امید کرمانیها: حجت الاسلام هادی غفاری از فعالان انقلابی و مبارز زمان شاه بود و بعداز انقلاب نقش آفرینی در عرصه های مختلف سیاسی به طور مشخص نمایندگی مجلس را تجربهکرد و امروز هرچند گلایه ها و انتقادهایی دارد اما می گوید اگر خطری کشورم راتهدید کند اولین سینه ای که مقابل دشمن سپر دفاع وطنم می شود سینه من خواهد بود.
او احمدی نژاد را یک کوتوله سیاسی می داند که هم خودشیفته است هم جاه طلب، اما این اعتقاد را هم دارد که نظام با او مماشات خواهد کرد چرا که خطری متوجه نظام نخواهد کرد. از شورای نگهبان انتقاد صریح می کند و مشخصا از آیت الله جنتی. می گوید اعتراضاتش را برای شب اول قبر گذاشته است.
از نامگذاری خیابانی به نام مصدق استقبال می کند و می گوید باید خیابانی را هم به نام مهندس بازرگان گذاشت. او که در مجلس اول از مخالفان تند و تیز بازرگان بود این را هم گفت که چندبار از او حلالیت طبیده است.
مشروح این گفتگو را در ادامه بخوانید.
*****
بعد از گذشت 39 سال از پیروزی انقلاب، شما ازوضعیت امروز کشور راضی هستید؟
به اعتقاد من، ما در سال 57 درست عمل کردیم، ولینمیتوانیم امروز آنگونه عمل کنیم. نه اینکه آنها اشتباه بود، آن روز درست عملکردیم، امروز هم ما معتقدیم درست عمل میکنیم. ممکن است پنج سال دیگر نظرمان بازبرگردد و بگوییم به این شکل عمل کنیم، بهتر است، اما 40 سال پیش شرایط جامعه آن بود،نوع عمل و اندازه عمل آن بود؛ البته امروز ممکن است آن روشها را نپذیریم.
یعنی شما الان از وضعیت فرهنگی، اجتماعی،اقتصادی، سیاسی و... راضی هستید؟
قطعا نه، قطعا اگر من راضی باشم، یک چوب سیگارهستم. دقیقا انسان تحولاتی دارد، دورانهایی دارد. من یک خاطرهای برای شما بگویممرحوم شریعتی نقل میکرد و میگفت «یکی از دوستانش باید رساله دکترای جامعهشناسیاشرا مینوشت و رفت 20 صفحه از کتاب استاد راهنمایش را عینا و بیکم و کاست در رسالهاش کپی کرد. روز دفاع کنم، استاد به شدت بدش آمد و گفت این نظریهها پوسیده است. گفتماستاد ببخشید، نمیخواستم بگویم، این 20 صفحهای که شما به آن انتقاد جدی دارید،نوشته خودتان است. استاد گفت آقای دکتر، تاریخ جلد پشت کتاب نگاه کردی؟ برای 20سال پیش بود. مگر من قرار است همان آدم 20 سال پیش باشم؟»
از شرایط موجود اصلا راضی نیستیم
این بسیار حرف راهگشاییاست. یقین بدانید ما امروز به جد مطالبهگر هستیم و به شرایط موجودمان اصلا راضینیستیم، اصلا. انتظارما خیلی بالاتر از این حرفها بود و است. بنابراین اگر امروزیک شخصیتی در ایران حاکم باشد، رئیس جمهور ، نخست وزیر یا وزیر باشد؛ حتی اگر ایدهآلترینباشد، باز ما مطالبهگر هستیم، باز ما او را نقد میکنیم، ما او را بررسی میکنیمو با او دیالوگ خواهیم کرد. بعضی از نظریات را ممکن است نپذیریم، بعضیها را میپذیریم،بعضیها را به جد نقد میکنیم، بعضیها را نیمه قبول میکنیم.
ابدا تصور نمی کردیم روزی یک کوتوله سیاسی مثل احمدی نژاد رئیس جمهور شود
فکر میکردید در نظام جمهوری اسلامی یک روز کسی مثل احمدینژادرئیس جمهور شود؟
ابداً؛ هرگز این کشور را اینقدر کوچک و پاییننمیدانستم. یک ملتی اینقدر سطح پایین باور نمیکردم که یک کوتوله سیاسی را رئیسجمهور کنند.
