بنی صدر پس از کسب عنوان رئیس جمهوری ایران در زمستان سال ۵۸، سایش و مناقشه بی پایان خود با نیروها و کنش گران نزدیک به بنیانگذار جمهوری اسلامی را آغاز کرد؛ مناقشه ای که هر چه جلوتر می رفت، بر شدت و حدت آن افزوده می شد.
بنی صدر به پشتوانه رای ۱۱ میلیونی اش در انتخابات ریاست جمهوری، خود را بالاتر از قانون تصور می کرد و با همین پشتوانه، قدم هایی را برای حذف نهادها و گروه های انقلابی نظیر کمیته ها، سپاه، دادگاه های انقلاب، مجلس و نیروهای حزب اللهی برداشت؛ هر چند موفق از میدان بیرون نیامد.
بنی صدر در ۱۴ اسفندماه سال ۵۹ به مناسبت سالروز درگذشت محمد مصدق، در دانشگاه تهران سخنرانی کرد. وی همچون دفعات و سنوات قبلی، از تریبون سخنرانی در دانشگاه تهران هم برای حمله به نهادها و چهره های انقلابی و خط امامی به ویژه آیت الله بهشتی بهره جست.
این سخنرانی، حواشی تلخی هم به همراه داشت؛ از جمله اینکه نیروهای گارد ریاست جمهوری، شبه نظامیان سازمان مجاهدین خلق(میلیشیا) و افرادی که لباس مبدل سپاه پاسداران بر تن داشتند، با تحریک شخص ابوالحسن بنی صدر به نیروهای خط امامی، حمله و آن ها را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
این سخنرانی و اتفاقات پیرامونی آن، آغازی شد بر سیر انحطاطی و قهقرایی بنی صدر در مناسبات قدرت. حضرت امام در نیمه دوم خردادماه سال ۶۰ بنی صدر را از فرماندهی کل قوا عزل کرد و پس از آن، مجلس شورای ملی در تاریخ ۳۱ خردادماه، به اتفاق آراء به عدم کفایت سیاسی رئیس جمهور رای مثبت داد.
به همین مناسبت، به سراغ سیدمصطفی میرسلیم عضو کنونی شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی رفتیم. میرسلیم در بحبوبحه مناقشات مزبور، معاون سیاسی، اجتماعی وزارت کشور و مسئول تبلیغات حزب جمهوری اسلامی بود. وی حتی پس از مرحوم احمد خمینی، دومین گزینه معرفی شده از سوی بنی صدر برای تصدی پست نخست وزیری بود.
مشروح گفتگوی خبرگزاری مهر با سیدمصطفی میرسلیم را در ادامه می خوانید.
مشکل ابوالحسن بنی صدر با نیروهای انقلابی چه بود؟ چرا بنی صدر با نهادهای انقلابی و به ویژه با اعضای حزب جمهوری اسلامی درگیری داشت؟
در انتخابات دوره اول ریاست جمهوری، بنی صدر در مقام نامزدی توانسته بود مؤثرترین تبلیغ را انجام دهد؛ نماینده حزب جمهوری اسلامی یعنی «جلال الدین فارسی» با شبهه ای که در مورد تابعیت او مطرح کردند، حذف شد و حزب ناچار نامزد دیگری را انتخاب کرد. مرحوم «حسن حبیبی» که به دلیل کمبود فرصت تبلیغ نتوانست رأی مردم را به خود جلب کند، در نتیجه بنی صدر رأی غالب را به خود اختصاص داد و امر بر او مشتبه شد و فکر کرد سرنوشت کشور به او سپرده شده؛ غافل از آنکه در انتخابات دوره اول مجلس شورای اسلامی با ائتلاف بزرگی که حزب ایجاد کرد، توانست اکثریت نمایندگان مجلس را به دست آورد و این برای بنی صدر شکست و حتی عقده شد و در دل نسبت به حزب و دبیرکل آن یعنی مرحوم شهید بهشتی کینه پیدا کرد. برخی گروهک ها این کینه را به لحاظ منافع خود تشدید کردند و به کلِ نیروهای انقلاب و حتی سپاه تعمیم دادند و موجب موضع گیری های تقرقه افکنانه بنی صدر شد؛ به گونه ای که به تدریج حمایت امام خمینی را نیز از دست داد.
