غلامعلی دهقان می گوید : واقعا حوادثی که از مشهد شروع شد، بهدنبال همین بودند که با بزرگنمایی بعضی از کمبودهای جامعه، دولت را ناکارآمد و غیرمفید نشان دهند. البته این تحلیل را نداشتند که ممکن است بازی را شروع کنند، اما غیر از مطالبات اقتصادی، مطالبات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی هم مطرح شود که حالا یک درس عبرتی شد و انشاءالله همه به آن پایبند باشند.
متن مصاحبه مثلث با این عضو اعتدال و توسعه را در ادامه می خوانید:
وقتیاز سال 92 آقای روحانی در انتخابات ریاستجمهوری توفیق به دست آورد، یک واژه جدیدی به نام اعتدال وارد ادبیات سیاسیکشور شد. به نظر شما بعد از چهارونیم سال، اعتدال درست تعریف شده است؟ ضمن آنکه فقطکسانی که در این حوزه خودشان را تعریف میکنند، آن را به رسمیت میشناسند.نه جریان اصولگرا و نه جریان اصلاحطلب،اعتدال را به نام جریان سیاسی سوم در کشور به رسمیت نمیشناسند، نظر شما چیست؟
اعتدال یک منش است، به اینمعنا که بخشهایی از اصولگرایان وهمچنین بخشهایی از اصلاحطلبان میتوانند در عمل سیاسی و کنش سیاستورزیشان، مشی و منش اعتدالیرا پیشه خود بسازند. میتوانیمادعاکنیم که تقریبا از 92 به بعد هم این اتفاق افتاد، یعنی بخش قابل توجهی ازاصلاحطلبان که ساختار نظام را همچنانقبول دارند منش اعتدالی را پیشه خود ساختند، اعتدالیون هم از دهه 70 و در دهه 80لیستهای انتخاباتیشان را همینطوری میبستند، یعنی یک جناحنبود، از هر دو جناح معتدلین را در لیست قرار میدهند. البته در 92 غلظت حضور اصلاحطلبان پررنگتر و بیشتر بود،سپس بخشی از اصولگرایان همچون آقای لاریجانی و حامیانش نسبت به برجام در ایناردوگاه قرارگرفتند. به نظر میرسد که تا وقتی نوعی تندروی یا به تعبیری نوعیافراطیگری در فضای سیاسی کشور باشد،این جریان که ما اسمش را جریان معتدلین شامل بخشی از اصلاحطلبان و بخشی از اصولگرایان و اعتدالیون میگذاریم، میتوانند نقشآفرینی کنند. در حقیقت میتوانیم بگوییم اگر تندروی نباشد، آنگاه ممکن است که دوباره جامعه بهدوقطبی اصولگرا و اصلاحطلب برگردد یاشاید هم یک موقعی دوباره به وضعیت اول انقلاب، یعنی انقلابی و ضدانقلاب برگردیم،البته آن حالت در حال حاضر منتفی است، چون آن اقلیت آنچنان قدرت مانور ندارد، بلکه بیشتر سر و صدا است. به نظرم بازی سیاسی راباید بین جریانات فکری سیاسی درون نظام دید، یعنی اصلاحات، اعتدالیون، اصولگرایانمعتدل و اردوگاهی که به هر دلیلی با این سه جریان نمیتواند کار کند. در 96 هم گزینه خوبی داشتند و اتفاقا با آقای رئیسی رایخوبی هم آوردند.
الان پس شما تقریبا چهار جریان را در عرصه سیاسی کشور تعریف کردید.
بله. البته هر کدام از اینجریانات میتوانیم بگوییم حالت طیفیدارند، یعنی دوباره در جریان اصلاحات نیروهایی همچون اعتماد ملی، اتحاد ملت و آقایکواکبیان هستند که همگن نیستند اما کلیت واحدی دارند چون آقای خاتمی لیدر آنهاست؛ لیستی که در شوراها بسته شد و مادیدیم که دقیقا یک لیست دیگری هم کنار لیست اصل اصلاحات بود که بعضی از چهرههای شاخص آن لیست رای خوبی آوردند. مثل آقایتندگویان و بعضی از دوستان که در لیست اصلی نبودند. بنابراین آنجا هم تکثر است.اصولگرایان معتدل همچون آقای لاریجانی، آقای جلالی و آقای نعمتی و یک بخشی ازنمایندگان پارلمان منسجمتر هستند.اعتدالیون نیز مثل حزب اعتدال و توسعه منسجماند. جریان چهارم جریان اصولگرای ارزشگرا یا مدعی انقلابیگری شامل آقای جلیلی، آقای رئیسی، آقای قالیباف،آقای محسن رضایی، آقای زاکانی، آقای بذرپاش و غیره هستند که در انتخابات سال 96دیدیم آقای قالیباف آمد اما در نهایت در دقیقه 90 به نفع آقای رئیسی کنار رفت. منفکر میکنم آرایش اصلی سیاسی کشور راهمین چهار جریان شکل میدهند که البته ما طیفهایحاشیهای هم داریم که در منتهیالیه جریانات فکری سیاسی موجود هستند، مثل نهضتآزادی که در منتهیالیه طیف اصلاحطلبان میتوانیم آن را بگنجانیم، یا جریاناتی مثل امثال حزبالله که در منتهیالیهاصولگرایان انقلابی تعریف میشوند اماچون بازی در دقیقه 90 دوقطبی میشود وما بیشتر عادت داریم به واژههایدوقطبی، فضای سیاسی از حالت چندقطبی خارج و به سمت دوقطبی میرود.
