فصل6: روزنامه جمهوری اسلامی در مقاله ای به قلم ضیاءمرتضوی نوشت:اسماعیل فرزند بزرگ امام صادق(ع) جوانی بس شایسته و مورد علاقه پدر بود و سخن از امامت وی رفته بود و چنین تصوری وجود داشت که او جانشین پدر خواهد شد، اما او در زمان حیات پدر از دنیا رفت و امام(ع) پس از مرگ او تا خاکسپاری رفتاری ویژه داشت.
*حضرت که پیشبینی میکرد با توجه به جایگاه فرزندش اسماعیل، در آینده برخی برای اهدافی که دارند، درگذشت اسماعیل را انکار کنند، به امور مرسوم در بهخاکسپاری اسماعیل بسنده نکرد، بلکه برای تاکید بر فوت او؛ از جمله، چنان که شیخ صدوق روایت کرده، چند نفر از شخصیتهای شیعه را فراخواند و جمع دیگری نیز آمدند و به سی نفر رسیدند و حضرت دستور داد پارچه را از چهره اسماعیل کنار زدند، خود پیشانی و چانه و گلوی فرزندش را در دو مرحله بوسید و صورت فرزند را به یکیک آن گروه نشان داد و اقرار و گواهی گرفت که اسماعیل فوت کرده است و این کار را هنگامی که او را در قبر گذاشت نیز تکرار کرد . با این حال، پس از شهادت امام صادق(ع)، برخی مرگ اسماعیل را انکار کردند و غیبت او را مطرح ساختند و جمعی نیز پذیرفتند! و حال گویا توهم تکرار این مقطع از تاریخ، برخی را نگران کرده است!
*اکبر هاشمی بهرمانی، مشهور به آیتالله هاشمی رفسنجانی فرزند حاجمیرزاعلی، متولد روستای بهرمان رفسنجان، به شماره شناسنامه 308 که در این کشور زمانی در شمار هسته پنجنفره و برگزیده اولیه امامخمینی برای شورای انقلاب، شامل وی و عالمان مجاهد مطهری، بهشتی، موسوی اردبیلی و باهنر، رحمهالله علیهم، بود و مدتی فرمانده جنگ و سالها رئیس مجلس شورای اسلامی و دو دوره رئیس جمهوری و سالها رئیس مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت نظام بود، در غروب روز 19 دی 1395، هنگام شنا، چنان که اعلام شد، دچار سکته یا ایست قلبی شد و در 82 سالگی درگذشت؛ آن هم در استخری کوچک که بیست سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی ساخته شده بود و برخی از سر وظیفهشناسی شرعی شهرت دادند که استخر فرح بوده است!
آقای هاشمی درگذشت و رهبری نظام، حفظه الله، نیز که وی را دوست 59ساله خود خواند، بر جنازه او «نماز میت» گزارد؛ جنازه ایشان نیز پس از تشییع در کنار پیشوا و مراد خود امامخمینی و در کنار دوست صمیمی و باوفای خود سیداحمد خمینی، به خاک سپرده شد و تا آنجا که سراغ داریم هیچ کسی در اصل فوت او تردید نکرده است؛ نه کسی درباره او مانند جناب اسماعیل فرزند امام صادق(ع)، ادعای غیبت و «ظهور» دوباره کرده و نه کسی درباره او مانند گفته محمود احمدینژاد درباره هوگو چاوز، قول «رجعت» او را داده و نه دانش بشری میتواند دوباره وی را زنده سازد!
*با این حال در این روزها که دومین سال درگذشت قطعی آقای هاشمی رفسنجانی سپری میشود و بهرغم اینکه ایشان صحنه را ترک کرده و زیر خاک آرمیده است، شاهد رفتارهایی درباره آن مرحوم هستیم که نشان میدهد گویا برخی نگران زنده بودن و ظهور دوباره ایشان هستند! یعنی اگر «آنان» در 1300 سال پیش، پس از فوت جناب اسماعیل، حیات وی را ترویج کردند تا آن را دستاویز برخی اهداف و مطامع خود قرار دهند، «اینان» نگران آنند که بهرغم آن همه نشانه و شواهد بر فوت و خاکسپاری آقای هاشمی، ایشان همچنان زنده باشد و باقی در صحنه یا دوباره به صحنه برگردد و مزاحم آنان باشد! این است که به آن رفتارهای ناشی از احساس «وظیفه شرعی» که در زمان حیات آن مرحوم، نسبت به وی و نزدیکانش کردند و کموبیش میدانیم و نیز به آن همه بیاعتنایی در رسانهای که با بودجهای سرسامآور از بیتالمال عمومی اداره میشود، بسنده نمیکنند و در آستانه سالگرد درگذشت ایشان، از یک سو به نام فیلم مستند که لابد باید مستند به حقایق باشد، با تحریفنامه «هاشمی زنده است» به استقبال آن میروند و سخن ستایشآمیز امامخمینی درباره وی را غیرمستقیم به سخره میگیرند، و ازسوی دیگر به صراحت، در آن شهر که دیدیم و احتمالا برای آزمودن و تعمیم بعدی آن، از پشت بلندگوی تظاهرات عمومی و طبعا با بهرهجستن از اموال عمومی، شعار «مرگ بر هاشمی» و دو خدمتگزار شناختهشده دیگر سر میدهند تا حاضران همه بشنوند و تکرار کنند و به ثواب انجام «وظیفه شرعی» برسند.
