مازندمجلس: «حسین بتهون» که وارد استودیو میشد، فیلم را برایش نمایش میدادند و او روی میز ضرب میگرفت و با دهان ملودی را میزد و چون سواد موسیقی نداشت شخص دیگری آنها را مینوشت. با همین روش حسین واثقی رکورددار ساخت موسیقی فیلم در ایران شد.
میگویند حسین که آن روزها لقب «حسین بتهون» را به او داده بودند، وقتی وارد استودیو میشد، فیلم را برایش به نمایش میگذاشتند و او با دست روی میز ضرب میگرفت و با دهان نیز ملودی را مینواخت و کسی این اصوات را به صورت دیکته موسیقی مینوشت و به نت درمیآورد.
چنین شیوهای برای ساخت موسیقی فیلم بیشتر به یک شوخی شباهت دارد تا واقعیت. اما آنها که از نزدیک حسین واثقی تبریزی را میشناختند یا با کسانی که با او کار کرده بودند؛ ارتباط داشتند، میدانستند ماجرای «حسین بتهون» شوخی نیست. داستان زندگی حسین نیز در نوع خودش جالب است. او سال 1314 در تبریز و در خانوادهای ترکزبان به دنیا آمد که پدرش نسبت به موسیقی نگاه بسیار منفی و بدبینانهای داشت. خود حسین در فیلمی که سال 1377 از او ضبط شده، طی یک مصاحبه تلویزیونی با یکی از شبکههای خارجی در اینباره گفته است: «تا سن 10 -11 سالگی نمیدانستم استعدادی در این کار دارم. از این سنین بود که احساس کردم میتوانم بخوانم. هر وقت به کوچه میرفتم بچهها دورم جمع میشدند و میگفتند برایمان بخوان. بچههای تبریز معمولا ترکی صحبت میکنند و ترکی میخوانند اما همان موقعها هم من فارسی میخواندم. یواش یواش علاقهام به این کار بیشتر شد و به پدرم گفتم اجازه بده من وارد این کار بشوم. ولی پدرم گفت اگر بخواهی بروی و مطرب بشوی، سرت را میبرم. دو سه بار هم که دید دارم میخوانم، سرم را گذاشت لب باغچه با چاقو ببرد و مادرم آمد و اجازه نداد.»
حسین وقتی 14 – 15 ساله بوده مادرش برای زیارت قصد میکند عازم مشهد شود. او که میدانسته برای رفتن به مشهد، مادرش از تهران عبور میکند طرفندی به ذهنش خطور میکند تا برای اینکه بتواند در زمینه موسیقی فعالیت کند به تهران بیاید. واثقی گفته است: «خیلی به مادرم التماس کردم که من را هم باد خودت ببر. در واقع میدانستم مادرم از تهران عبور میکند و چون پدرم نمیگذاشت دنبال این کار (موسیقی) بروم نظرم این بود که بیایم به تهران و به تبریز برنگردم. من مادرم را راضی کردم و او هم پدرم را راضی کرد تا من را با خودش به مشهد ببرد.
آن موقع با اتوبوس یک هفته طول میکشید تا از تبریز به تهران برسیم. سوار اتوبوس شدیم و به تهران آمدیم و اینجا دو سه روز خانه یکی از فامیلها ماندیم و بعد اتوبوس دیگری سوار شدیم و یک هفته یا 10 روز طول کشید تا به مشهد رسیدیم. بعد از حدود 10 – 15 روزی که در مشهد بودیم به تهران برگشتیم. اینجا دیگر مادرم هر کاری کرد که من را با خودش به تبریز ببرد نتوانست و من در تهران ماندم. مادرم گفت بهت پول نمیدهم من هم گفتم عیبی ندارد من خودم پنجزار (پنج ریال) دارم. آدرس پسرخالههایم را داشتم. پیاده رفتم و آنها را پیدا کردم. آنها اتاقی کرایه کرده بودند که گفتم من هم شریک میشوم و اینجا میمانم. من هر وقت به پسرخالههایم میگفتم میخواهم بخوانم مسخرهام میکردند و میگفتند موفق نمیشوی بیا برو دنبال یک کاری. ولی من به حرف آنها گوش نکردم. بعدها اولین آهنگی که خواندم آهنگی بود که بعدش آن را به ایرج دادم و او آن را خواند.»