آیت الله هاشمی را به قربانگاه احمدی نژاد بردند و زیرپاش قربانی کردند
از نگاه شما شرایط جامعه به چه سمتی رفته که یکدفعه احمدینژاد رئیس جمهور شد؟چطور مردم به این رسیدند که احمدینژاد را انتخاب کنند؟ و چقدر نگرانید باز هم جامعه به همان سمت برود؟
آقای رفسنجانی را به قربانگاه احمدینژاد بردندو زیر پای احمدینژاد قربانی کردند. رفسنجانیای که شناسنامه انقلاب بود. ادبیات احمدی نژاد را با دنیا دیدیم، می گفت «آب را بریزید آنجا که میسوزد». اخیرا با دوستان حزب اعتماد ملی جلسهداشت، آنجا گفتم «این ادبیات برای 200 سال پیش است. احمدی نژاد نمیفهمید وقت اینادبیات گذشته است. آب را بریز آنجا که میسوزه؛ آن ممه را لولو برد، برای دوران قبلاز 28 مرداد 32 است، بعد از 28 مرداد این ادبیات منسوخ شد».
برای عملکرد بد شورای نگهبان در بررسی صلاحیت ها متاسفم
من نظام خودم را قبولدارم و حاضرم برای بقای نظام دفاع کنم اما شورای نگهبان بسیار بد عمل کرد. من برایعملکرد شورای نگهبان در رد صلاحیتها کاملا متاسفم. بهترین فرزندان انقلاب را بهادله غیرمنطقی رد صلاحیت کردند؛ البته ممکن بود بچههای حرف گوشنکنی باشند اما دلسوزبودند.
به آیت الله جنتی گفتم مردم من را سوار تاکسی می کنند اما شما را نه
اگر اشتباه نکنم جایی گفته بودید آیت الله جنتی دهه 40 معلم شما در دورهدبیرستان بود. نرفتید بگویید آقای معلم چرا این کار را میکنید؟ چرا اینقدر دربررسی صلاحیتها سخت می گیرید؟
زمان انتخابات مجلس پنجم، من حج بودم و میخواستم موبایل همراه نبرم اما اشتباها حواسم نبود و در جیبم جا ماند. در طواف مستحبیبودم، موبایلم زنگ زد. دیگر قبیح بود که جواب ندهم. آن طرف خط کسی گفت که از دفترآقای جنتی تماس میگیرم. گفتم «من الان در طواف خانه خدا هستم»، گفت «پس بعدا بااین شماره تماس بگیرید، آقای جنتی با شما صحبت کند». بعد از طواف اولین جایی کهامکان داشت، تماس گرفتم، متوجه شدم آقای جنتی من را به دلیل عدم التزام عملی بهاسلام، عدم اعتقاد به نظام جمهوری اسلامی، عدم اعتقاد به قانون اساسی و سوءشهرت درحوزه انتخابیه رد صلاحیت کرده است. گفتم «آقای جنتی من دیگر عرضی ندارم، فقط یکسوال از شما بکنم. اولا شما معنی کلمه سوءشهرت را به لحاظ حقوقی می دانید؟ چون منحقوق خواندم. سوءشهرت خیلی تعبیر بدی است. معمولا به خلافکاران اخلاقی و غیراخلاقی،نزولخور و افراد بدنام می گویند. شما که من را از قم میشناختید، من با شما بزرگشدم، سالهای سال در محضر شما بودم، شما من از نزدیک، پدرم، مادرم و همه کسانم رامیشناسید. من به شما جواب نقض درباره سوءشهرت میدهم. از حج برمیگردم و با شما بهچهار گوشه تهران؛ می رویم و میایستیم تا تاکسی بگیریم. ببینیم مردم من را سوار میکنندیا شما را سوار میکنند. مطمئن باشید مردم شما را سوار نمیکنند. مردم از شماخوششان نمیآید. نگاه به عدهای که دور شما هستند و جایگاه حکومتی شما نکنید. مردممن را قبول دارند».
به جنتی گفتم اعتراض نمی کنم، انشالله شب اول قبر بهم می رسیم
- آقای جنتی به شما چه گفت؟
آقای جنتی گفت اعتراضتان را بنویسید و بگویید.گفتم نه اعتراض میکنم، نه مینویسم، نه میگویم، انشاءالله شب اول قبر به هم میرسیم.گفت نه، بنویسید و بدهید. گفتم نمینویسم.