آقایدهقان! الان پرچمدار اعتدال کدام جریان است؟ تا آقای هاشمی زنده بود، بعضیها آقای هاشمی را نماد این جریان میدانستند. بعد از آقای هاشمی بعضیها گفتند آقای ناطق پرچمدار است، بعضیها گفتند آقای روحانی پرچمدار است، بعضیها گفتند آقای لاریجانی پرچمدار است، بعضیها گفتند نباید دنبال شخصیتها باشیم، بلکه باید دنبال حزب باشیم. مثلا حزب اعتدال توسعه را نماد میدانستند. واقعا الان نماد و پرچمدار اعتدال کیست،یعنی جریان اعتدال سر مشخصی دارد؟
واقعیت این است که مرحومهاشمیرفسنجانی به جهت شخصیت کاریزماییکه داشت، یک سر و گردن از همه چهرههاییکه ممکن است این پرچم را دست بگیرند، بالاتر بود. آقای هاشمی از سالهای دهه 30 وارد مبارزه شد، سال 1341 کتابی را ترجمه کرد راجع به فلسطین، در 33 سالگی کتابی رادرباره امیرکبیر نوشت و تالیف کرد. کتاب امیرکبیر؛ قهرمان مبارزه با استعمار واقعاکتاب پرمحتوا و همیشه هم خواندنی است. آقای هاشمی روی الگویی مثل امیرکبیر خیلیخوب کار کرد. یعنی به نظر من برای ایشان امیرکبیر یک الگو بود. آقای هاشمی زمانشاه، زندان و بعد از پیروزی انقلاب مسئولیتهای مختلفی همچون، ریاست مجلس اول، دوم و سوم، ریاستجمهور، رئیس مجمع تشخیص و رئیس مجلس خبرگان را بر عهده داشت، بنابراینآقای هاشمی واقعا یک استثنا بود و ما باید این را قبول کنیم. بنابراین پرکردن خلاء آقای هاشمی کار آسانی نیست، یعنی کسی کهبتواند پرچمدار جریان اعتدالی باشد و جریانات فکری - سیاسی را با یک درک متعالیبتواند به هم نزدیک کند، چون واقعا جای ایشان خالی است، اما از آنجا که این جریانهم مثل اصلاحات یا یی ریشه و عقبه تاریخیداشته و یک ضرورت است، به نظر میرسدکه شخصیتها این پتانسیل را دارند کهبتوانند این راه را ادامه دهند. همانطورکه اشاره کردید، آقای ناطقنوری چهرهای است که در اصولگرایان معتدل جایگاهی دارد؛ بارها و بارها آقای باهنر بهنیکی از ایشان یاد کرده و خواهان حضور دوباره ایشان در عرصه سیاسی کشور شده است.او در جریان اعتدالیون هم خیلی نفوذ دارد و اصلاحطلبان هم بارها از ایشان حمایت کردهاند. به نظر میرسد که شوراییاز شخصیتها میتوانند جایگزین خوبی برای آقای هاشمی باشند. آقای روحانی که الان مدیریتاجرایی دارند، بالاخره شخصیت ماندگاری در آینده خواهد بود. ایشان با تجربه دو دورهریاستجمهوری میتواند بهعنوان یک کنشگر سیاسیفعال در این حوزه باشد، البته احزاب هم میتوانند به این شخصیتها کمککنند. ما در جریان اصلاحات هم حسن خمینی را داریم که به یک معنا واقعا شخصیتاعتدالی است؛ هرچند بیشتر بهعنوانچهره اصلاحطلبی مطرح است و آقایلاریجانی را هم داریم که ایشان هم چسبیده به جریان اصولگرا، ولی بیشتر میتواند در جریان اعتدال تعریف شود؛ همچنین حزباعتدال و توسعه که در دهه 80 تلاش میکردلیست انتخاباتیاش را بهگونهایببندد که یک اصلاحطلب معتدل، یکاصولگرای اعتدالی و یک مستقل در آن باشد. اینها در قضایای اسفند 94 هم خیلی خوب عمل شد و بخشی از اصلاحطلبان و اعتدالیون و اصولگرایان معتدل در لیست آن روز تهران آمد. به نظر من خلاء آقای هاشمی به این راحتی پر نخواهد شد، اما بالاخره «آب دریا را اگر نتوان کشید، به قدر تشنگیباید چشید؛» شخصیتها و جریاناتی هستند که بتوانند این نقشآفرینی را ادامه دهند.
باتعریف شما، الان جریان اعتدال چند سر دارد؟
اصلا وقتی هم که مرحومهاشمی بود، این جریان انسجام بیشتری داشت، اما این طبیعی است که وقتی شخصیتی در آنحد نیست، تقریبا این حرکت را یک حرکت جبههای پیش میبرد.