دلیل دیگری هم قابل ذکر است و آن عدم تفاهمی بود که به سهیم نبودن عملی بنی صدر بازمی گشت؛ با روند و روحیه مبارزات انقلابیان و درگیری هایی که در سال ۵۷ به پیروزی انقلاب انجامید. بنی صدر، نظریه پرداز انقلاب بود و با دید جامعه شناسی خود انقلاب را تحلیل می کرد؛ تحلیلی که با واقعیت حاکم بر جامعه ایران منطبق نبود؛ نیروهای انقلاب به ویژه اعضای سپاه و حزب جمهوری اسلامی، با گوشت و پوست و استخوان و تمام وجودشان مسائل انقلاب را لمس و تجربه می کردند و بنی صدر نمی خواست این نکته را بپذیرد.
پس چرا شهید بهشتی نوک پیکان حملات بنی صدر و حامیانش بود؟
مرحوم بهشتی با شرایط حاکم بر جامعه ایران از نزدیک آشنا بود و تربیت شده حوزه بود و وقتی صحبت از پیامبر اکرم(ص) و جانشین بر حقش حضرت علی(ع) می کرد، می دانست چگونه اسلام با تمام وجود آن ها عجین شده است.
شهید بهشتی، مبلغ اسلام راستین بود و تبلیغش فقط در کلام نبود. او در جزئیات، مبادی آداب بود و با اسلام زندگی واقعی می کرد؛ بر اساس همان مبانی، حزب جمهوری اسلامی را شکل داد و سعی کرد ساختاری قانونمند و مردم سالار برای اداره جمهوری ایجاد کند که وابسته به منویات فردی نباشد و جزئی که اکثریت می آورد، پاسخگو باشد. بنی صدر شعارهای ظاهراً زیبا می داد اما اطرافیان وی دست پرورده مسجد و اهل بیت(ع) نبودند؛ حتی مواردی از انحراف بیّن در میان حامیان بنی صدر نسبت به اسلام راستینی که محور انقلاب بود، به چشم می خورد. این اختلاف ها به تدریج تشدید و زهرآگین شد.
گفته می شود بنی صدر مقابل قانون اساسی و امام ایستاد. از مصادیق مقاومت بنی صدر در برابر اجرای قانون اساسی و مخالفت با فرامین و خواسته های امام راحل چه بود؟
التزام عملی به ولایت فقیه در بنی صدر یا وجود نداشت یا ضعیف بود. وی گاهی امام(ره) را رقیب خود می دانست و درصدد هماوردی با ایشان برمی آمد و سعی می کرد به اتکاء نظرسنجی هایی که اطرافیانش انجام می دادند، به دیگران بقبولاند که مثلاً محبوبیت اش از امام(ره) بیشتر است! و بنابراین مجری نظریات و فرمان های امام به عنوان ولی امر نبود و به آن ها در عمل اعتنا نمی کرد. بنی صدر نظریه ای را در کتاب «کیش شخصیت» مطرح کرده بود و فکر می کنم خود وی به ویژه پس از انتخاب، گرفتار کیش شخصیت شد.
بنی صدر در نهایت با منافقین پیوند خورد. رابطه بنی صدر با منافقین از چه زمانی شروع شد؟ چرا بنی صدری که زمانی به عنوان چهره مخالف چپی ها و مارکسیست ها شناخته می شد، در نهایت به منافقین ضد انقلاب پیوست؟
وقتی بین بنی صدر و نیروهای انقلاب به ویژه حزب جمهوری اسلامی که از تشکیلات برخوردار بود، اختلاف افتاد و تشدید شد، بنی صدر سعی کرد برای خود تشکیلات ایجاد کند. به همین دلیل دفتر خود را توسعه داد، دفتر همکاری های مردمی رئیس جمهوری را تأسیس کرد و به ویژه مذاکراتی محرمانه ای را با منافقان که دارای ساختار و همچنین اسلحه بودند، آغاز کرد تا با کمک آن ها در مقابل نیروهای انقلاب بایستد و پیروز شود.