آخرین باری که با آقای جنتی صحبت کردید، چهموقعی بود؟
انتخابات مجلس هشتم بود.
رودررو با هم صحبت کردید؟
بله.
آیت الله یزدی گفت آیت الله جنتی پرونده شما را در کشوی خودش گذاشته و بیرون نمی آورد
به همدیگر چه گفتید؟
آقای شیخ محمد یزدی به شدت دنبال تایید صلاحیتمبود و همه اعضای شورای نگهبان به من برای تایید صلاحیت رأی داده بودند اما شخصآقای جنتی نظرش مخالف بود. این جمله را من از یزدی نقل میکنم؛ خدا را به گواهی میطلبمکه از خودم نمیگویم. آقای شیخ محمد یزدی به من گفت «آقای غفاری پرونده شما را آقایجنتی شخصا گرفته، گذاشته در کشوی خودش، کلیدش هم در جیبش است و پرونده را بیرون نمیآورد.من توسط آقای کروبی در مجلس هشتم خدمت آقای خامنهای مطلبم را گفتم. یکی از دوستانبهعنوان نماینده آقای کروبی پیش آقای خامنهای رفتند، من نمیدانم چه شد که آقای یزدیدو روز بعد به من زنگ زد که پرونده شما از کشو بیرون آمد و صلاحیت شما تایید شدهاست.
زندگی من شفاف شفاف است، کلاغ های تهران هم من را می شناسند
گفت 11 رأی از 12 رأی شما را تایید کردند. آقای رضوانی که بسیار حساس و وسواسبود، تأیید صلاحیت شما را امضاء کرد، چون او من را خوب میشناخت. امروز فارغ ازاعضای شورای نگهبان، کلاغهای تهران هم من را میشناسند. من زندگیام شفاف شفافاست، این زندگی من است. شما نه پاسدار از من میبینید، نه محافظ.
آقای جنتی شما را تایید کرد؟
نه، ایشان رأی نداد، ولی 11 رأی آورده بودم.
علت آنکه در انتخابات مجلس هشتم با وجودتأییدصلاحیت شدن رأی نیاوردید چه بود؟
دیروقتبود، من به تبریز رفتم. آقایان کاندیداهایی که رأی آورده بودند، تقلب بالایی کردند،خیلی بالا. اینها را انشاءالله هیچ کجا نخواهم گفت، به قبر خواهم برد.
بعید می دانم احمدی نژاد با سرویس های جاسوسی خارجی ارتباط داشته باشد
- الان صحبت میشود که آقای احمدینژاد با سرویسهایجاسوسی انگلیس و اسرائیل در ارتباط است. شما چنین باوری دارید؟
من بعید میدانم. زدن برچسب رابطه با بیگانه مدشده؛ یعنی ما هر کس را که میخواهیم بکوبیم، کم که میآوریم، او را منتسب بهبیگانه میکنیم. من در مورد تظاهرات دیماه نیز معتقد نیستم دست بیگانه بود.
احمدی نژاد هم جاه طلب است هم خودشیفته
فکر می کنید هدف احمدینژاد از جنجال های اخیرش چیست؟ بعضیها میگویند تحریکشده از سوی خارج است که دارد ساختارشکنی کند. نظر شماچیست؟
آقای احمدینژاد آدم جاهطلب و خودشیفتهای استیا آتو از دیگران زیاد دارد؛ دنبال این است که به قدرت برسد. یقینا هم به ما آزار خواهندرساند.
نظام با احمدی نژاد مماشات می کند، بعید است دستگیر شود
فکر میکنید آینده احمدینژاد چه میشود؟
نظام با احمدینژاد مماشات میکند.
یعنی دستگیر نخواهد شد؟
بعید میدانم. من معتقدم آقای احمدینژاد باتوجه به سوءسابقه، سوءرفتار و سوءفکری که دارد، هرگز نخواهد توانست جمعی را دور خودشجمع کند. بنابراین نظام احساس خطر نخواهد کرد و کارهای او برایش مهم نیست.
