مازندمجلس: عضو اسبق شورای شهر تهران بر این عقیده است در کشور ما، نهادهای مختلف به باندهای قدرت و ثروت متصل هستند و اجازه نمیدهند ساختارها درست شود. چراکه منافع این باندهای متصل به قدرت و ثروت در ناهنجاریها و نابسامانیها است. و ازآنجاییکه تصمیمگیری و تصمیمسازی ما یکپارچه نیست، روز به روز همه مسائل ما خصوصاً «اعتماد ملی» افول میکند و ضربه جدی به اعتماد ملی وارد شده است.
آقای روحانی اخیراً خواهان برگزاری رفراندوم برای برخی از موضوعات شدهاند و میگویند باید تغییر ایجاد کنیم ارزیابی شما در این خصوص چیست؟
تغییر ایرادی ندارد، برگزاری رفراندوم طبق قانون مسئول دارد و مسئولان آن باید در این زمینه تصمیم بگیرند. هرکسی نمیتواند این کار را بدون کسب اجازه انجام دهد، ما باید موانع را در این زمینه بررسی کنیم و زیرساختها را فراهم کنیم اما برای تغییر ساختار، طبیعتاً تمام اجزاء و افرادی را که قانون تعیین کرده است باید تصمیمگیری کنند.
اما بعد از گذشت 40سال از عمر انقلاب، برخی بر این باور هستند که قانون فعلی جوابگوی دنیای مدرن امروزی نیست، موافق این موضوع هستید؟
اینکه ما نیاز به تغییر در ساختار اجرایی و مدیریتی کشور داریم حرف درست و یک امر ضروری است، اما این کار مقدمات خاص خود را دارد و اینطور نیست که در یکشبه بتوان تصمیم گرفت. تغییر ساختار نیاز به فرهنگسازی و تبلیغات و نیاز به مطالعات گوناگون در زمینههای مختلفی دارد. هر رئیسجمهوری در ایران با «بهبه» بر سر کار میآید، اما آیا شما یک نفر را پیدا میکنید که در مسئولیت ماندگار و محبوب باقی مانده باشد؟ در انتصابیها هم اینگونه است و مسئولین انتصابی تا یک حدی میتوانند بالا بیایند فکر میکنید در این فرایند نقش احزاب بیشتر است یا باندهای متصل به قدرت و ثروت؟ در تغییر ساختار حتماً باید کار کارشناسی صورت بگیرد، حتی میشود از تجربیات دیگر کشورهای قدرتمند در این زمینه استفاده کرد. من مخالف مدیریت جزیرهای و واحد هستم، زیرا این نوع مدیریتها هرجومرج ایجاد میکنند. از طرف دیگر روح جامعه اجرایی کشور ما با مدیریت جزیرهای سازگار نیست. اگر کشور ما مانند امارات بود مشکلی نداشتیم، در امارات هر امیرنشینی یک قانون برای خود دارد و به صورت ملی نیز یک قانون کلان در کل کشور حاکم که همگی از آن تبعیت میکنند.
این مدیریتهای جزیرهای در کشور ما بدون قانون است. در واقع برخی اقدامات آنان تقویتکننده روح خلاف قانون و بعضاً ضد فرهنگ است. به معنای دیگر یعنی هرکسی هر چیزی که به ذهنش میرسد عمل میکند و کاری با قانون ندارد.
یادم میآید در جلسهای از شورای شهر رئیس جلسه غایب بود و من ریاست جلسه را به عهده داشتم. قرار بود در این جلسه درباره محدوده ترافیک تصمیمگیری شود، استدلالهای من قوی بود 5 نفر از اعضا نظر من را پذیرفتند اما 6 نفر دیگر طرح خود را به رأی گذاشتند و آن طرح رأی آورد و من نیز تمکین کردم. در آن جلسه هرچند که من قدرت برهم زدن آن رأی را داشتم اما نکردم. مصلحت یعنی در نظر گرفتن «منافع ملی». چرا باید مسائلی مانند برخورد با بعضی از علما و یا دانشمندان و یا اصحاب رسانه به هر دلیلی، برخورد با دراویش، سقوط یک هواپیما و یا سوختن یک کشتی تبدیل به یک معضل و «بحران ملی» شود.