حسین در تهران به ساعتسازی مشغول میشود و بعدها آرام آرام از طریق خواندن در تئاترهای لالهزار راهش را به سمت موسیقی باز میکند و درنهایت به آهنگسازی و ساخت موسیقی فیلم میرسد؛ منتهی به دلیل اینکه با نواختن هیچ سازی آشنایی نداشته و از سواد موسیقی هم بیبهره بوده و نتنویسی هم نمیدانسته شیوهای بسیار عجیب را در پیش میگیرد که تا پیش از آن مرسوم نبوده است.
علی عظیمینژادان (منتقد موسیقی) در گفتگو با خبرنگار ایلنا در اینباره میگوید: «من با اسماعیل واثقی برادر حسین واثقی صحبت کردهام و ایشان هم تایید میکرد که حسین مطلقا نواختن هیچ سازی را نمیدانست. او در تبریز متولد شده بود و پدر متعصبی داشت و حتی وقتی پدرش میفهمد حسین میخواهد موسیقی کار کند میخواسته سر او را ببرد که مادرش واسطه میشود تا پدر کاری به حسین نداشته باشد و او نیز قول میدهد دیگر به سمت ساز زدن نرود. همین اتفاق باعث میشود حسین سرخورده شود. پدر واثقی تاجر بود و بعدها برای زندگی به تهران کوچ میکنند و پس از مدتی نیز فوت میکند. اینها هشت خواهر و برادر بودند که حسین فرزند دوم خانواده محسوب میشد.
البته نکته عجیبی را من از سخنان اسماعیل واثقی دریافت کردم و آن این بود که اسماعیل حتی اعتقاد داشت شاید اگر حسین به سمت نوازندگی میرفت مسیر زندگیاش تغییر میکرد و خلاقیتش از بین میرفت. خلاقیتش در ملودیهایی که میساخت و با دهان آنها را اجرا میکرد، بسیار بالا بود. وقتی شعری به او میدادند نهایتا ظرف نیمساعت ملودیها را کامل میکرد. با اینکه ترکزبان بودند و اسماعیل لهجه ترکی نداشت اما خود حسین لهجه ترکی داشت ولی جالب اینکه علاقهای به آهنگهای ترکی نداشت.
نادر مشایخی یکبار برایم تعریف میکرد و میگفت در جمعی بودیم که حسین و اسماعیل واثقی نیز حضور داشتند و حسین به یکباره گفت من میخواهم ترانه جدیدی را که ساختهام برایتان اجرا کنم. بعد به سمت پیانو رفت و همه فکر میکردند که میخواهد پشت پیانو بنشیند و قطعهای را اجرا کند. اما در کمال تعجب همگی، روی پیانو ضرب گرفت و شروع به خواندن کرد.»
واثقی اولین تجربه کاریاش در زمینه آهنگسازی با ایرج گره میخورد؛ او میگوید: «روزی که قرار شد برویم در یک استودیویی قطعه «چرا یک دم کنار من نمیمانی» را ضبط کنیم سر و کله ایرج پیدا شد و وقتی کار ارکستر را در استودیو شنید خوشش آمد و گفت باید این آهنگ را به من بدهی. گفتم من کلی پول ارکستر را دادهام؛ پرسید چقدر پول دادهای گفتم ششصد تومان. ایرج گفت با پول آهنگ و شعر روی همدیگر دو هزار تومان به تو میدهم به شرط اینکه یک آهنگ دیگر هم بهم بدهی. آن زمان هر طرف یک صفحه یک آهنگ ضبط میشد. آهنگ «چرا یک دم کنار من نمیمانی» بود.
