اختصاصی فصل6:محمدرضا باهنر نماینده ادوار مجلس، دبیرکل جامعه اسلامی مهندسین و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام در جدیدترین گفت و گوی خود (با ایلنا) درباره مسائل کلان کشور ( FATF، حصر، انتخابات) اظهارنظر کرده است.
شاید نکته ای که در این میان، کمتر مورد توجه رسانه ها قرار گرفت یا اصلا به آن اشاره ای نشد، گلایه باهنر از دو زیستی برخی سیاسیون یا به اصطلاح «سیاست شترمرغی» آن ها بود که به شکلی ظریف در لابلای گفته هایش به آن اشاره داشت:
«یک عده اصولگرا، آرام (و در محافل خصوصی) میگویند ما اصلاح طلبیم ولی به کسی نگویید! در اصلاحطلبان هم همینگونه است بارها و بارها شده نیروی اصلاحطلب پیش ما آمده و میگوید من اصولگرایم و به این دلایل مجبورم در این محفل اصلاحطلب باشم ولی شما خیلی از حال ما نگران نباشید!».
باهنر ادامه داد: «ما در مملکتمان از نظر سیاسی به صورت کلی دو جناح داریم؛ اصولگرا و اصلاحطلب؛ جناح اصولگرا و اصلاحطلب حزب نیستند بلکه طیفهای وسیعی هستند. موقعی که ما جناحی بحث میکنیم متاسفانه هرکس که خودش را در کشور منتسب به اصولگرایی بداند، هر کاری که بکند مثلا من باهنر هم باید پاسخگو باشم یا برعکس هرکسی از اصلاحطلبان هرکاری بکند فرض میکنیم شخص یا شورای سیاستگذرای اصلاح طلبان هم باید پاسخگو باشد».
این موضوع که برخی از سیاسیون در اینکه اصولگرا یا اصلاح طلب هستند، موضع گیری نمی کنند، موضوعی قابل فهم است. اساسا هم قرار نیست همه ی سیاسیون، اصلاح طلب یا اصولگرا باشند. همچنان که بسیاری از سیاستمداران کشور، خارج از این دو جریان هستند و در مسائل و مناقشه های بین این دو جریان سکوت می کنند. این حق آن هاست و افراد را به خاطر سکوت نمی توان محکوم کرد.
اما آنچه مورد انتقاد است، رفتار و برخورد دوگانه برخی در موضعگیری سیاسی مخصوصا در ایام انتخابات است. آنجا که به منفعت شان است و به حسب شرایط، اصولگرا یا اصلاح طلب می شوند و از فضای موجود به نفع خود استفاده می کنند. اما در محافل خصوصی یا به هنگام عمل و تحقق شعارها و آرمان های آن جناح، خود را منتسب به جریان رقیب می دانند و با این سیاست شترمرغی هم به منافع خود می رسند و هم از بار مسئولیت حزبی و جریانی شانه خالی می کنند یا ببه نوعی مشکلات و مسائل موجود را نادیده می گیرند.
نمونه های بارز این مساله، در انتخابات مجلس دهم با توجه به ردصلاحیت های گسترده دیده شد. آنجا که بسیاری از نامزدها برای بالا بردن شانس رای آوری خود در لیست جریان مقابل قرار گرفتند و متعهد شدند پس از پیروزی برای آرمان ها و اهداف جریان مطبوع، تلاش و فعالیت کنند اما در عمل همان گونه شد که آقای باهنر اشاره کرد.
شگفتا اینکه همین افراد معمولا از سوی فعالان سیاسی و احزاب مختلف، مورد حمایت و تجلیل قرار می گیرند و سیاستمدارانی خدوم و دلسوز نامیده می شوند!
شاید این رفتار آنها با توجه به شرایط سیاسی و حزبی کشور و یا از نظر هزینه و فایده قابل فهم باشد اما در چارچوب های اخلاقی و سیاسی، رفتاری دوگانه و ناسازگار است و در نهایت موجب خسران کشور می شود و سرخوردگی افکار عمومی را در پی دارد.
درباره چرایی و علل این پدیده، در نگاه نخست باید ریشه بروز چنین رفتارهایی را در شرایط سیاسی کشور و نوع و اثرگذاری فعالیت احزاب جست و جو کرد. آنجا که احزاب ما برخلاف احزاب ملل توسعه یافته، مقطعی و معمولا در ایام انتخابات فعال اند.
ناگفته پیداست که در چنین شرایطی، احزاب کشور ما پویایی لازم را ندارند، ارتباط شان با مردم، نزدیک و معنی دار نیست و در طرح مطالبات مدنی در قالب حركت جمعی سلایق مختلف، توانا نبوده اند.
برای همین است که فعالان حزبی، آشفتگی خود را به نداشتن زمین بازی مناسب مرتبط می دانند و معتقدند جریان های سیاسی كشور تا زمانی كه ساختار قانونی لازم برای احزاب تعریف نشود، شكل نخواهند گرفت.
در پایان، از این نکته نیز نباید غافل شد که احزاب ما تنها در هنگام قدرت فعال اند و همچون بیماران در حال احتضار، صرفا برای بقای نیروهای سیاسی خود دست و پا می زنند تا شاید با فعالان سیاسی خود در هنگام ضرورت، دوباره احیا شوند.