- الان که وضعیتش را میبینید، فکر نمیکنید که میرحسین موسوی یا آیت الله هاشمی و ..یک چیزهایی را درست میگفتند؟
میرحسین هر آنچه را که گفت، درست گفت. منمعتقدم میرحسین یکی از پاکترین آدمها است و هرگز با بیگانه و به فرمان بیگانه همنبود، البته طبیعی است که خیلی وقتها شاید من حرفی را بزنم، فردا بیگانه هم آن راعلم بیگانه می کند اما این دلیل نمی شود که من عنصر بیگانهام؛ ولی میرحسین بسیارمرد پاکدامنی است.
حلال و حرام در منطق حسین شریعتمداری با منطق ما تفاوت دارد
- یک جورهایی به کیهان طعنه میزنید که اینطوریاسناد رو میکند. نظرتان در مورد کیهان و آقای شریعتمداری چیست؟
با شخص آقای شریعتمداری کاری نداریم. ما یک طور دینداریم که به آن داعشی میگوییم. من آقای شریعتمداری و تفکرشان را داعشی شیعی میدانم.حلال و حرام در منطقشان با حلال و حرام در منطق ما کاملا متفاوت است. موقعی در سال88 اتفاقی افتاد. یک همسایهای جلوی مسجد داشت خانه میساخت، آجرها را جلوی مسجد ریختهبود. من مانع شدم و گفتم «آقا برو آجرها را جلوی خانه خودت بریز». ایشان گفتخواهیم دید. من نمیدانم ایشان چه ارتباطاتی داشت، چهار، پنج روز بعد من رفتممسجد. دیدم آمدند می خواهند زیرپله ای در مسجد را بگردند. این زیرپله 17 سال بود کهکسی به آنجا نرفته بود و کلی خاک در آن نشسته بود. به تصدیق خود کارشناسانشان، آن زیرپلهاصلا جای پا نبود، ابعادش هم به قدری کوچک بود که یک میز هم در آن نمی شد اماکیهان نوشت «از آنجا بیش از 100 هزار اسلحه فشنگ و غیره پیدا کردند»که حجم اینهابه اندازه یک تریلی می شود.
من در خانه معمولا بعد از نماز صبح نمیخوابم، عادتندارم؛ بلند میشوم، به همسرم کمک میکنم، ظرف اگر مانده باشد، میشویم، چای دم میکنم،پیراهن و شلوار اگر در ماشین لباسشویی لباس باشد، میشویم، بعد پهن میکنم اما آنروز بعد از نماز صبح خوابم برده بود و تلفن خانه زنگ زد. دیدم پسر بزرگ از قم پشتخط است. او ملا و درسخوانده حوزه است، در عین حال مدرک مهندسی عمران هم دارد،شاید خیلی تفکرات من را هم نپسندد چون خیلی مثل من نیست؛ با من تفاوت دارد، ولیبسیار فهیم و متدین است به طوری که من پشت سرش نماز میخوانم. گاهی مسجد من دیر میروم، میآید جای من نماز میخواند، من هم اگر برسم، به پسرم اقتدا میکنم و همه مردمهم میدانند که من پشت سر پسرم نماز میخوانم. پاک دامن است. یک ریال، یک دینار مسئلهمالی و اخلاقی و سیاسی ندارد که به عدالت او ضرر بزند. آن روز تا تلفن را برداشتم،دیدم «با اضطراب می گوید مامان مامان»، گفتم «مامان کیه حسین آقا، منم، پدرتم».گفت «زندان نیستی؟» گفتم «خانهام، الان من را از خواب بیدار کردی». گفت « قدم بهقدم دورتادور فیضیه را کیهان چسباندهاند که هادی غفاری به جرم حمل و اختفای انواعاسلحه غیرمجاز در مسجدش، دستگیر و به زندان روانه شده است». گفتم «من خانه هستم». گفت«گوشی را بده به مادرم». خانمم خواب بود، بیدارش کردم و گفتم «ببین حسین این چی میگوید».خانمم گوشی تلفن را گرفت و گفت «حال من خوب است».
