فصل6:
اشاره؛ بوی خاک این بار برایم دل انگیز نیست؛ بوی زمخت و مشمئز کننده ای است که درد را به مشامم می رساند.
این بار بوی خاک در روستای زیبای «رُکن کلا»، روستایی در مسیر جاده بهنمیر از توابع بابلسر به شهرستان سیمرغ،بوی خسارت،بوی نیاز به همدردی و همراهی،بوی غفلت،بوی کارهای کارشناسی نشده و بوی هزار کار در پیش رو را به مشام می رساند.
وارد روستا که می شوم روحانیونی از شهرستان های فریدونکنار و محمودآباد را می بینم که مشغول تخلیه ی آب از خانه ها و آسفالت کف تکیه ای هستند که حیاطش از آب تخلیه شده است.
«مسعود آب آذری» مستندسازی است که از اولین روز وقوع سیل تا امروز، چکمه به پا کرده و هم پای مردم یاری رسانی می کند.
تماس با او کافی است که «علیرضا قربان زاده» جوان خوشنام روستا که به تازگی حکم داوری فوتبالش را دریافت کرده و امیدوار است از داوران خوشنام کشور و چه بسا جهان شود را به من معرفی می کند تا همراه و راه بلد من برای گزارش باشد.
یکی برای همه،همه برای یکی
عده ای از اهالی مقابل تنها مسجد روستا جمع شده اند و منتظر ورود رئیس جمهور هستند این در حالی است که دکتر حسن روحانی در گلستان است،در جمع سیل زدگان آن استان.
وارد محدوده ای می شوم که سیل تا توانست خرابی به بار آورد؛ به این محدوده که می رسیم بوی خاک به بوی گل و لایی تبدیل می شود که روح را می آزارد.
صدای موتورهای آبی که مردم از شهرهای اطراف همچون فریدونکنار، محمودآباد و آمل آورده اند تا آب جمع شده در خانه ها، باغ ها و زمین ها را بکشد از یک سو، صدای بلند روستاییانی مشغول جمع کردن نخاله های ساختمانی که اغلب چوب های پوسیده بزرگ است از سوی دیگر، مجالی نمی دهد چشم به اطراف بگردانی.
دوست داری ساعت ها آنجا بمانی و کمک حال شان باشی، همه چکمه های لاستیکی مشکی بلند به پا دارند، مردها کاپشن های بارانی که ماهیگیران هنگام صید به تن دارند را پوشیده اند و رد گل و لای حتی روی صورت و موهای شان هم هویداست.
اما در میان مردانی که مشغول به کار هستند، حضور شیردلانه ی زنان روستایی جلوه ای از امید و تلاش است که می بینم؛ چادرهای شان را سر و گوش بسته اند،چکمه به پا، دستانشان تا بازو میان گل و لای است تا وسایل خانه را از زیر آب در بیاورند، قابل استفاده ها را گوشه ای و از بین رفته ها را در کیسه و گونی می گذارند.
خانه ای که تخریب کامل شد
در این خانه که تخریب صد در صد شده است،یک پدر و مادر میانسال، دو پسر و نامزدهایشان زندگی می کنند.
پسر خانواده می گوید:«خانه ما تخریب کامل شده و اصلا هیچ جای آن قابل تعمیر نیست، کارشناسان بنیاد مسکن دیروز آمدند و بعد از بازدید به ما گفتند اینجا را کاملا پاکسازی از وسایل خانه کنیم که فردا می آیند آن را بکوبند تا ساخت خانه جدید شروع شود.»
او با اشاره به وضعیت اقتصادی خانواده اش می گوید:«ما شرایط اقتصادی مطلوبی نداریم،حتی نتوانستیم در پنج سال اخیر عروسی خودم و برادرم را برگزار کنیم و سر خانه و زندگی مان برویم. الان هم نمی دانیم بنیاد مسکن چه میزان به ما کمک می کند، گفتند 2 میلیون تومان کمک بلاعوض و هزینه ساخت خانه هم در قالب وام کم بهره پرداخت می شود.»