*در شهر قم که خاستگاه شخصیت روحانی آن مرحوم است، اجازه نصب یک پارچهنوشته نیز برای اعلان برگزاری یک همایش محدود در یک گوشه شهر و در محیطی دربسته و کنترلشده نمیدهند و حتی برخی مسئولان محترم بهرغم هماهنگی و قرار و اعلان قبلی، به هر دلیل از شرکت و سخنرانی عذر میآورند و آن دیگری هم خطاب به جمع فراوانی از علما و فضلا با عصبانیت مینویسد که «قرار است چند همایش و به مدت چند سال با محوریت آقای هاشمی رفسنجانی برگزار شود؟ و برگزاری این همایشها را باعث تحریک احساسات و موجب پیدا شدن دوقطبی کاذب در قم میشمارد»! بگذریم که حتی سال گذشته نیز که یک مسئول محترم فرهنگی -جزاهالله خیر الجزاء-، در قم، سالن تحت مدیریت خود را در اختیار همایش بزرگداشت سالگرد رحلت آیتالله هاشمی گذاشت، چگونه تحت فشار و حمله این و آن قرار گرفت!
*اینها همه نشان میدهد که مرده هاشمی رفسنجانی نیز این قوم را آزار میدهد یا از زنده بودن وی ناراحت و نگران هستند و گرنه «مرگ بر مرده» گفتن که عاقلانه نیست. این است که این بنده طلبه و نگارنده ضعیف به سهم خود میخواهد اطمینان خاطر دهد که «هاشمی رفسنجانی قطعا رحلت کرده است؛ لطفا باور کنید!»
*پس این همه نگرانی و ترس از چیست؟ و چرا در برگزاری یک مجلس یادبود یا همایش و تجلیل از آن شخصیتی که دهها سال از عمر خود را پیش و پس از انقلاب، صرف خدمت به علم و فرهنگ و سیاست و اقتصاد و پیشرفت این کشور کرده مانعتراشی میشود؟ اگر این عالم مجاهد و این بزرگمرد خردمند، هیچ خدمتی در دهها سال عمر سراسر خدمت خود نداشت جز همان اقدام خردمندانه در بهرهجستن از عقلانیت و نفوذ کلمه خود در احیای نام صدیقه کبرا(ع) و نشان دادن جای قریه فدک در سرزمین وهابیتزده حجاز و نوشیدن مومنانه از آب آن و ثبت دوباره قصه پرغصه بانوی آب، سلامالله علیها، در تاریخ، آیا جای شرمساری نیست که کسانی از سر احساس «وظیفه شرعی» پس از مرگ او نیز آن گونه که اشاره رفت، به جای درود و سلام، شعار «مرگ» بر او سر دهند و با سکوت تاییدآمیز دیگران روبهرو شوند؟! و کسانی به حرمت نگاه برخی تنگنظران بهانهجوی واقعی یا خیالی، اجازه تبلیغ از یک همایش که اتفاقا برخی مسئولان در آن سخن میگویند ندهند؟
*به هر حال، آنچه به شخص آیتالله هاشمی رفسنجانی برمیگردد این است که نه آن روز که مخالفانِ وی را دشمن پیغمبر(ص) شمردند، بر حقیقت شخصیت او چیزی افزوده شد و نه آن روز که صلاحیت او را برای خدمتگزاری در نظامی که خود از بنیانگذاران آن بود، رد کردند، چیزی از حقیقت شخصیت او کاسته شد و نه این روزها که با مجلس یاد و بزرگداشت او نامهربانی میشود و علیه او شعار داده میشود، پرونده خدمات او در پیشگاه خداوند سبک میگردد و نه در چشم و دل مردمان دوستدار او با این حرکات خللی پدید میآید.
* اما آنچه به معارضان ثابتقدم آقای هاشمی رفسنجانی بر میگردد این است که اگر نگران زنده بودن یا زنده شدن آن مرحوم هستند، مطمئن باشند این نگرانی بیجاست و ایشان حتما فوت کرده است و به هیچ وجه راهی برای زنده شدن و برگشتن ایشان وجود ندارد! و اگر بهرغم اذعان به فوت ایشان، خدایناکرده حسادت و خشم و کینه گذشته نمیگذارد آرام باشند، راه آن است که تلاش کنند خود را درمان کنند و خود و جامعه را از رذیله «حسادت و کینهجویی» خلاص کنند؛ تا نه عرض خود ببرند و نه مایه زحمت دیگران شوند و اگر منشا نگرانی آنان باور جامعه به زنده بودن «اندیشه و سلوک هاشمی رفسنجانی» است و آن را به گمان خود ناسازگار با انقلاب و نظام و مصالح جامعه یا مخالف منافع خود میدانند و در پی «تحقق» مرگ آن یا «اثبات» مرگ آنند، باید بدانند که اولا این گونه رفتارهای آنان از قضا به خوبی نشان میدهد که «هاشمی رفسنجانی همچنان زنده و پایدار است» و نیک بدانند که «این راه و روش کج آنان را به مقصد نمیرساند» و همان گونه که در گذشته، به هدف خود در از میان بردن اندیشه و سلوک هاشمی رفسنجانی به ویژه آنچه مربوط به سالهای پایانی زندگیاش بود و بهرغم همه خردههایی که میتوان بر آن گرفت و به نقد آن نشست، نتوانستند برسند، درحال و آینده نیز نخواهند توانست و «هاشمی رفسنجانی بهرغم اینکه زنده نیست، زنده است» و زنده خواهد ماند چه «خارج از دید»! بماند و چه نماند.