بلافاصله به آقای شریعتمداری زنگزدم. گوشی را برداشت و سلام و علیک کردیم. گفتم «من هادی غفاری هستم، الان پسر من زنگزده و چنین صحبتی کرده است» گفت «آقای غفاری از زندان زنگ میزنید؟» گفتم «چه موقعدر به زندانی موبایل میدهند؟» گفت «از شما میترسند، به شما موبایل میدهند».گفتم «پس صبر کن خانم من صحبت کند». گفت «هر دو با هم در یک اتاق هستید؟» گفتم «قطعکنید، الان با تلفن خانه تماس میگیرم». تماس گرفتم و گفتم « این دفعه تلفن خانه تماسگرفتم، خانم بنده صحبت کرد. دین و شرف، اینها کجا رفته؛ اخلاق، انسان، مسلمانی،شیعی، اینها کجا رفته؟ ما خواب بودیم که یک دفعه چنین خبر دروغی را به من میگویند» گفت «حالا یک روز شما را به زور از خواب بیدار کردیم، مگر چه شده است؟».گفتم «کیهان درست است تیراژ ندارد، ولی همان بیتیراژ دست به دست میچرخد». هادیغفاری کم عددی نیست، خودم بین خود و خدا کوچولو هستم و عددی نیستم، اما بالاخره دردنیا من صاحب اسم هستم. اما هرگز خود را طلبکار نمیدانم گرچه خیلی کار کردم، امااصلا روحیه طلبکاری در من یک گرم هم پیدا نمیکنید. انتظاری از کارمندم ندارم.تشنه شوم، دهنم را میگیرم زیر شیر و آب میخورم. اصلا من چنین تیپ آدمی نیستم کهخودم را عددی بدانم.
- آقای شریعتمداری از شما عذرخواهی هم نکرد؟
خیر. خانم بنده گفت «این شرف است؟» آقای شریعتمداریجواب داد «حالا یک روز زود از خواب بیدار شدید، مگر چه شده است؟ جوابتان رابنویسید، من چاپ میکنم». بینی و بینالله، نوشتم، بردم، دادم، چاپ هم نکرد. آقایشریعتمداری از کسانی است که اعتقاد دارد هدف وقتی مقدس است، هر وسیلهای را میشودبرای رسیدن به آن هدف بهکار ببریم. بهتان بزنند، تهمت بزنند، دروغ بگویند و...
خاتمی باید مواضعش را شفاف تر بیان کند
به نظر شما مشکل ممنوعیت هایی که برای آقای خاتمی وجود دارد را چطور می شود حل و فصل کرد؟
آقای خاتمی باید مواضعش را شفافتر بیانکند، بگوید که چه میخواهد، چه میگوید و آیا واقعا این تفکر به سود این نظام استیا به زیان نظام؛ آیا واقعا ما اغتشاشگر هستیم، آیا واقعا ما ضد نظام اسلامیهستیم، آیا واقعا چیز دیگری میگوید و ما چیز دیگری می گوییم؟ نه، این نیست. یقیناما دلمان برای این نظام بیش از همه میسوزد. من از اول انقلاب تا همین امروز باصراحت به شما میگویم. 39 سال گذشته است. اگر تا به امروز یک مصاحبه با بیبیسیاز من پیدا کردید؛ یک مصاحبه با بیسیسی ندارم. مرتب زنگ میزنند، تا میگوید بیبیسی،قطع میکنم، حتی بفرمایید هم نمیگویم. گاهی زنگ میزند، طبق معمول سلام علیکم، میگویماما تا میگوید از بیبیسی، قطع میکنم. یک بار من با آنها مصاحبه نکردم. صدهابار زنگ میزنند. ای کاش من ضبط میکردم. متاسفانه من این سیستم را ندارم برای روزمبادا اسناد جمع کنم. این روحیه آقای احمدینژاد را ندارم که اسناد جمع کنم. صدهابار به من زنگ میزدند جواب ندادم. برای اینکه من بیبیسی را حافظ منافع که هیچ،دشمن منافع خودم میدانم.
اخیرا نام خیابان نفت را به مصدق تغییر دادند.نظر شما چیست؟
باید خیلی زودتر از اینها به نام مصدق خیابانمیکردند، نه خیابان، بلکه بزرگترین خیابان را به نامش میکردند. در داستان ملیکردنصنعت نفت، انصافا قهرمانانه و شجاعانه ایستاد. مصدق نه یک آیتالله است، نه معلمعلم و اخلاق و دین است، نه معلم فلسفه است، نه یک مجاهد فی سبیلالله است؛ یکایرانی وطنپرست یا وطندوست به شدت ملیگرا بود، اما برای کشور دنبال آزادسازینفت از دست انگلستان بود.