زمانی که ساختار اشتباه باشد، مسیر هم کج میشود و زمانی که مسیر کج میشود، بقول معروف «تا ثریا میرود دیوار کج» و این مسیر کج و نادرست تا مدتهای طولانی به انحراف خواهد رفت. درهرحال این تغییرات باید ابتدا از مجلس شروع شود. حال آیا مجلس ظرفیت این کار را دارد یا خیر این خود نیاز به یک بحث تخصصی و کارشناسی شجاعانه دارد و به صراحت میگویم که جواب من منفی است. چراکه مجلس با 20 درصد ظرفیت خود کار میکند و اثرگذاری آن هم نهایتاً فراتر از 20 درصد نیست. هرزمان مجلس تعطیل است مردم راحتترند همین موضوع در خصوص قوای دیگر نیز صدق میکند، یعنی اگر سخنگوهای این قوا صحبت نکنند مردم راحتتر هستند. هر زمان که سخنگوهای قوه قضاییه مجریه و مقننه صحبت میکنند مردم ناامیدتر میشوند، و جریانات ناامیدکننده و سیل اختلافات سیاسی و اجتماعی ساری و جاری میشود. با تمام این تفاسیر معتقدم تغییر ساختار و تغییرات سیاسی و اجتماعی باید از مجلس شروع شود.
فکر نمیکنید تغییر ساختار باید از شورای نگهبان آغاز شود؟
نه، زمانی که تغییر ساختار از مجلس شروع شود شامل شورای نگهبان و دیگر اجزای سیاسی اجتماعی دیگر هم میشود همه باید مطیع قانون باشند و تصمیمات شورای نگهبان هم خود بخشی از قانون است، در ابتدا مجلس باید تغییر کند چراکه مجلس ما ضعیف است و این روحیه بیتوجهی به قانون، از مجلس ششم به بعد آغاز شد. من همیشه اعلام کردهام بعد از مجلس پنجم ما دیگر مجلس درست و قابل قبولی نداشتیم، شک نکنید خود مجلس باعث شد تا تصمیمات شورای نگهبان اینگونه شود مگر در مجالس قبل از دوره ششم شورای نگهبان نداشتیم؟ بههرحال مقصر این موضوعات را مجلس و ضعف عملکردی نمایندگان آن میدانم.
در مجلس ششم در زمان تصویب قانون مطبوعات مجلس را محاصره کردند و گفتند نمایندگان اگر قانون را تصویب کنند موقع خروج بازداشت میشوند آیا اگر شما در آن جلسه حضور داشتید آن را تصویب میکردید؟
با این حرفها و صحنهسازیها، موضوع بحث و تحلیل بنده تغییر نمیکند، اول نهادی که باید تغییر کند مجلس است. نماینده مصونیت دارد و نباید از حرف زدن بترسد، زمانی که میترسد قطعاً یک ایرادی دارد. بالاخره ساختار دیگر ارگانها هم متناسب همین مجلس است که این اعمال صورت میپذیرد انتخابات هم اشتباه و غیرقابلتوجیه است. بههرحال در خصوص آن قانون مطبوعات هم باید بگویم که عرضه نداشتند و عصاره فضائل ملت نبودند که نتوانستند آن را به شکل صحیح و بدون اغراض سیاسی تصویب کنند. در کشور ما، نهادهای مختلف به باندهای قدرت و ثروت متصل هستند و اجازه نمیدهند این ساختارها درست شود. چراکه منافع این باندهای متصل به قدرت و ثروت در ناهنجاریها و نابسامانیها است. همه مسئولین در این زمینه باید باهم تصمیمگیری کنند. ازآنجاییکه تصمیمگیری و تصمیمسازی ما یکپارچه نیست، روز به روز همه مسائل ما خصوصاً «اعتماد ملی» افول میکند.