مادر خانواده هم به جمع ما می پیوندد:«نمی دانیم چه پیش می آید؛ این خانه کی ساخته می شود، همه زندگی ما از بین رفت، یک شب خانه برادر و یک شب خانه خواهرو ... هستیم، برای ما سخت است سر سفره دیگران بنشینیم هرچند که خانواده با ما رفتار خوبی دارند اما خودمان خجالت می کشیم.»
او از مسئولان بنیاد مسکن انتظار دارد زودتر تکلیف خانه آنها را روشن کنند، میزان وام و زمان پرداخت را به آنها بگویند که آنها بتوانند تا زمان ساخت خانه، فکری به حال اسکان خود کنند.
انگار از شیر گازوییل می آید
کمی بالاتر از خانه تخریب شده، خانه ای غرق در گل و لای می بینم که مادر پیر و دختر جوانش مشغول پیدا کردن مدارک شناسایی شان هستند.
نمی دانم در میان آنهمه آب و گل می شود دو شناسنامه و کارت ملی پیدا کرد یا نه؟
کوچه کنار این خانه، تا زیر زانو در آب است، انتهای کوچه خانه ی مادر شهیدی است که تنها زندگی می کند و همان ساعت های نخست بارش باران و وقوع سیل، با کمک اهالی از خانه خارج شد و به جایی امن رفت.
در خانه ی این مادر باز است و اهالی مشغول تخلیه آب از حیاط خانه هستند.
خانم جوانی که همسایه اوست می گوید:«حاج خانم را به خانه یکی از بستگانش بردیم تا صدمه ای نبیند، خودمان با کمک همسایه ها خانه اش را برای برگشتنش آماده می کنیم.»
این خانم جوان من را به خانه خودش می برد و می گوید:« چند روزی وضعیت آب آشامیدنی ما خوب نیست و از شیرهای آب،انگار نفت و گازوییل خارج می شود؛ نزدیک به 28 نفر از اهالی روستا هم بخاطر استفاده این آب مریض شدند، اما می گویند امروز قرار است از اداره آب برای حل این مشکل بیایند.»
وارد خانه اش که می شویم ترک های عمیق و طولانی را می بینیم که به گفته خودش از روز گذشته روی دیوارهای خانه تشکیل شده است:« زیر زمین خانه ما پر آب است و از دیروز دیدیم دیوارهای حیاط و خانه ترک خورده و ایوان خانه هم نشست کرده است.»
باغچه بزرگ سیر کنار خانه آنها هم پر از آب است و محصول سیرشان دیگر قابل برداشت و استفاده نیست.
همسر او در تکمیل حرف هایش می گوید:«مسئولان فقط آمدند و یک بازدید کوتاه کردند و رفتند، ما نیاز به بررسی جدی داریم.به ما گفتند 2 میلیون تومان کمک بلاعوض می دهند ولی این رقم کدام درد ما را دوا می کند؟»
احمدآقا نیاز به کمک ویژه دارد
با اهالی که حرف می زنم همه شان تاکید می کنند به دیدن «احمدآقا» بروم.
او که مصطفی رحمانی است و به احمدآقا معروف است، معلولی است که توان کار کردن ندارد و هزینه زندگی خانواده سه نفره اش را پدر و مادر و همسایه ها تامین می کنند.
خانه احمد آقا در سیل اخیر نشست کرده و احتمال فروریختن از پی را دارد.
یکی از خانم های روستا که در همسایگی آنهاست درباره وضعیت احمدآقا توضیحات کاملی می دهد، مادرش همچنانکه اشک می ریزد، می گوید:« بیاین و پسرم را ببینین که نه می تواند خودش راه برود و نه می تواند چیزی را در دستانش نگه دارد، امروز از بهزیستی برای دیدن احمد آقا آمدند ولی نمی دانیم قرار است چه کاری برای او انجام بدهند. الان احمد آقا مهمترین نیازش تعمیر خانه اش است که بتواند با همسر و فرزندش سر خانه و زندگی خودش باشد.»