یک خاطره خیلی قشنگ از او خواندم که برای من خیلی جالباست. میزی که برای مذاکره گذاشته بودند، یک میز مثلث بود؛ یک طرف ایران، یک طرفانگلستان و یک طرف هم قاضی. روی این میز هم یک پلاکارد نوشته بودند. این طرفبریتانیا، این طرف هم ایران، آن طرف هم سه، چهار تا قاضی باید می نشستند. مصدق یکربع زود به این دادگاه رفت، میدانست روی صندلیهایی مینشیند که برای انگلستانبود. نماینده دولت انگلستان میآید داخل و به آقای مصدق میگوید اینجا جای مناست، برو آنجا بنشین. مصدق می گوید خودت برو آنجا بنشین. نمایند انگلیس میرودپیش رئیس دادگاه میگوید آقای مصدق روی صندلی من نشسته است. رئیس دادگاه به آقایمصدق اخطار میدهد که سر جای ایشان نشستهای. مصدق میگوید ایشان، آقای انگلستان،دو قرن در کشور من برای چه نشسته و بیرون نمیرود؟ دو قرن است کشور من دارد فریادمیزند، دو قرن ایشان در کشور من چه میخواهد؟ 200 سال است ایشان بر سرنوشت کشورما مسلط شده، حالا که میگوییم از کشور ما برو بیرون، من را به دادگاه کشانده. با اینحرف مصدق قاضی متقاعد شد. یکی از نقاط قوتی که علیرغم چند هزار برگ ادله مثبتهآقای مصدق در دفاع از ملیشدن صنعت نفت داشت، یکی همین برخورد بود که قاضی گفتدرست میگوید، بنشین همان جا. تو 200 سال در ایران چیکار داری؟
بازرگان تاج سر ماست، چندبار از او حلالیت طلبیدم
بعد از نامگذاری خیابانی به نام مصدق، آقایمسجدجامعی گفت که احتمال دارد یک خیابان هم بهنام آقای مرحوم بازرگان کنند؛ به نظرشما این کار درست است؟
موافقم، بله، قطعا موافقم. حالا آقای بازرگان کهتاج سر ما است؛ اولا من از ایشان چند بار حلالیت طلبیدم. بالاخره من آن موقع جوانبودم. من 30 سالم بود، ایشان 70 سالش بود؛ در سال 59 من 30 سالم بود، آقای بازرگان69 سالش بوده است. من رفتم و گفتم آقای بازرگان من جوان بودم، ممکن است تندی کردم یاحرفهایی را زدم، به هر حال اشکالاتی شما داشتید، اشکالاتی ما داشتیم، اگر شما فکرمیکنید من حقوق شما را ضایع کردم، من را حلال کنید. گفت «حلال حلال است.باریکلا، این عظمت شما را میرساند که آمدید اینجا». درباره همه هم این کار راکردم؛ به همه کسانی که در مجلس اول با آنها مخالف سیاسی بودم، رفتم، عذرخواهیکردم، حلالیت طلبیدم. نه اینکه این به معنای بازگشت از مواضعم باشد. موضع خط اماممن اصولی است.
پس شما موافق تغییر نام یک خیابان به نام آقایبازرگان هستید؟
قطعا هستم، بله. مثال بزنم برایتان؛ بازرگان کهجای خود دارد. من در رأس هیئتی رفته بودم رم. در وسط یکی از میدانهای رم مجسمهبزرگ موسولینی است؛ موسولینی که چند صد هزار مردم رم را به کشتن داده است. رئیسپلیس شهر همراه من بود. به او گفتم که این مجسمه کیست؟ گفت موسولینی. گفتم مگر اوتروریست بزرگ نیست؟ گفت بله. گفتم برای چی مجسمهاش وسط میدان است؟ خیلی حرف قشنگیزد؛ گفت شما خوشتان بیاید یا بدتان بیاید، من خوشم بیاید یا بدم بیاید، به هر حالآقای موسولینی بخشی از فرهنگ این کشور است، بخشی از تاریخ این کشور است؛ ما بهعنوانبخشی از تاریخ کشور، باید یک مجسمه از او داشته باشیم.