به اعتماد ملی ضربه وارد شده است؟
بله معتقدم به اعتماد ملی ضربه جدی وارد شده است. مثلاً زلزله میآید و عواطف مردم برانگیخته میشود اما چرا سمتوسوی مثبت پیدا نمیکند؟ در همه جای دنیا تحلیل گران سیاسی و اجتماعی مخصوصاً روانشناسان مقتدر مردم کشورها را در این حوادث محک میزنند و رفتارهای آنان را مورد مطالعه و تحلیل قرار میدهند و چارهاندیشی و برنامهریزی و برای آینده آن کشور برنامهریزی میکنند، اما در کشور ما همه امور به مسائل سیاسی و تخاصم تبدیل میشود. خوب در کشور ما زلزله آمد این موضوع چه ارتباطی به مسکن مهر داشت؟ درحالیکه مردم زیر آوار هستند بعضی از مسئولین فریاد میزنند که ما که گفته بودیم مسکن مهر خوب نیست و دیوارهای آن ریخته شده است و ... بله این حرفها طرفدارهایی هم دارد و زمانی که این اختلافات به وجود میآید مانند بادهای خطرناکی هستند که تبدیل به طوفان میشود و خسارات جبرانناپذیری را به وجود میآورد. به نظر شما مسئول ایجاد این شرایط و این فضای بیاعتمادی آمریکا و ضدانقلابها هستند؟
این روند از چه زمانی آغاز شد؟
مثلاً در موضوع سقوط هواپیما آیا طبق قانون هرکسی اجازه تحلیل و اظهارنظر دارد مگر این سازمانها و ارگانهای عریض و طویل صاحب ندارند، طرف اصلاً نمیداند که هواپیما چیست، چه ساختاری دارد و چگونه کار میکند اما فوراً اظهارنظر میکند. هواپیما شاید 60 سال عمر کند اما 95 درصد قطعات آن نو است، زیرا تمامی قطعات هواپیما عمر مفید دارد و تمام آنها کنترل میشوند. شاید تکنولوژی جدید نداشته باشد اما سیستم رادارش جدید است. این هواپیمایی که سقوط کرد و سایر هواپیماهای دیگر، چکلیست دارند. اولین کسی که جان خودش را دوست دارد خلبان و سپس سایر خدمه هستند، هیچکس نمیتواند خلبان را به پرواز مجبور کند مگر تمام شرایط پروازی برای او فراهم شده باشد و شک نکنید اکثر این حوادث ناشی از خطاهای انسانی و تصمیمات شخصی است. پس جای تأمل و تفکر است که پشت پرده این منفیسازیها کیست؟ چرا برخی سعی دارند فقط سیاهنمایی کنند و در خصوص مسائلی که اطلاع ندارند صحبت کنند؟ اما چرا یک خطای انسانی را به تهدید و یأس ملی تبدیل کنیم؟ چرا همه فرصتهای ما که میتواند به انسجام ملی تبدیل شود به بحران ملی تبدیل میشود و اعتماد ملی را خدشهدار میکند؟ این موارد همگی نشان میدهد که گروه خاصی در همه جا نفوذ کردهاند و به دنبال تخریب و سیاه نمایی هستند و سود شخصی یا سیاسی خود را میبرند.
فکر نمیکنید این اتفاق ازآنجایی شدت گرفت که ما مردم را دستهبندی و خودی و ناخودی کردیم؟
گفتم که باندهایی هستند که این کارها را انجام میدهند و گروههای اصولگرا و اصلاحطلب هم از این معضل مستثنا نیستند و فقط منافعشان برایشان مهم است نه قوام و وحدت ملی در کشور.
مشکل ما از زمانی شروع شد که محدود به یک حزب شدیم اصولگرا و اصلاحطلب؟
باور کنید اینطور نیست و اگر کمی به گذشته برگردید میبینید که در زمان حضرت امام (ره) هم مجمع روحانیون مبارز را داشتیم و هم جامعه روحانیت مبارز را و کارها هم بهخوبی پیش میرفت اگرچه شاید ایراداتی هم وجود داشت.
آن زمان انقلاب بود...
باور کنید اینطور نیست چراکه تا سال 75 و 76 هم همینگونه بود و احزاب هم تقریباً مؤثرتر از این زمان بودند. چپ و راست در دنیا مانند دست چپ و راست هستند و از یک مغز پیروی میکنند، شاید مخالف هم حرکت کنند اما برای انجام یک هدف حرکت میکنند. ما تا قبل از مجلس ششم شاهد بودیم که آثار روحانیون بر جامعه بسیار مثبت و مؤثر بود، یکی از معضلاتی که اکنون داریم ارتقا جایگاه احزاب است. ما در کشورمان حزب مؤثر و فراگیر نداریم، زیرا قوانینی که به احزاب مرتبط است، جایگاه اجتماعی و سیاسی ندارند و فقط به درد دوران انتخابات میخورند. به تبع آن نیز مردم ما هم «حزبی» نیستند و حزبی بودن مترادف با امنیتی بودن است. اصلاً در کشور ما وجود دسته و گروه کلاً مذموم است، چرا در انتخابات یک نفر اعلام میکند که به فلان نفر رأی دهید و بقیه رأی میدهند، این موضوع نشان میدهد که حزب جایگاهی ندارد بلکه این فرد و افراد هستند که جایگاه دارند و این موضوع بسیار خطرناک است.