حتما باید جان بدهیم؟
از خانه احمدآقا تا خانه مادربزرگ ابوالفضل که می رویم،با چند نفر از اهالی صحبت می کنم، گلایه همه از حضور کمرنگ مسئولان است.
یکی از پیرمردهای روستا که از صبح شاهد نشست کردن خانه اش از پی و فرونشست حیاط خانه اش است، می گوید:« بعضی از مسئولان ظاهرا منتظر هستند ما بمیریم تا باورشان شود زیان ما از سیل زیاد است. یکی از مسئولان آمد، می گوییم ضرر خانه از یک طرف، از بین رفتن طیور و دام و باغ و شالیزارمان ما را بیچاره کرده است، آن وقت ایشان می گوید ضرر جانی هم دادید؟ خب طیور و دام هم خانواده ی ما هستند، جان ندادیم؟»
او که بسیار ناراحت است ادامه می دهد:« ما کارمند و حقوق بگیر دولت نیستیم و باید به مزرعه و باغ خود برویم اما نه باغی مانده و نه شالیزاری.»
یکی از همراهان او می گوید:«با این مدل حرف زدن های مسئولانی که آمدند، معلوم نیست کی به داد ما برسند.»
خیّرانی که از روز نخست هستند
به خانه مادربزرگ ابوالفضل می رسیم؛ ابوالفضل نوجوان خوشنام این روستاست که در پی مرگ مغزی، یازده عضو بدنش اهدا شد.
حیاط خانه، کف اتاق ها، کف پارکینگ و دیوارها نشست کرده و ترک خوردگی اتاق ها در حال افزایش است.
مادربزرگ، با دستان حنا بسته روی ایوان کوتاه خانه نشسته و به عصایش تکیه کرده است؛ می گوید:« عزادار نوه ی عزیزم بودم، گفتم امسال عید، وسایل خانه را عوض کنم و به عنوان بزرگتر از عزا دربیایم تا دخترم هم عید را شاد باشد اما سیل آمد وهمه زندگی من را برد.»
بغض می کند، دستانم را که کمی گلی است در دستانش می گیرد، انگشتانم را با گوشه روسری اش پاک می کند و با لهجه شیرین مازنی می گوید:« تِه بِلا مِه دل دِتِر،شِه خِدِره خسته هاکِردی،مسئولین امِه داد رِه جواب دِننِه؟»
با لبخند امیدوارش می کنم که مسئولان به دادشان می رسند.
موقع برگشت، دو خانم از بهشهر آمده اند تا نیازها و خسارت های این مادربزرگ نگران را برآورد و با کمک خیّران بهشهری اقلام مورد نیاز زندگی اش را به زودی تامین کنند.
استاندار نمی تواند از اتحادیه ها بخواهد کمک مان کنند؟
گل و لای در خیابان ها و کوچه پس کوچه های روستای رُکن کلا جاری است، انگار خیال رفتن و رها کردن این روستا را ندارد.
وارد یکی از خانه ها می شویم، به سختی از روی بلوک های غرق در آب عبور می کنم،این خانه که از مقابل در ورودی تا حیاط پشت ،اتاق ها و ... در آب است، همه وسایلش از خانه خارج شده و هر روز شرایط بدتری پیدا می کند.
پسر خانواده می گوید:«کسی جز مردم و بسیج به این قسمت از روستا نیامده اند، ما چند خانواده هستیم که در این محدوده خانه های مان شرایطش هر روز بدتر می شود، آب از زمین بیرون می آید، خانه ی ما هم که همچنان در آب است.»
یکی دیگر از همسایه ها هم می گوید:« خانه ما که یک کوچه بالاتر است، شرایط بدی داشت،من و برادرانم خودمان خانه را تمیز کردیم تا مادرمان خانه را در آن وضعیت نبیند؛ فرش ها آنقدر گل و لای داشت که با کمک ماشین توانستیم از اتاق ها بیرون بکشیم.»
