فصل6: «عماد افروغ نویسنده، جامعهشناس و سیاستمدار ایرانی» در ادامه یادداشت انتقادی خود در روزنامه اعتماد نوشت:
«باید ببینیم چطور میتوانیم هم جلوی این تظاهرها و نفاقها را بگیریم، هم در جهت آرمانهای منبسط انقلاب اسلامی حرکت کنیم و هم بهروز باشیم و چالشهای فرهنگی کشور، منطقه و حتی جهان را رصد کنیم.
به هر حال ما مدعی هستیم که حرفهای نویی برای عالم بشریت داریم. ما در مجلس هفتم طرحی را تنظیم و ارایه کردیم مبنی بر اینکه هیاتی متشکل از استراتژیستها، صاحبنظران و سیاستگذاران فرهنگی تعیین شود و صداوسیما را از حالت تکصدایی خارج کند تا دیگر رییس سازمان صداوسیما یکهتاز نباشد. گفتیم نصب اینها هم توسط رهبری صورت بگیرد و دبیر این مجموعه هم میتواند مثلاً رییس سازمان صداوسیما باشد.
اگر چه در این میان نمایندگانی از بخشهای حاکمیتی هم میتوانند حضور داشته باشند اما عمده توجه ما معطوف به نخبگانی بود که در عرصه قدرت اجتماعی و عرصه عمومی به فعالیتهای فرهنگی مشغول هستند و متاسفانه دیده نمیشوند. هدف ایجاد فضایی برای تبادل نظر با نخبگان فرهنگی در عرصه عمومی بود.
آن طرح با وجود اینکه مراحل اولیه خود را پشت سر گذاشت، به سرانجام نرسید و هنوز هم همان مشکلات اساسی را در صداوسیما میبینیم. در آن زمان یکی از مخالفان جدی این قضیه، خود سازمان صداوسیما بود، چون احساس میکرد که با اجرای این طرح آقابالاسر خواهد داشت و دستش دیگر مثل گذشته باز نخواهد بود. در حالی که ما معتقد بودیم که دست هیچکس نباید در نظام باز باشد و همه - از بالاترین تا پایینترین مقام - باید تابع قواعد و حدود اختیارات خود باشند.
مرادم از اینکه دست صداوسیما نباید باز باشد، این است که این طور نباشد که خودش تشخیص بدهد، خودش سیاستها را تدوین کند و خودش هم بنا به آن تشخیص و تدوین عمل کند. باید در رسانه ملی فضای نقد همهجانبه وجود داشته باشد و این طور نباشد که در مورد دولتی که با او همسو است، از نقد خودداری کند و دولت غیر همسو را با یکجانبهنگری به چالش بکشد و فرصتی هم برای پاسخ به دولت ندهد.
زمانی که من در کمیسیون فرهنگی مجلس بودم، در جلسهای خدمت مقام معظم رهبری بودیم و این موضوع را با ایشان مطرح کردیم که چون شما رییس سازمان صداوسیما را نصب میکنید، این شبهه ایجاد شده است که ما به عنوان نمایندگان مجلس نمیتوانیم بر این سازمان نظارت کنیم. ایشان به صراحت گفتند که فقط رییس سازمان را نصب میکنند و مجلس باید وظیفه نظارتیاش را به طور جدی انجام بدهد و اگر عدهای وظیفه نظارتی خود را انجام نمیدهند، دلیل نمیشود فکر کنیم مانعی وجود دارد.
شاید گفته شود که شورای نظارت بر صداوسیما داریم که متشکل از نمایندگان نهادها و قوای مختلف است. بله داریم اما واقعیت این است که فعالیت این شورا بیشتر سلبی است تا ایجابی. گر چه آن شورا هم میتواند فعالتر عمل کند و اجازه ندهد که سازمان صداوسیما تکصدایی باشد. تکصدایی بودن صداوسیما میتواند صادقانه باشد یا ناصادقانه که بالطبع جنبه ناصادقانه و متظاهرانهاش بیشتر مورد انتقاد و اعتراض است. متاسفانه بسیار دیده شده که عدهای در صداوسیما سعی دارند، وانمود کنند انقلابی هستند اما خبر داریم و میدانیم که نیستند و هدفشان از تظاهر به انقلابی بودن صرفاً رسیدن به منافعی خاص است.
این حق قوه مجریه هم هست که اگر حرفی یا پاسخ به نقدی دارد، بتواند آن را در رسانه ملی مطرح کند. رسانه ملی نباید یکطرفه به قاضی برود؛ آنگونه که در دولت قبل میرفت و همه به یاد داریم. صداوسیما در دولتهای نهم و دهم دولت مستقر را حتی مورد ناچیزترین انتقادها هم قرار نمیداد تا بعد دولت از این سازمان فرصتی بخواهد برای پاسخ دادن به آن انتقاد.
این یکجانبهنگری صداوسیما درست مثل نگاه همان دولت بود. دولت قبلی که علیالاصول با ما همراستا هم بود، صبرش چنان در تحمل انتقادها کم بود که دایم حتی با ذکر نام به ما فحاشی میکرد؛ در حالی که در این حوزهها در دولت فعلی، الحقوالانصاف من بداخلاقی ندیدم. نگاه دولت جاری در قبال منتقدان و نیروهای غیر همسو بسیار متفاوت از نگاه دولتهای نهم و دهم است. رسانههای حامی دولت جاری از جمله خبرگزاری ایرنا و روزنامه ایران به کرات با من گفتوگو انجام دادهاند و زمانهایی هم که من نقدهایی داشتم، عیناً انتشار دادند.هیچ وقت هم ندیدم که در مطالبشان علیه من و بعضاً دیگر منتقدان فحاشی و بددهنی کنند. این جای تقدیر دارد.
باید به سوی ملی کردن رسانهای که صفت «ملی» را یدک میکشد، برویم. ملی کردن در گرو اصلاح این رسانه است. طوری که هم تفسیر یکسویه از وقایع نداشته باشد و هم از سیاستها و رفتارهای متظاهرانه دست بکشد.
اخیراً در جلسهای شنیدم که میگویند ما در صداوسیما از گفتمان فلان شخص تبعیت میکنیم. شخصی که در حد رییس سازمان هم نیست و در ردهای پایینتر است. تعجب کردم از این طرز تلقی و معترضانه گفتم که مگر گفتمان رسانه ملی را یک شخص باید تعیین کند؟ رسانه ملی یک ابزار است و گفتمان آن باید جایی ورای این ابزار تعیین شود. ما در رسانه ملی عطف به همین موضوع، نیاز به جماعتی داریم که استراتژیها را تعیین کنند و صرفاً رسانهای هم نباشند. یعنی کارمند صداوسیما نباشند و به قدرت دولتی هم وابسته نباشند. آن وقت است که همه اینها میشوند ابزار قدرت عمومی و اجتماعی و همه چیز سر جای خودش قرار خواهد گرفت؛ طوری که قدرت دولتی میشود خادم و ملت میشود مخدوم. به شرط اینکه آن جماعت اهل رویکردهای فلهای و پوپولیستی نباشند، بلکه از صاحبنظران و استراتژیستهای فرهنگی مستتر در کل کشور و به طور خاص در عرصه عمومی و اجتماعی باشند.»