همیشه آقای هاشمی را پدر معنوی جریان کارگزاران میدانستند، کارگزاران نزد افکار عمومی و برخی از صاحبنظران سیاسی منتهیالیه راست جناح اصلاحات و چسبیده به جریان اصولگراتعریف میشود. از این طرف حزب اعتدال وتوسعه منتهیالیه چپ جریان اصولگرا وچسبیده به جریان اصلاحات به شمار میآید.این تحلیل را قبول دارید که پای جریان اعتدال بیشتر در سمت جناح راست است تا اصلاحطلبی؟
تعبیری را قوچانی داشت درهمان سال 78، 18 سال پیش داشت و گفت حزب اعتدال و توسعه بال راست آقای هاشمی وکارگزاران بال چپ اوست. یعنی اعتدال و توسعه به اصولگراها چسبیده است، میشود چپ اصولگرایان و کارگزاران میشود راست اصلاحطلبان که درحقیقت این دو دوباره به هم وصل میشوندبهعنوان همان تعبیری که مرحوم هاشمیرفسنجانی داشت. این را قوچانی باعنوان بال چپ و بال راست آقای هاشمی مطرح میکرد. معتقدم میشود با این تحلیل موافق بود.
آیااین دو حزب کارگزاران و اعتدال و توسعه دوقلوی سیاسی تعریف میشوند؟
قبلا هم گفته بودم تفاوتکارگزاران با اعتدال و توسعه، تفاوت فائزه هاشمی با فاطمه هاشمی است، در همانمصاحبه با صدا و سیما در قبل از انتخابات 94 گفتم که بازتاب داشت. در حقیقت میتوانیم بگوییم بیشترین چسبندگی را اگر قرار استبگوییم اعتدال و توسعه به چه تشکلی دارد و نزدیکتر است یا کارگزاران به چه تشکل و حزبی نزدیکتر است، میتوانیم واژهای را هم که شما بهکار بردید، به کار ببریم، با این تفاوت که در سوالقبلی شما اینگونه بود که یکی به اصلاحطلبان چسبیده و یکی به اصولگرایان.
اینهمکاری بهنظر شما باعث پیروزی آقایروحانی در سال 92 شد؛ یعنی این همکاری کارگزاران و اعتدال و توسعه باعث شد که آقایروحانی بماند و آقای عارف به نفع ایشان کنار برود؟
نه، آن روزها یعنی هفتهقبل از انتخابات نوعی وزنکشی انجامگرفت، واقعیت این است که تا قبل از مناظره آخر، آقای عارف و آقای روحانی فاصلهزیادی با هم نداشتند و وضع آقای قالیباف چند درصدی هم از آقای روحانی بهتر بود.آقای روحانی و آقای عارف فاصله یکی، دو درصد داشتند، اما مناظره سوم به نظرم تعیینکننده شد. یعنی 24 خرداد انتخابات بود و جمعه قبلش مناظره سوم برگزار شد، دوشنبه و سهشنبه نظرسنجیها نشان میداد که آقای روحانی از آقای عارف و از آقای قالیباففاصله گرفت. حتی همان موقع یکی از بچههایستاد آقای قالیباف که از دوستان ما بود گفت گازانبری که آقای روحانی گفت، رای ما را پنج، شش میلیون انداخت. بهنظرم کنار رفتن آقای عارف، دلیل دیگری داشت، دلیلشدرس گرفتن از انتخابات ریاستجمهوریسال 84 بود. یعنی اگر آقای عارف شرکت میکرد، آقای روحانی هم بود، قطعا آن 5/18 میلیون رای بهدست نمیآمد. درست است که آقای روحانی جلو افتاده بود، ولی قطعا ممکن بود که این18 میلیون یک حالتی باشد که اگر آقای عارف بماند 8 میلیون رای کسب کند و آقایروحانی 10 میلیون رای بیاورد اما در نهایت معلوم نبود که اگر انتخابات به مرحلهدوم بکشد، این اتفاق به نفع آقای روحانی شود. پس چرا عاقل کند کاری که باز آردپشیمانی؟ سال 84 هم مجموع آرای آقای مهرعلیزاده، مرحومهاشمی، آقای کروبی و آقای معین هفده میلیون و خردهای میشد اما دور دوم نتیجهدیگری رقم خورد. به نظرم ترس از تکرارسال 84 بود که آقای عارف با صلاحدید بزرگان اصلاحات کنار رفت.
ابتدای دولت یازدهم تابلو و ناماعتدال خیلی جاذب بود، اما الان به نوعی دچار روزمرگی شده است؛ قبول دارید؟
این اعتدال هم نباشد،هرگفتمان دیگری بعد از مدتی دچار فرسایش میشود. بهجز رئیسجمهور دهه 60، بعد از جنگ، رئیسجمهورها معمولا در دور دوم دچار مشکل شدند، یعنیحتی با خودیهایمان هم دچار مشکل شدند.کاری که مجلس چهارم با آقای هاشمی کرد و درباره خیلی از وزرایش اعلام کردند ما راینمیدهیم و ایشان مجبور شد آقای بشارتیرا به جای آقای نوری معرفی کند. آقای هاشمی، گلپایگانی را که دیگر ما نفهمیدیم،بعد از دولت دوم آقای هاشمی کجا رفت و در این دو دهه کجاست، به جای آقای معینمعرفی کرد. آقای خاتمی هم دردو سال آخر دور دوم ریاستجمهوری نیزبا کملطفی دانشجویان در دانشگاه تهرانمواجه شد و برای اولین بار بود که عصبانی شد و داد زد. آقای احمدینژاد هم در دولت دهم بهخصوص دوسال آخر درگیریهایی با آقای لاریجانی پیدا کرد و آن داستان یکشنبهسیاه پیش آمد. به نظر میرسد که این رااز منظرهای مختلف میشود تحلیل کرد. منهمیشه گفتهام، ما ایرانیها یک فرهنگی داریم که این فرهنگ در فرهنگ سیاسیمان هم اثر میگذارد که مواردش زیاد است، ما معمولا خوشاستقبال و بدبدرقه هستیم. نمیخواهم این را تعمیم بدهم و بگویم برای همه روسایجمهور این اتفاق میافتد. دوم اینکهبالاخره طبق قانوناساسی چون رئیسجمهور بیش از دو دوره متوالی نمیتواند باشد، در چهار ساله دوم، بیشتر خودش است؛یعنی بیشتر آن شخصیت واقعی خودش را نشان میدهد. بالاخره حرفهایی که میزند، دیدگاههایی که مطرح میکند، دیگر آنملاحظات دید اول را ندارد که بخواهد رای بیاورد. در همین جاها است که بالاخرهاختلافات با خودیها و غیرخودیها و رقبا بیشتر میشود.
