مازندمجلس: . جدايي راهحل نيست؛ بلکه همراهي دشوار مشترک و پافشاري روي خواستههاي ٢٩ ارديبهشت ٩٦ راهحل است. با رفتن به سمت آرمانگرايي صرف و پشتکردن به دولت روحاني، زمينه تکرار تجربه سال ٨٤ را فراهم نکنيم.
...اصلاحطلبان راديکال که معتقد هستند دليلي وجود ندارد تا همچنان به همکاري با روحاني ادامه دهند. تا به همينجا نیز اصلاحطلبان به واسطه دعوت مردم به شرکت در انتخاباتهاي اخير و رأيدادن به روحاني، به اندازه کافي از اعتبار اجتماعي خود خرج کردهاند. از ديد اين طيف از اصلاحطلبان، وقتي خود رئيسجمهور چندان به فکر کاهش محبوبيت نيست، چرا اين جريان سياسي بايد کاسه داغتر از آش شده و بيشتر از اين از سرمايه خود مايه بگذارد؟ اين گروه خواهان فاصلهگرفتن از روحاني هستند. طيف دوم، سياست صبر و انتظار را در پيش گرفتهاند به اميد آنکه شايد شرايط بهبود يابد و در رفتار و موضعگيريهاي رئيسجمهور تغييري به وجود آيد. گروه دوم استدلال ميکنند مراوده و نزديکي علني اين جريان با روحاني، بايد به حداقل کاهش يابد تا زوال محبوبيت روحاني و احساس سرخوردگي از وي، آسيب کمتري به اصلاحطلبان وارد کند. به عبارت ديگر، اين دسته از فعالان سياسي برخلاف گروه اول که خواهان جدايي است، بيشتر ترجيح ميدهند وارد «فاصله معنادار» با روحاني شوند. ميرسيم به طيف سوم؛ گروهي که برخلاف دو گروه ديگر که قائل به جدايي از روحاني بوده و استدلال ميکنند تجربه ائتلاف با جريان ميانه غيراصولگرا تجربه موفقي از آب درنيامده است و نبايد اين تجربه را در انتخابات مجلس در اسفند ٩٨ و رياستجمهوري در ١٤٠٠ تکرار کنيم، گروه سوم معتقدند شرايط سياسي ايران و ساختار و ترکيب قدرت در کشور، بسيار پيچيده شده است. پس ممکن است پيوند با روحاني وصلت فرخندهاي از آب درنيامده باشد؛ اما واقعيت تلخ آن است که در شرايط فعلي ساختار سياسي و اجتماعي کشور، گزينه ديگري بهجز ائتلاف و همکاري با طيف معتدل کشور وجود ندارد؛ خواه اين ائتلاف در قالب همکاري با روحاني و طيف ميانه باشد، خواه با اصولگرايان ميانهرو به رهبري ناطقنوري و علي لاريجاني. همکارينکردن اصلاحطلبان با دیگر جريانهاي اعتدالي، باعث بهحاشيهرفتن همه اين نيروها خواهد شد و لاجرم راه را براي پيروزي يک پوپوليست ديگر هموار خواهد کرد. سؤال درستی که اصلاحطلبان بايد مطرح کنند، اين نيست که آيا بايد از روحاني جدا شوند و روي پاي خود بايستند؛ بلکه سؤال درست اين است که آيا جريان ميانه و نماد آن که حسن روحاني است، با همه کاستيهاي آن، به احمدينژاد و نوع پوپوليسمي که در تير ٨٤ به قدرت رسيد، ترجيح ندارد؟ واقعيت تلخي که اصلاحطلبان تندتر نميخواهند بپذيرند، آن است که ساختار رسمي در ايران به گونهاي درآمده که هيچ جرياني بهتنهايي نميتواند پيشرفت و موفقيتي کسب کند. به بيان ديگر، با وجود محبوبيت و پايگاه اجتماعي گسترده اصلاحطلبان، اين جریان سياسي مانند دوران اصلاحات نميتواند با تکيه به صندوق رأي، جلوي پيشروي تندروها و پوپوليستها را بگيرد. تنها گزينه موجود، شراکت اصلاحطلبان و ميانهروهاست ولاغير؛ براي جلوگيري از پوپوليسم در انتخابات مجلس و رياستجمهوري آينده، ائتلاف ميانهروهاست. ميماند چه بايد کرد با روحاني؟ نخست آنکه اصلاحطلبان بايد صادقانه به مردم در برابر سهمي که در پيروزي روحاني داشتهاند، پاسخگو باشند. با جدايي از روحاني، اين سهم از بين نميرود، برعکس بايد همه مسئوليتهايمان را در قبال انتخاب روحاني بپذيريم و بهعلاوه از آنچه کرديم - با توجه به باور درستبودن آن- دفاع کنيم. اينکه در سطح جامعه يا فضاي مجازي، موج عبور از روحاني به راه افتد و ما هم براي عقبنماندن به آن بپيونديم، نه اخلاقي است، نه به سود منافع ملي و نه اصلاحطلبان. بايد با پذيرش مسئوليت و دفاع از درستي حرکت در انتخابات ٩٢ و ٩٦، با تمام توان روحاني را نقد کرده و از او بخواهيم در راستای تحقق خواستهها و مطالبات ٢٤ ميليون رأيدهنده خود گام بردارد. هرقدر فاصله از رئيسجمهور بيشتر شود، او هم متقابلا از برآوردن مطالبات فاصله بيشتري ميگيرد. جدايي راهحل نيست؛ بلکه همراهي دشوار مشترک و پافشاري روي خواستههاي ٢٩ ارديبهشت ٩٦ راهحل است. با رفتن به سمت آرمانگرايي صرف و پشتکردن به دولت روحاني، زمينه تکرار تجربه سال ٨٤ را فراهم نکنيم.
منبع : نامه نیوز