این رویه بسیار خطرناک است که در نهایت به تفکر امپراتوری و دیکتاتوری میانجامد و بالاخره مردم در یکجایی با همان فرد هم مخالفت خواهند کرد. بنابراین احزاب زمانی که فعال باشند و جایگاه قانونی خود را داشته باشند و به وسعت نظرات و فعالیت خود و با آراء مردم کرسیهای مجلس را تصاحب کنند و قدرت را به دست بگیرند کارها بهتر و شایستهسالاری بهتر از وضع موجود خواهد بود، به همین صورت در مسائل دیگر نیز شاهد تقسیم قدرت و مشارکت بالای مردم خواهیم بود و مردم تصمیم واقعی برای سرنوشت خودشان را خواهند گرفت.
آیا در شوراها و مجلس نمایندگان واقعی مردم حضور دارند؟ حتماً جواب منفی است، زمانی که ساختار اشتباه است این اتفاقات رخ میدهد، حتی در مجلس خبرگان نیز به همین صورت است و نمایندگان واقعی مردم در آنجا حضور ندارند. در مورد شوراها یک مثال میزنم. شهر تهران حدود 9 میلیون نفر جمعیت و 22 محله دارد. واقعاً 21 نفری که برای شورا انتخاب میشوند نمایندگان واقعی مردم تهران هستند؟ خیر. چه شورا و چه مجلس، این نمایندگان اصلاً از حالوروز مردم خبر ندارد، چرا؟ چون ساختار و روش انتخابات متناسب با جامعه امروزی نیست.
شما چقدر برای شورا هزینه کردید؟
فکر نمیکنم بیشتر از 10 میلیون تومان هزینه کرده باشم.
چقدر رأی آوردید؟
فکر میکنم 200 هزار رأی آوردم. البته در دور دوم به دلایل گوناگون و حوادثی همچون انحلال شورای اول، حوادثی مثل 28 تیر و تحصن در مجلس ششم وقسعلیهذا مشارکت مردم کمتر بود و رأی ما نیز جلوه پیدا نکرد و تعداد رأی ما پایین آمد.
یعنی شما قایل به این هستید که کشور ایالتی مدیریت شود؟
نه من چنین حرفی نزدم. ساختار مدیریت شهری ما مشکل دارد و اگر مدیریت یکپارچه داشته باشیم و احزاب فراگیر و مؤثر شکل بگیرند، مشکلات حل خواهد شد یعنی مردم به حزب مقتدر رأی میدهند و در موقع ضرورت این حزب است که بازخواست میشود و باید پاسخگوی اتفاقات باشد. اگر خوب دقت کنید هماکنون مجلس ما یک مجلس ملی نیست تقریباً میتوان گفت که در حد یک معاون فرماندار و یا معاون استاندار حوزه انتخاباتی خودشان عمل میکنند و یادشان رفته که باید تصمیمات ملی بگیرند درحالیکه نماینده زاهدان باید نماینده اصفهان هم باشد و نماینده ساوه باید نماینده دامغان نیز باشد اما اینگونه نیست و به تبع آن ملی هم فکر نمیکنند و فقط منافع محلی و جناحی برایشان اولویت و ارجحیت دارد. این اتفاقات همگی ناشی از نگاههای تنگنظر و ساختار غلط است. شما اگر بخواهید دفعه بعدی از یک محل و منطقهای رأی بیاورید باید کاری کنید تا مردم آنجا شما را ببینند، حال چرا مردم اینطور شدهاند؟ آنهم مقصر ما هستیم، ما کاری کردیم که فرهنگ مردم تغییر کند، ما از نماینده مجلس انتظارات محلی داشته و داریم نه انتظار ملی این مسائل همه و همه به صورت زنجیروار به هم گره خورده است.