الان کارگزاران و حزب اعتدال و توسعه برای بهروزکردن گفتمان اعتدال برای انتخاباتمجلس و انتخابات ریاستجمهوری 1400، میخواهند چهکار بکنند، برنامه خاصی دارند یا خیر؟
ظرفیت کار سیاسی در کشوروجود دارد. منتها باید مقدماتش را فراهم کرد، یعنی بالاخره وقتی شما میخواهید یک حزب را در کل ایران فعال کنی، بهعنوان سختافزار نیاز به ساختمان دارد. اینجا یک عدهای باید بهعنوان کادر مشغولشوند. از آن طرف کار حزبی یک کار فکری است و نیاز به نرمافزار دارد. یعنی یک عدهایباید آن توانمندی بالای فکری را داشته باشند، در برخی از کشورهایی که از جهت توسعهسیاسی جلو هستند، احزاب اصلا یک کادر ثابتی دارند و کارمند جایی دیگر نیستند، یعنیاز حزب حقوق میگیرند ولی در ایرانعملا همه باید دست به دست هم بدهیم تا یک ساختمانی را فراهم کنیم تا بشود یک کسی رابهعنوان خدمات گذاشت و بعد از مدتی هممیگذارد و میرود، چون حزب نمیتواند خرجشرا فراهم کند. این فقط مشکل اعتدال و توسعه نیست، من آن چیزی که خبر دارم، عمدتامشکل احزاب ایرانی است. اگر این مشکلات حل شود، قطعا یک حزب میتواندخیلی بهتر از ظرفیتهایش استفاده کند.روزنامه سازندگی از 24 بهمن خیلی پرمحتوا و خیلی وزین منتشر شد، معلوم است تیمحرفهای دارد. این اگر بتواند واقعا مشکل عمومیاش را حل کند، در اقصی نقاط ایران برود، اعضای حزب بخوانند، حتی دیگراناین روزنامه را میبینند، چقدر در رشدسیاسی جامعه اثر میگذارد. من میخواهم بگویم که ما واقعا مشکلات نرمافزاری و سختافزاری داریم که اگر بشود این را حل کرد، حتی من فکر کنم رقبای ما هم اگراین را حل کنند، قطعا میتوانند نشاطبیشتری به فضای سیاسی بدهند، کارکرد احزاب را به اصطلاح همهجانبه میتوانند پیش ببرند و فقطاینطوری نباشد که انتخاباتی باشد،بلکه میکوشند کادرسازی شود، آموزشیداده شود و اعلام مواضع شود. بخشی ازاین کار بستگی دارد به اینکه چقدر یک حزب بتواند مشکلات مالی را حل کند و نیروهایفکری توانمندی داشته باشند. حالا این بحث کارگزاران را مطرح کردید، این یک نمونهخیلی خوبی بود. ما در اعتدالوتوسعه فکر میکنیم دفاتر استانیمان خیلیظرفیت دارد که حتی استقبال در شهرستانهاهم خیلی زیاد است که این ظرفیتی است که اگر فعال شود، برای آینده سیاسی کشور خیلیخوب است، اگر بتوانیم واقعا کانونهایمانرا به صورت کامل فعال کنیم وضعیت بهتر هم خواهد شد. کانون اساتید ما یکی، دو سالیدر حزب فعال است، بالاخره بخشی از اساتیدی که در دانشگاهها هستند، علوم سیاسی درس میدهندو در کانون اساتید حضور دارند. اینها همان ظرفیتهایی است که همیشه برای احزاب مغفول است. به نظرم میشود باز هم ابتکاریخلاقانه به خرج داد.
