیاسی و حاکمیتی به حیات و تلاش خود ادامه خواهند داد.
عوامل بی اعتمادی جامعه به احزاب با سردادن شعارهایی چون: «اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» چیست؟
یکی از مهمترین کلید واژه بی اعتمادی بسیاری از لایه های مختلف اجتماعی به احزاب اعم از احزاب و سازمانها و تشکل های سیاسی موسوم و منسوب به اصولگرایی و اصلاح طلبی، تجربه غالبا ناموفق احزاب سیاسی و ضعف ساختاری و ناکامی های آنان در عملکرد سیاسی و اجتماعی است.
این واقعیت را نباید و نمی توان انکار کرد که احزاب و تشکل های سیاسی در ایران،غالبا و با درجات متفاوتی، تنها به شکل صوری و بدون توجه به مقدمات و الزامات شکل گیری احزاب در فلسفه سیاسی جدید و جوامع توسعه یافته شکل گرفته اند. احزاب سیاسی در ایران از مشروطه تا کنون غالبا و با درجات متفاوت فاقد یک ساختار کارآمد حزبی هستند. بسیاری از این احزاب در واقع حلقه های محفلی هستند و با پدرسالاریِ آلوده به پیرسالاری رایج در میان بسیاری از آنها، قادر به ایجاد یک ساختار مبتنی و متکی بر نظام حزبی برآمده از آرا و اراده مجمع عمومی نبوده و هرگونه تصمیم گیری های این احزاب محدود به دایره چند پدرسالار و پیر سالار شده است. احزاب سیاسی موجود در ایران غالبا از همان آغاز و بدون آن که به دوران بلوغ و جوانی خود برسد، پیر و فرتوت متولد شده است. نگاه بسیاری از رهبران بسیاری از احزاب به جوانان عضو یک نگاه ابزاری است. بر خلاف جوامع و احزاب توسعه یافته سیاسی که هرگونه مواضع سیاسی رهبران احزاب برآیند اراده اکثریت اعضای مجمع عمومی و حتی هواداران حزبی است، اما در ایران غالبا مواضع حزبی منعکس کننده و برآیند تمایلات و تعلقات و تصمیمات تعداد محدودی از رهبران حزبی و دیکته آن به سطوح پائین بدنه حزبی آن هم در یک دایره تنگ است. در ایران احزاب سیاسی موجود غالبا فاقد یک تفکر منسجم و مدون سیاسی و لاجرم فاقد استراتژی کارآمد و آینده نگر سیاسی بوده و دچار آفت حضور در انتخابات و غیبت پس از آن هستند. نه در میان بدنه حزبی به آموزش جدی اعضا توجه می شود و نه به برنامه های تقویت عضو گیری شبکه ای. بسیار خجالت آور است که بسیاری از شعبات حزبی ایران در شهرستانها تنها یک یا دو عضو دارند که غالبا در هنگام یک انتخابات متولد و حاضر می شوند و پس از آن دوباره غایب تا انتخاباتی دیگر. در چنین حالی از بی حالی و ناتوانی احزابی از این دست؛ چگونه می توان انتظار داشت این احزاب از قدرت سازمان یافته و کارآمد بسیج گری اجتماعی در میان لایه ها و اقشار مختلف برخوردار باشند؟!
به جد معتقدم وجود احزاب سیاسی و نهادهای مدنی در یک جامعه برای ارتقا و اعتلای فرهنگ سیاسی و اصلاح نظام سیاسی در هر جامعه یک ضرورت است. اما پنهان نمی کنم در ایران به سبب ضعف شدید در ساختار و فرم و محتوای سیاسی احزاب و عملکرد غالبا غلط و ناکارآمد ناشی و برآمده از ضعف و نحیف بودن احزاب، غالب این احزاب خود مانع توسعه یافتگی احزاب در صورت و محتوای واقعی آن بوده و به شدت نیازمند بازنگری و اصلاح در خود هستند.
و پنهان نمی کنم بخش مهمی از بی اعتمادی بسیاری از مردم به بسیاری از احزاب وابسته به اردوگاه های مختلف موسوم و منسوب به اصلاح طلب و اصولگرا نتیجه و نشانه ضعف و ناکارآمدی حاکم و غالب بر تفکر و رفتار حزبی موجود در ایران و هرگونه افزایش جلب اعتماد مردم به احزاب در ایران، مستلزم تجدید نظر و اصلاح جدی در گفتمان و فرهنگ و ساختار و عملکرد ضعیف حزبی در ایران است.
آيا می توان گفت تحزب در ايران شكست خورده است؟
کاربرد واژه شکست برای احزاب ایران را هرچند در پاره ای موارد خالی از واقعیت هم نباشد اما چندان مناسب و صحیح نمی دانم. برای سنجش نقش و عملکرد احزاب در ایران، ترجیح می دهم تاکید و تصریح کنم که به رغم پاره ای دستاوردهای احزاب در ایران، اما این احزاب در کلیت خود و با درجات متفاوت ناکام و ناکارآمد بوده و هرگاه اصلاحات جدی در ساختار و نیز تفکر و فرهنگ حزبی در ایران صورت نگیرد، در غلتیدن احزاب به یک شکست تاریخی در جامعه، دور از ذهن و دسترس نیست.
خود احزاب چقدر بابت شكل نگرفتن تجربه گرایی مطلوب، مسئول و مقصر هستند؟
احزابی که قادر به ساماندهی درون سازمانی نباشند چگونه خواهند توانست به ساماندهی و نقویت مشارکت جدی نهادهای حزبی و مدنی در سطح بیرونی نیروهای سیاسی و لایه های اجتماعی بپردازند؟! از اینرو تردیدی نباید داشت که بخش مهمی از ناکامی و ناکارآمدی احزاب در ایران محصول ساختار و تفکر و فرهنگ ضعیف و نحیف درون حزبی از جمله پدرسالاری و پیر سالاری حزبی و ضعف گردش نخبگان سیاسی در درون احزاب، انحصار طلبی حزبی از بالا و بی توجهی به آرا و اراده سطوح و عمومی پایین حزبی در تصمیم گیری های حزبی، ضعف شدید دانش و آموزش سیاسی اعضا و تربیت رهبران جدید و جوان حزبی، فاصله شدید احزاب با لایه های مختلف اجتماعی و ضعف بسیج گری اجتماعی ناشی از آن و نیز منافع طلبی شخصی و سیاست های شتر مرغی بعضی از رهبران حزبی است.
آیا احزاب در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری آینده اثرگذاری لازم را خواهند داشت؟
با توجه به ساختار و عملکرد ضعیف و اشتباهات سیاسی و تجربیات ناموفق بسیاری از احزاب در ایران و بی اعتمادی بسیاری از مردم به احزاب از یکسو و ضعف فرهنگ عمومی تجربه گرایی در جامعه ایران از سوی دیگر، نمی توان به اثر گذاری احزاب در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری آینده چندان امیدوار بود.
به عنوان یک فعال سیاسی و پژوهشگر و مورخ، پیش بینی تان از ترکیب مجلس آینده چیست؟
با توجه به متغیرهای مختلف و پیدا و نهان موثر بر میزان مشارکت اجتماعی از یک سو و نیز چگونگی مشارکت نیروهای سیاسی و نحوه برگزاری و نتیجه یک انتخابات، پیش بینی ترکیب مجلس آینده هنوز زود است.
حرف آخر ؟
راه توسعه سیاسی در ایران از گذرگاه اصلاح در ساختار نهادهای حاکمیتی و مدنی و بلوغ تفکر و فرهنگ سیاسی حکومت و ملت می گذرد.