او ادامه می دهد:« 700 هزارتومان هزینه شست و شوی 3 تخته فرش شد، واقعا نمی شد که استاندار از اتحادیه قالی شویان بخواهد حداقل یک فرش را برای خانواده های سیل زده رایگان بشویند؟ بالاخره باید همکاری و همدلی کنیم، واقعا استانداری و فرمانداری بودجه برای این کارها ندارد؟»
۳۴۰ خانواده اسیب جدی دیدند
سراغ یکی از اعضای شورای اسلامی روستای رُکن کلا می رویم.
«سید جعفر کروندی» از لحظه های نخست وقوع سیل تا حالا در روستا حضور دائمی دارد و در تلاش است گرهی از مشکل هم محله ای هایش را باز کند.
او می گوید:«340 خانه یا بهتر است بگویم 340 خانواده دچار مشکل کم تا زیاد شده اند که از این تعداد،36 خانه تخریب کامل شد و 198 خانه نیز نیمه تخریب و در حال تخریب است.»
وی با بیان اینکه 28 نفر براثر استفاده از آب شرب آلوده بیمار شدند و با کمک پزشکان خیّر حاضر در روستا مداوا شدند،ادامه می دهد:«در حال حاضر ضرر و زیان ها حدود 35 میلیارد تومان برآورد شده که نمی توان این را رقم نهایی دانست، چون سیل مثل موریانه کارش را ادامه میدهد و تا چند روز آینده هم ممکن است تخریب و آسیب سازه ها ادامه داشته باشد.»
کروندی می گوید:« باغ ها و مزارع و محصولات باقالا، توت فرنگی، سیر،نشای شالی ها و خزانه ها همه از بین رفته است، حتی مرزبندی زمین و باغ روستاییان از بین رفته است و دوباره باید مرزبندی شود.»
عضو شورای روستا با بیان اینکه خراب شدن یک لحظه اما آبادانی سال ها زمان می خواهد،ادامه می دهد:« دستگاه پمپاژ که برای آبرسانی مزارع تعبیه شده بود،اصلا معلوم نیست کجاست،محصولات از بین رفت و کشاورزان دچار مشکل اساسی شدند.»
کروندی خاطرنشان می کند:«قرار است به هر خانواده 2 میلیون تومان کمک بلاعوض تعلق بگیرد و تسهیلات ساخت مسکن برای خانه های تخریب شده نیز از سوی بنیاد مسکن درنظر گرفته می شود که زمان پرداخت آن را نمی دانیم.»
غروب غم انگیز روستا
خورشید قصد دارد رخ در نقاب کوه بکشد، غروب غمگینی است.
با بدرقه اهالی روستا، رُکن کلا را ترک می کنم؛ همه مسیر زیبای روستا، حرف های مردم پاکدل و با صفای روستا در ذهنم تداعی می شود:« دو روز منتظر پمپ آب بودیم برایمان نیاوردند، خودمان پمپ اجاره کردیم تا آب را از خانه هایمان تخلیه کنیم...
از روز اول فقط مردم بودند و مردم و مردم...
هنوز تعیین دقیق ضررهایمان مانده، فکر می کنم به ما وعده سر خرمن می دهند...
دو میلیون چارچوب در خانه مان هم نمی شود...
جهیزیه دخترم را چطور دوباره تهیه کنم...
خرید دامادی پسرم در آب غرق شد...
فعلا فقط ضررهای ما را نوشتند و رفتند...
ما مسئولان بالا را تا امروز ندیدیم...»(شاید بعد تهیه گزارش مسئولان رفته باشند)
پیچ و خم های روستا که تمام می شود، فکر می کنم یعنی پیچ و خم های زندگی از این به بعد سیل زده ها، کی به زمین هموار می رسد؟
همت مسئولان استان و کشور تا چه اندازه است؟
چه اندازه از این پس مسئولان به وعده های خود عمل می کنند؟چون هنوز آثار سیل نکا که 18 یا 19 سال پیش اتفاق افتاد از بین نرفته و نقص ها باقی است.
عاطفه خیرخواه