سال81 تا سال 84 اصلاحطلبان شورای شهردوم، مجلس هفتم و ریاستجمهوری نهم رابه اصولگرایان باختند، خیلیها بهجریان اصلاحات انتقاد کردند که چرا به کادرسازی نپرداختند؟ در دوره دولت اصلاحاتخیلیها میگفتند قطار اصلاحطلبی توقفنخواهد کرد چه رسد به اینکه برگشت به عقب کند، اما رد صلاحیت نیروهای این جریانبرای مجلس هفتم نشان داد که دستشانخالی است چون جایگزین نداشتند، وقتی هم به انتخابات ریاستجمهوری رسیدند، نتوانستند شخصیت کاریزمایی را به جامعه معرفی کنند، الاندارد همان تجربه برای اعتدال تکرار میشود،به نظر میرسد اعتدالیون در دولت آقایروحانی چهرهسازی و کادرسازی نکردند وبه روزمرگی گذراندند که این مزید بر علت شده و آن پایگاه اجتماعی بر اثر کمپینپشیمانی و این ناآرامیهای اخیر، درحال تحلیل رفتن است. در مجموع اعتدال برای دو رقابت سیاسی پیش رو یعنی انتخاباتمجلس و ریاستجمهوری وضعیت مطلوبیندارد. این تحلیل را قبول دارید؟
واقعا حوادثی که از مشهدشروع شد، بهدنبال همین بودند که بابزرگنمایی بعضی از کمبودهای جامعه، دولت را ناکارآمد و غیرمفید نشان دهند. البتهاین تحلیل را نداشتند که ممکن است بازی را شروع کنند، اما غیر از مطالبات اقتصادی، مطالبات سیاسی و اجتماعی و فرهنگیهم مطرح شود که حالا یک درس عبرتی شد و انشاءالله همه به آن پایبند باشند. ولی واقعیت این است کههمیشه اقتصاد پاشنهآشیل دولتها است، فرقی هم نمیکند که دولت اصولگرا باشد، اصلاحطلب. چون نمیشود واقعا جامعهرا راضی کرد، با یک پروپاگاندا و یک تبلیغات موج درست میشود. در همان دولت دوم آقای خاتمی اصولگراها روی همین موج سوار شدند که هدف دولت آقای خاتمی توسعه سیاسی بود، توسعه اقتصادی نبود، ماچنین و چنان میکنیم، ژاپن اسلامی درستمیکنیم، ولی در عمل دولت مطلوبشان آمد و رفت اما آمارها نشان میدهد یکی از بهترین مقاطع اقتصادی کشور همان دولت آقای خاتمی از جهت رشد اقتصادی، سرمایهگذاریخارجی و سرمایهگذاری داخلی بود. بهنظر میرسد اینها را هم باید برای مردم توضیح داد که یک عدهای هستند که میخواهند جو درستکنند و موجسواری کنند و مطالبات رادوپینگی به جامعه عرضه کنند. این به مدد فضای مجازی و تلگرام با یادداشت، مقاله، یا آمار اینها را میشود مطرح کرد، اما من هم استنباطم این است که باهمه این کارهایی هم که این مجموعه اعتدال و اصلاحات و معتدلیون بکنند، اما بالاخرهامیدهای زیادی بعد از مجلس جدید و بعد از رئیسجمهوری ایجاد شد و حالا اگر به این امیدها پاسخ داده نشود، نوعی محرومیتنسبی در طرف بروز میکند که کسانی میتوانند از این فضا استفاده و تحقق وعدهها را زیر سوال ببرند؛ بهخصوص که رقیب هم دم و دستگاه قویای از جهت پروپاگاندا دارد. امروزجریان رقیب غیر از بخشهای قابلتوجهی از رسانه ملی، در تلگرام و فضای مجازی بعد ازقضایای اخیر وارد شد و خوب هم دارد فعالیت میکند. اما فراموش نکنیم عرصه سیاسی همین است، یعنی یک جریان میآید، سوار موج ناکارآمدی جریان دیگر میشود و تلاش میکند که قدرت را از او بگیرد. این مخصوص ما هم نیست، در آمریکا هم شما نگاهکنید، همین است، در فرانسه یا انگلیسهم همین است. همین است که بعد از انتخابات 1944 و در آستانه پایان جنگ جهانی دومدر آمریکا، تقریبا بهجز دو مورد، همهرئیسجمهورها هشتساله بودهاند. یعنی هشت سالحزب دموکرات آمد، بعد از آن دوباره حزب جمهوریخواه آمد، بعد دوباره دموکرات آمد.فقط دو مورد بود که رئیسجمهورچهارساله شد. یعنی چرخشیبودن را به هرحال ما نمیتوانیم نادیده بگیریم. حالااگر یک جریانی میخواهد حضور بیشتری درعرصه سیاسی کشور داشته باشد، طبیعیاست، باید بتواند پوستاندازی کند،باید بتواند راهکارهای جدید ارائه دهد. من نمیگویم در ایران قطعا چرخشی است.بالاخره این بستگی به انسان دارد، به کنشگران دارد که بتوانند ادبیات جدید بیاورند،محصولات خودشان را به اصطلاح با بستهبندیجدید ارائه کنند، همانطور که دراقتصاد است، در سیاست عرضه کند، ولی بالاخره مردم هم ویژگیهای خاص خودشان رادارند.
