اختصاصی مازندمجلس: سیاستمداران میتوانند با مطالعه در زمینه برندسازی اطلاعات و دانش بسیار زیادی کسب کنند. از این طریق میتوان از تمامی رفتارهای سیاسی، یک تحلیل استخراج نمود. میتوان یک حزب را به عنوان برند در نظر داشت. احزاب دارای نام، لوگو، نمادهای رنگی و پیشینهی سیاسی از افراد و دستاندرکاران از گذشته تا حال هستند. هر کاندیدای سیاسی به صورت بالقوه یک برند محسوب میشود که برای استفاده از این ظرفیت نیاز به برندسازی سیاسی دارد. برند سیاسی بر خلاف برند تجاری، به دلیل عدم ارتباط با کالا تاحدودی ناملموس است پس کاملا روانشناختی بوده و مفهوم وسیعتری خواهد داشت.
برندسازی سیاسی حسی و شهودی است. برند سیاسی تداعیکننده تصویری از یک سیاستمدار و یا سازمان سیاسی در ذهن مردم است. ارائه این مهم برای یک حزب و یا یک کاندیدا موجب کمک به حامیان سیاسی آنها میشود تا زودتر با اتمسفر فکری کاندیدای مدنظر خود آشنا شوند و او را از سایر رقبا تمیز دهند.
جهت برندسازی سیاسی به دو اهرم مهم نیاز داریم:
- تبلیغات رسانهای: از جمله رادیو و تلویزیون که قدرتمندترین بخش برای شناساندن یک نهاد سیاسی، برنامههای آن نهاد و سیاستهایش است. همچنین رسالت تبلیغات باید مشخص باشد.
- تبلیغات غیر رسانهای: از جمله تهیه و چاپ مطالب و موضوعاتی که باعث اطلاعرسانی شود. همچنین نشریه و یا مجلههای ویژهی حزب سیاسی، حضور سیاستمداران در همایشها و سخنرانی در محافل عمومی مختلف از جمله راههای تبلیغات غیر رسانهای محسوب میشوند.
مخاطب برند سیاسی، بهوسیلهی رفتارهایی که برند از خود نشان میدهد شخصیت وی را شناسایی میکند. بنابراین شایسته است برندهای سیاسی در اعلام مواضع ثبات داشته باشند و رفتار خود را تغییر ندهند. بهطور کلی تصویری که مردم از یک برند سیاسی در ذهن خود دارند بسیار حائز اهمیت است. بهعنوان مثال: اگر یک برند سیاسی باثبات و مستحکم؛ و از نظر عملکردی شفاف باشد، مردم با شنیدن نام آن برند به دلیل تصویر مثبتی که در ذهن دارند مجموعهای از سیاستهای قابل دفاع و مناسب آن برند در ذهنشان تداعی میشود و برند سیاسی نامبرده را به عنوان یک نهاد قابل قبول میپذیرند.
در دنیای امروز سیاستمداران تلاش میکنند تا از خود برند معتبری در ذهن مخاطبانشان بسازند. این کار برندسازی شخصی در حوزهی سیاسی نام دارد.
چند فاکتور مهم در ساخت برند سیاسی عبارتند از:
1. ارتباط سمعی مخاطبان با سیاستمداران: نحوهی صحبت، فن بیان، تن صدا و… در برندسازی شخصی سیاستمدار اهمیت زیادی دارد.
2. اعتقادات و طرز فکر سیاستمداران: یعنی سیاستمدار باید در هر موضوعی جهتگیری مشخصی داشته باشد. بهعنوان مثال: در مورد مباحث مربوط به خشکسالی، کودکان کار، جنگ و… سیاستمدار باید موضع خود را تعیین کند و در این راستا به مسئولیت اجتماعیاش عمل کند.
3. وعدههای سیاستمدار: این مورد اهمیت ویژهای در حوزهی سیاست دارد. سیاستمداران باید بر ادعاهای خود پایبند باشند و به آنها عمل نمایند زیرا در غیر این صورت جایگاه برند شخصی آنها در ذهن مخاطب تنزل پیدا خواهد کرد.
بهطورکلی برندهایی در سیاست ماندگارند که به ادعاهای خود وفادار باشند، زیرا مخاطبان به سرعت متوجه این موضوع میشوند و پس از مدت کوتاهی برند شخصی سیاستمدار در ذهن مخاطبان کمرنگ شده و به فراموشی سپرده میشود.