این نگرانیها و انتقاداتی که بعد از مطرح شدن بحث رفراندوم ایجاد شد هم ناشی از همین موضوع بود؟
من کلی گفتم اما ممکن است بندهایی از قانون اساسی هم نیاز به اصلاح و تغییر داشته باشد اگرچه فکر نمیکنم ترس از تغییر و اصلاح در مسئولین ذیربط وجود داشته باشد. البته برداشتها از سخنان آقای روحانی هم متفاوت بود. به نظرم آقای رئیسجمهور باید مشخصاً منظور خود در خصوص رفراندوم را بگوید و اگر به آن اعتقاد دارد، عمل کند نه اینکه فقط حرف بزند و باید کمی دقت کنیم و مواظب هم باشیم که بعضی، از نظرات ایشان سوءبرداشت کردند و بعضی نفوذی و بعضی هم مریضاند و به دنبال تغییر نظام هستند.
چرا اینطور میشود مگر رئیسجمهور بدون مشورت و بدون هماهنگی حرفها را میزند؟
یکی از مشکلات مسئولین ما این است که چند شغله هستند، در یکجا امنیتی و جای دیگر آیندهپژوه و در جایی دیگر مجری و بعضاً در همان کار خود ناظر هم هستند. مانند اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام که در جای دیگر با هم دعوا دارند و وقتی با هم در مجمع تشخیص مصلحت نظام حضور پیدا میکنند باز هم با یکدیگر دعوا دارند. معتقدم رئیسجمهور باید صرفاً کار اجرایی انجام دهد و اگر نظری دارد باید به مراجع مربوطه ارائه دهد نه اینکه در سخنرانیها آن را مطرح و بیان کند.
رفراندوم باید از کجا کلید بخورد؟
بالاخره اینکه رفراندوم خوب است یا بد، تصمیم گیرنده آن مجلس است. اگر عرضه این کار را ندارند کنار بروند.
اصل 59 قانون اساسی هم همین موضوع را میگوید...
بله، ما تا زمانی که یک مجلس مقتدر نداشته باشیم، مجلس ما محلی است و نه ملی و در چنین شرایطی تغییر ساختار اجرایی کشور بعید به نظر میرسد.
بله آقای احمدینژاد هم اخیراً نامهای را نوشتند و خواهان اصلاح ساختار اجرایی کشور، برگزاری زودهنگام انتخابات و برکناری رئیس قوه قضاییه شدند.
من 14 سال است که این حرفها را میگوییم، این افراد تا زمانی که بر سر کار بودند هیچ کاری برای استقرار احزاب و تفکرات پارلمانی و مشارکت حداکثری مردم در کارهای خودشان نکردند اگرچه اینها هم که ادعا دارند اصلاً کاری نکردند و هر روز مشارکت مردم رو به افول است و از حضور مردم برای مرگ بر فلانی و درود بر فلان کس استفاده میشود. همین آقای احمدینژاد که اکنون شروع به نامه نوشتن کرده است، همان زمانی که رئیسجمهور بودند یک نامه مینوشتند و اعلام میداشتند که مثلاً ساختار اجرایی کشور اشتباه است. این خود یک ایراد است که اکنون مطرح میکند، اما در کل حرف درستی زده اگرچه قابل نقد و بررسی است. خدا به داد مردم برسد همان موقع چرا عدهای اگرچه مخالف بودند اما به خاطر حب ریاست و جاهطلبی از احمدینژاد حمایت میکردند اما اکنون از او روی برگردان شدهاند؟ همه اینها پارادوکس است زیرا عدهای فقط به دنبال منافعشان هستند و به قانون بیتوجه و به حق و حقوق مردم کاری ندارند. فکر نمیکنید آقای احمدینژاد هم به خاطر منافعش در دوران ریاستجمهوریاش حرفی نزده؟
اینکه میگویند حرف مرد یکی است اشتباه است، به نظرم حرف نامرد یکی است انسان هر زمان حق دارد حرف حق را بزند و همینطور هم حق دارد که به اشتباهات خود اعتراف کند و برای مردم هم حق قضاوت فراهم است. آقای احمدینژاد امروزه داعیهدار آزادی شده است، اما خیلی از مسائل امروز، در دوران مدیریتی خودشان به بدترین شکل ممکن وجود داشت اگرچه اعتقاد دارم اکثر اطرافیان ایشان تحمیلی و نفوذی بودند.
منبع : نامه نیوز