یعنیاگر ما بخواهیم حالت چرخشی در نظر بگیریم، اگر دولت آقای هاشمی را اعتدالی در نظربگیریم، بعد اصلاحات آمد، بعد دولت به دست اصولگراها افتاد. حالا که دولت آقایروحانی اعتدالی است آیا دولت بعدی اصلاحطلب خواهد بود یا چون اعتدال و اصلاحات ائتلاف کردند و رقیب مشترک آنهاجریان اصولگرا بود در سال 1400 شاهد روی کار آمدن یک رئیسجمهور اصولگرا خواهیم بود؟ شما این چرخه را چطور تعریف میکنید؟
در بعضی از پدیدههای انسانی، انسان خودآگاه میتواند با تدابیرش معادله را به هم بزند. این دیگر بستگی به این دارد کهنخبگان چگونه بازی را مدیریت کنند. بله، میتوان معتقد بود که در این چرخه شانس جریان اصلاحات بیشتر از بقیه باشد.این را من باتوجه به مطالباتی که در سطح جامعه است، میگویم. جامعه این مطالبات را میطلبد که اصلاحات پاسخگوی آن باشد، میشود چنین حالتی را تصور کرد، اما قانون نیست. یعنی من با این چرخهای که اشاره کردید موافقم، اما رقیب هم بالاخرهاستراتژیست دارد، تئوریسین دارد، تحلیل میکند، دستاوردهای این مجموعه را که الان مستقر است، کمرنگ میکند. البته به نظرم بخشی از اصلاحطلبان شاید همینجوری نگاه میکنند، یعنی اینکهحالا زمزمه میشود، برخی از آنها میگویند ما با آقای روحانی آمدیم، ولی او که اصلاحطلب نبود. یعنی آرام آرام دارند این فضا را باز میکنند. شاید با همین تحلیل میکوشندآنچه در این هشت سال انجام شد، کامل به حساب آنها گذاشته نشود اما بزرگان اصلاحاتمثل آقای نبوی و حجاریان کاملا از دولت اعتدال حمایت میکنند. بهنظر میرسد که مطالباتی که در سطح جامعه در مقولات فرهنگی،اجتماعی و سیاسی وجود دارد، اصلاحات میتواند گزینهای داشته باشد کهراهکار و سازوکاری ارائه دهد که اینمطالبات را در همین چارچوب بتواند پیگیری کند، پس گزینه اصلاحطلبان موقعیت بهتری نسبت به گزینه اصولگرایان داردکه فقط بخواهد شعار اقتصادی بدهد. چون نمونهاش را در همین انتخابات دیدیم. آقای قالیباف دم از 96 درصدیها در برابر چهار درصدیها میزد. یا آقای رئیسی رویسه دهک پایین درآمدی متمرکز بود و میگفتمیخواهد یارانه آنها را سه برابر کنداما دیدیم که پاسخ نگرفتند. بنابراین من با این تحلیل که در صحبت شما هم بود، تقریبا موافق هستم.آقایدهقان! چرا جریان اعتدال نیروسازی نکرد، یعنی این پاشنهآشیلش محسوب میشود، برخی میگویند جریان اعتدال آنقدر درگیر کار اجرایی شد کهاز نیروسازی و معرفی چهرههای کاریزمابرای عرصههای رقابتی غافل ماند. آیااین طور بود؟
البته هنوز تا 1400 ما سهسالی وقت داریم و نباید ناامید بود. این یک نکته؛ دوم اینکه این شخصیتها نیستند که بستر اجتماعی را میسازند، بلکه این بستر اجتماعی است که شخصیتها را میسازد. یعنی باید محمل، بستر وزمینهای باشد تا انقلاب شود. حالا یکیمیآید رهبر انقلاب میشود، شرایطی باید باشد تا مثلا کسی بیاید آقایخاتمی شود، آقای احمدینژاد شود، آقای روحانی شود. این شرایط را ما فراموشنکنیم. به نظرم اگر ما اینجوری تحلیلکنیم، یعنی با تحلیلهای زیرساختی وباتوجه به زیرساختها، در مییابیم که این شرایط است که چهرهها را زایش میکند. حالا باید ببینیم که این سه سال عرصه کلان سیاسی کشور به چه سمتی میرود، آیا اصلا معادله جدیدی به وجود میآید؛ منظورم انقلاب و این حرفهایی که عدهای در خارج میزنند و اتفاقات مثل دیماه را بزرگ کردند، نیست، آنها الان به نظر من در کشور خیلی ضعیف هستند.در همین ظرفیت نظام و با همین چارچوب باید زمان بگذرد، حالا شانس گزینه اصلاحاتبیشتر است اما گذشت زمان بیشتر فضا را مشخص میکند. ائتلاف اصلاحات و اعتدال باید بالاخره به یک گزینه واحدی برسند. آیاآن اصولگرایانی که دم از ارزشها میزنند، میتوانند یک گزینه واحد داشته باشند؟ حالا در انتخابات 96 به این هدفرسیدند، ولی ممکن است آنها هم در انتخابات 1400 دچار تحلیل شوند که آقا چرا، فلانینه؟ هرکدام از آنها بالاخره جریاناتی هستند. به نظر الان زود است و یک مقداری بایدجلوتر برویم.