این گرایش ها را در موضع گیری های بنی صدر در ١٧ شهریور و سپس در ٢٢ بهمن سال ۵۹ می توان مشاهده کرد. بنی صدر و یارانش برای ١٤ اسفند به مناسبت سالگرد درگذشت دکتر مصدق پیش بینی مقابله قطعی با نیروهای انقلاب کرده بودند و صحنه تجمع دانشگاه تهران را بدان منظور آرایش داده بودند که البته اطلاعات آن به نیروهای انقلاب رسیده بود و متقابلا خود را برای دفاع از کیان انقلاب آماده و در دانشگاه حضور پیدا کردند. تجمع دانشگاه تهران با توجه به این مقدمات بسیار سریع به خشونت منجر شد و بنی صدر با سخنان ساختارشکنی که انجام داد، ماهیت خود و حامیانش را کاملاً نشان داد.
پس از ۱۴ اسفند سال ۵۹ و تظاهرات مردمی علیه ماجرای دانشگاه و اظهار نظر مرحوم امام، بنی صدر متوجه شد که صحنه را باخته است و جایگاهی در میان مردم برای او باقی نمانده است. بنی صدر خطر گرفتار شدن به دست نیروهای انقلاب را احساس و سعی کرد به گونه ای خود را نجات دهد و نجات خود را در اجرای پیشنهاد منافقان تشخیص داد و به خواری آن ها تن داد؛ با اینکه از بدو ورود به ایران، سعی می کرد ظاهرا خود را مستقل از منافقان و مخالف آن ها و گروهک های چپ نشان دهد.
گفته می شود که بنی صدر، مردم را نشناخته بود اما بنی صدر همیشه خود را به آرای ۱۱ میلیونی مردم متکی نشان می داد. چطور می شود گفت که بنی صدر مردم ایران را نشناخته بود؟
بنی صدر امام را درست نشناخته بود و طبیعی است که پیروان حقیقی امام(ره) و شیفتگان او را هم به درستی نشناخته بوده باشد. وی فریب ظاهر ۱۱ میلیون رأی را خورد و گمان کرده بود که آن آراء متعلق به شخص اوست؛ غافل از آنکه آرای او از طرف مردمی بود که امام را باور داشتند و بنی صدر را هم تا موقعی می پذیرفتند که مطمئن بوده باشند عملا ملتزم به امام(ره) است. وی خواست تا آخر، در توهم خود باقی بماند.
روز ١٤ اسفند روز افتراق بود؛ من خود به بنی صدر اطلاع داده بودم که عده ای قصد دارند آن روز، تجمع دانشگاه تهران را ابزار ساختار شکنی خود کنند و لازم است رئیس جمهوری از آن ها که عمدتا منافقان بودند، تبری بجوید. وی در موضع غلط خود باقی ماند و پافشاری کرد و با همدستی حامیانش و منافقان غائله ١٤ اسفند آفریده شد.
در غائله ١٤ اسفند، چهار نفر شهید و عده کثیری از نیروهای انقلابی مضروب شدند؛ حتی بنی صدر، خود فرمان ضرب و شتم را صادر و عده ای را به کمک نیروهای تحت امرش بازداشت کرد! بعد از ١٤ اسفند، وی سعی کرد اغتشاش را در مشهد و ساوه هم ایجاد کند. این غائله نهایتاً با عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا و با رد صلاحیت بنی صدر در مجلس و فرار از کشور، همراه سرکرده منافقان، خاتمه یافت. این روحیه بنی صدر و گرفتار شدنش در نفسانیات و مغرور شدن به تعداد آرای کسب شده از سوی مردم، در انتخابات بعدی، برخی دیگر از رؤسای جمهوری را هم مفتون کرد و با توجه به آن تجربه بسیار تلخ، در آینده هم باید از آن برحذر باشیم.