درباره تحلیل جامعه ایران برخی نگاهی را مطرح میکنند که گویا با جامعهای طرف هستیم که همهی جوانب آن با سایر جوامع امروزی متفاوت است و بر همین اساس نتیجه میگیرند برندسازی سیاسی به کار جامعه ایران نمیآید. در حالی که اساس کار در برندسازی و بازاریابی و کمپینهای انتخاباتی کاملا اقتضایی یعنی متناسب با شرایط خاص هر جامعه صورت میگیرد. برای مثال جامعهای را بر اساس متغیرهای معنادار به چند گروه تقسیم میکنیم و هر گروه هم به رسانهی خاصی دسترسی دارد. در همین راستا برای طراحی پیام هم باید به ذهنیت خاص بخشهای آن جامعه توجه کنیم.
اینکه جامعه ایران مثل هر جامعه دیگری ویژگیهای خاص خودش را دارد گزارهی درستی است اما اینکه آن قدر متفاوت، پیچیده و رازآلود باشد که تئوری برندسازی و امثالهم در چارچوب آن جواب ندهد، قابل قبول نیست و ناشی از بی اطلاعی از دانش برند و تکنیکهای آن است.
به طورکلی اصول پیروزی در هر انتخاباتی از جمله اصول برندسازی عام و جهانشمول هستند و در هرجایی که سطحی از رقابت باشد، جواب میدهند.
پیروزی رئیس جمهور اصلاحات و تمامی روئسای جمهور پس از وی و شکست رقبایشان بر اساس قواعد برند و کمپینهای انتخاباتی قابل توضیح است. برخی تحلیلگران و فعالان انتخاباتی در ایران به علت عدم آشنایی با مباحث مربوط به بازاریابی، کمپین و به طور کلی دانش رقابتهای سیاسی و انتخاباتی، هر اتفاقی را که در درک آن دچار مشکل هستند را به حساب خاص و پیچیده بودن جامعه ایران میگذارند.
برند سازی در جامعه ایران براساس ارزشهای معنوی صورت میگیرد اما انتخاب افراد غیر متخصص و غیرحرفهای در انتخابات باعث میگردد نظام سیاسی به مشروعیت قابل قبول خود نرسد. فضای رقابت رسانهای در انتخابات آمریکا نمونهی خوبی در مثال برای گزارههای فوق است. با تأمل در روند فعالیت تیم تبلیغاتی خانم هیلاری کلینتون درمییابیم که آنان سعی داشتند، نام «هیلاری» را برای وی جا بیاندازد تا علاوه بر اینکه رایدهندگان با کاندیداشان احساس صمیمت کنند، نشان دهند که وی فردی مستقل است و او را تا حدی از زیر سایه نام بیلکلینتون رئیسجمهور سالهای 1993 تا 2001 آمریکا خارج کنند. در ایران تا حدودی این بحث درباره برخی سیاستمداران مطرح است. چند سال پیش تیم تبلیغاتی آقای هاشمی رفسنجانی سعی داشتند بر اساس این تحلیل نام وی را به نامهای کوتاهی از جمله «رفسنجانی»، «هاشمی» و «آیتالله هاشمی» تغییر بدهند و این مسئله را در ذهن مردم جا بیاندازدند. یا در انتخابات دهم ریاست جمهوری، مردم آقای موسوی را به اسم کوچک یعنی میرحسین خطاب میکردند.
علیرغم برگزاری انتخابات متعدد در ایران اما کیفیت انتخابات در ایران بالا نیست. ما انتخاباتی را برگزار میکنیم که هیچ کس نمیتواند ادعا کند منجر به رشد آگاهیهای سیاسی و تقویت ارتباط حکومت و مردم میشود یا باعث رشد احزاب سیاسی میشود. در برخی مواقع نه تنها رشد صورت نمیگیرد بلکه به اعتماد عمومی نسبت به نهادهای حکومتی هم لطمه میزند.
اگر دانش انتخابات در کشور ما جا بیفتند، فضای سالمتر و عقلانیتری را در انتخابات و ارتباط بین کاندیداها و مردم شاهد خواهیم بود. ما باید دانش انتخابات را ارج بنهیم و استفاده از آن را ترویج کنیم.
رشد این دانش در کشور ما به رشد مردمسالاری و تقویت رابطه مردم و حکومت و عقلانی شدن فضای سیاسی کمک میکند.