آیااعتدال میتواند مستقل به حیات سیاسی خود ادامه دهد یا باید حتما چسبندگی بهاصلاحات یا چسبندگی به اصولگرایان میانهرو داشته باشد؟
سوال خیلی خوب است. این اتفاق در سال 92 افتاد، یعنی من از سال 81 سخنگویدفتر سیاسی حزب بودم، در دوران احمدینژاد همه میگفتند که از اعتدال و توسعه فقط شما هستید که حرف میزنید؛یادم هست که وقتی در مرداد 91 من با ماهنامه صنعت وتوسعه مصاحبه کردم، آنجا گفتم «از اصولگرایان آقای ولایتی، آقای لاریجانی، آقایرضایی و آقای قالیباف استعداد حضور در انتخابات ریاستجمهوریرا دارند، اصلاحطلبان هم آقای عارف را میآورند. از جریان میانی کشور و اعتدال هم آقای روحانی میآید.» وقتی که آن مصاحبه آمد و انعکاس یافت، دوستان خودی میگفتند که آقای روحانی به شما گفته مگر میخواهدبیاید؟ مگر آقای روحانی رای میآورد؟ خیلی حرفهایناامیدکنندهای میزدندکه من بیشتر از این باز نمیکنم. اینجوریبود، فضای ناامیدی وجود داشت. در نمایشگاه مطبوعات در آبان 91 با ایسنا مصاحبهکردم و گفتم حتما آقای روحانی گزینه مناسبی است و ایشان الان میتواند جذب حداکثری انجام دهد. آن موقع رهبری گفته بودند ما نیاز داریم درکشور جذب حداکثری باشد. در آن مصاحبه گفتم «آقای روحانی دیپلمات است و قضیه هستهای را میتواند از این وضعیت خارج کند. دولت فراجناحی میتواند برای آن بنبست بعد از سال 88 را راه برونرفتی پیدا کند.»یادم هست باز هم دوستان میگفتندآقای روحانی خیلی خوب است، ولی رای ندارد. در نهایت آقای روحانی آمد. البته مرحومهاشمیرفسنجانی به خاطر استقبال وسیعی که از آمدن ایشانشد، بالاخره دقیقه 90 ساعت پنج و نیم برای انتخابات ریاستجمهورییازدهم به وزارت کشور رفت و ثبتنام کرد و رد صلاحیت او به آقای روحانی کمککرد. مثل آبی که پشت سد جمع میشود، آن آب به سمت آقای روحانی رفت. انصرافآقای عارف هم کمک کرد، اما یک بحثی ما در فلسفه داریم که بعضی از شرایط برای وقوعیک پدیده لازم است، اما کافی نیست؛ باید علت تامه شکل بگیرد، یعنی عوامل دست بهدست هم بدهند تا یک معلولی شکل بگیرد. در این وضعیت، آن ویژگیهای شخصی حسن روحانی خیلی مهم بود، بهخصوصدر مناظرهها، بهخصوصادبیات سخنرانی ایشان. اینکه بتواند خیلی هوشمندانه سخن بگوید. همین مساله موجب شدعقبه اصلاحات با آقای روحانی پیوند خورد و اتفاق خرداد 92 و در ادامهاش 96 شکل گرفت. من فکر میکنم که این اتفاق میتواند باز هم رخ دهد، چون یک بار رخ داده است. به قول فلاسفه یک بار رخداد، پس حالا باز هم میتواند اتفاق بیفتد. دیگر بستگی به وضعیتآینده دارد. این یک رقابت درونگروهی هم است، یعنی درونگفتمانی، درونجنسی، درونجبههای که حالا گزینه اصلاحات بتواند قویترباشد، گزینه اعتدال بتواند قویتر باشد یا گزینه اصولگرایان معتدل. به نظرمن هر سه جریان این پتانسیل را دارند.
امااگر اصولگرایان معتدل از آقایلاریجانی برای 1400 حمایت کنند، اصلاحطلبان گزینههایی همچون آقایان عارف و جهانگیری را در اختیار دارند اما گزینه اعتدالیها کیست؟ به عبارت دیگر برخی معتقدند اعتدالیها گزینهای ندارند.
هنوز سه سال مانده است.
یعنی احتمال دارد که جریان اعتدال هم به یک گزینهای فارغ از جهانگیری، عارف و لاریجانی برسد؟
بله، بالاخره همانطوری که در 92 اتفاق افتاد. ما خودمان را برگردانیمبه سال 92-91، آن زمانی که دهقان میگفت آقای روحانی رای میآورد و از خودیها میگفتند نه آقای روحانی رای ندارد. الان هم از سوالشما همین استنباط میشود. شما تجربه آقای روحانی را بگذارید کنار وبرگردید به آن فضا. الان هم همین است، یعنی مجموعه عوامل دست به دست هم میدهد. بستر اجتماعی است، ردصلاحیتها است و یک گزینه را میتواند بیاورد بالا. بالاخره کشور ما مختصات خودش را در عالم سیاست دارد.به نظر من با آن اتفاقاتی که افتاد، این فرصت خوبی است، البته حالا دلیلی هم نداردکه این گزینه صرفا بخواهد بیاید و رای بیاورد. مثل کاری که آقای جهانگیری ایندفعه کرد. خب، معلوم است که گزینه پوششی بود. میآمد و پاس میداد، حسن روحانی گل میزد.یعنی الان هم ما باید اینطوری تحلیلکنیم که چندین قطب سیاسی داریم، بعضی از اینها همگرا و همافق و همجهت هستند، این گزینهها میتوانندبه نفع همدیگر فداکاری کنند و کنار بروند، مکانیسم آن هم نظرسنجی است؛ یعنی همان اتفاقی که در سال 92 افتاد.
بعداز 84 خیلی از این اصولگرایان نابگرامثل پایداری میگفتند اصلاحات مرد،اصلاحات دیگر تمام شد. الان اصلاحات توانست خودش را بازتعریف کند و بیاورد بهصحنه. فکر میکنید بعد از دولت آقایروحانی، اعتدال به فراموشی سپرده میشودیا نه، اعتدال هم میتواند مستقل،حداقل شاید آن نماد خودش را در قدرت اول اجرایی کشور نبیند، جایگاه اول به لحاظاجرایی، ولی بتواند همچنان این نگرش خودش را زنده نگه دارد؟
بله، این دیگر کفَاش است، یعنی روزگاری بود در دهه 80 که منسخنگوی دفتر سیاسی بودم، فکر کنم سال 83-82 ما در دو استان دفتر داشتیم. بعد ما درسال 83 اصفهان، 84 یزد و همین طوری تا قبل از 92 دفتر شش- هفت استان رامشخص کردیم. خب الان در تمامی استانهادفتر داریم و واقعا نیروهای خوبی هستند. من خیلی از آنها را در این همایشها دیدم، استاد دانشگاه تا دلتان بخواهد یا در همین سطح کلان. پس چه شد کهآقای نوبخت، آقای طاها هاشمی را بهعنوان مسئول کانونروحانیت ابلاغشان را زد؟ این دیگر رسانهای شد و نیروهایی که بالاخره با ما بودند، یک مدتیدرگیر کار اجرایی بودند؛ مثل آقای علی جنتی که حالا وقت بیشتری میگذارد و بعضی از دوستان دیگر در ردههایدیگر دارند وقت میگذارند. اتفاقا از 78 تا 92، دوران حاشیهنشینی اعتدال بود. از 92 به بعد اعتدال و توسعه در حقیقت بخشی از قدرتسیاسی کشور شد و اگر این مجموعه بتواند سختافزار و نرمافزار کارهای حزبی را کنار هم فراهم کند، انسجام داخلی، نوآوری و ابتکار را رعایت کند و به جوانهامیدان دهد و از همه ظرفیتهایش استفاده کند، قطعا از خیلی از اینجریاناتی که هستند، بهتر میتواند در عرصه سیاسی کشور باقی بماند واینجایی که من خیلی روی آن تاکید میکنم، این است که ماباید از قضیه احمدینژاد هم درس بگیریم. احمدینژاد الان نه ساخت قدرت قبولش دارد و نه جریانی که با آن آمد بالا، یعنینه اصولگرایان قبولش دارند و نه جریان اصلاحات اما حرفهاییکه الان دارد میزند، خب اینها حرفهایپسااصلاحات هستند، یعنی حرفهایش فراتر از حرفهایاصلاحطلبان است. اما چهرههایاصلاحطلب قبولش ندارند، چون صداقت نمیبینند. بنابراین اگر این جریان بخواهد باقی بماند، باید مطالبات خودش رابا ساخت نظام سیاسی و حقوقی تنظیم کند. نکته دوم اینکه آن عقبه اجتماعی نبایدفراموش شود، یعنی آن عقبه اجتماعی را به اصطلاح باید حفظ کرد. اگر اینطور مسائل همپشت خط باشد، به نظرم سخنگویان اعتدال، چهرههایاعتدالی در بازی سیاست نهتنها ضعیفترنخواهند شد، بلکه جریان خیلی خوبی خواهند شد.
یکجملهای را آقای غرضی دارد که میگوید اصلاحاتنمیتواند حکومت و اصولگرا نمیتواند ملت نگه دارد. اعتدال آمد که هم ملت را داشتهباشد و هم حکومت را، یعنی با اصلاحات بنشیند، با اصولگرا بلند شود که هم حکومت وهم ملت را با خودش داشته باشد. برخی تحلیلگران میگویند که اعتدال در نهایت به گفتاردرمانی رسید، یعنی خروجی نداشت و نتوانست آن دوگانه حکومت - مردم را در کنار همدیگر داشته باشد. نظر شما چیست؛ به نظر شما موفق شد؟ما باید برای حرفهایمان کد ارائه دهیم،سند ارائه دهیم، مستند باشد. ما الان در اسفند 96 هستیم. مستند با مدرک، همینانتخابات 29 اردیبهشت 96 یعنی حدود 9 ماه پیش است؛ ما باید دو نوع معیار قراردهیم. اگر دو معیار قرار دهیم، خب آقای روحانی را حاکمیت تاییدش کرد، رهبری تنفیذکردند، مردم هم که رای دادند، رای خوبی هم دادند. حالا ممکن است کسی بگوید نه،مثلا حالا در 60-50 تا شهر یک عدهای شلوغ کردند.تعدادشان چقدر بود؟ 100 هزار تا، 200 هزار تا، 50 هزار تا، 40 هزار تا. حالا مگرشعار فقط علیه دولت بود؟مطالبات فرهنگی بود، سیاسی بود، اقتصادی بود، ولی اگر ما بخواهیم صحبت کنیم، فراتراز کار آقای روحانی، همان دو معیاری که گفته شد که هم ملت را داشته باشد و همینحاکمیت را، به نظرم موفق بودند و دلیل اینکه من میگویم اعتدال میماند، از جهت معنیاش همین است، یعنی درآینده هم ممکن است همین اعتدال بخواهد این شکاف ملت و حاکمیت را پوشش دهد؛ همینطوری که روحانی اینکار را کرد، یعنی شکاف را پوشش داد، در دفعات بعد هم این احتمال هست که ورود یکچهره اعتدالی بتواند بخش قابلتوجهی از مردم را راضیکند و هم حکومت بتواند آن را از فیلتر نظارت خودش عبور دهد