صاحب کمپانی که قرار بود پول را به من بدهد آمد و گفت این کار فایده ندارد باید حتما دو آهنگ برای یک صفحه داشته باشیم. گفتم خب یک آهنگ دیگر میسازم. گفت کی میسازی؟ گفتم همین الان. گفت نمیشه. گفتم چرا الان میسازم که آهنگ «دیگه دلم تو این خونه تنگ اومده» را همانجا توی استودیو ساختم و رضا شمسا نیز شعرش را همانجا سرود. در حدود سه چهار ساعته ما این کار را ساختیم و اجرا و ضبط کردیم و یک هفته بعد هم از رادیو پخش شد. آهنگهایی که من میساختم را رادیو اجازه نمیداد پخش شود و ایرج بسیار اصرار کرد تا این کار پخش شد. آن زمان یک اسمی هم برایم گذاشته بودند و بهم میگفتند حسین بتهون. من برای حدود 400 فیلم ایرانی یا موزیک متن ساختهام یا آهنگ ساختهام.»
البته به نظر میرسد در کل این پروسه نقش و جایگاه اسماعیل واثقی که برادر کوچکتر حسین بوده آنگونه که نقش داشته دیده نشده است. عظیمینژادان در این باره میگوید: «کارهایی که به عنوان موسیقی فیلم از حسین واثقی اجرا شده بخش زیادی از آنها کارهای ترانهای هستند. خب تا قبل از اینکه افرادی چون منفردزاده و حنانه موسیقی فیلم را با شکل جدیتری در ایران تبدیل کنند بیشتر براساس همین ترانهها موسیقی فیلمها را میساختند. حسین واثقی وقتی خواست ژست موسیقی جدیتر فیلم را بگیرد اولین تنظیم کنندهاش برادرش اسماعیل واثقی بود. در واقع با اصرار خود حسین بود که برادرش را به هنرستان موسیقی میفرستد. در زمینه موسیقی فیلم نیز اوایلش با محوریت ترانه کار میکرد و بعدها روال کارش تغییر میکند و رسما بر همان اساس تعریف غربی موسیقی فیلم میساخته است؛ منتهی شیوه ساخت موسیقی فیلم به این صورت است که آهنگساز به وسیله نتنویسی پارتیتوری را برای سازهای مختلف بنویسد و این روال طبیعی کار است. ولی حسین ملودیها را در ذهنش میساخته و اسماعیل واثقی آنها را نتنویسی و تنظیم میکرده است. تا یک دورهای فقط با اسماعیل در این زمینه همکاری میکرد اما بعدها با افراد دیگری نیز کار میکند.
نکتهای که باید به آن اشاره کرد این است که اسماعیل واثقی به نوعی ابزار قرار گرفت تا حسین واثقی موسیقی فیلمها را بسازد و در این میان اصلا اسماعیل دیده نشد و همه چیز به نام حسین واثقی تمام شد؛ در حالی که تنظیم و نتنویسی و کارهای اینچنینی را اسماعیل انجام میداد. در تیتراژها و حتی آلبومهایی که منتشر شد نیز همیشه اسم حسین بود و نام اسماعیل حذف شده است. تنها فیلمی که اسم اسماعیل و حسین واثقی در تیتراژ آن آمده فیلم «میعادگاه خشم» ساخته شده در سال 1350 است و یکی از کارهای خوب موسیقی فیلم این دو نفر محسوب میشود. موسیقی تیتراژ این کار در دستگاه چهارگاه و براساس موسیقی زورخانهای و با ریتم دوچهارم ساخته شده که متاثر از موسیقی فیلم «قیصر» است. در چنین کارهایی بعدها افرادی دیگری چون منوچهر چشمآذر نیز همین نقش اسماعیل واثقی را ایفا میکرد. ولی در بقیه فیلمها فقط نام حسین واثقی ذکر شده است.»
البته اطلاعات اشتباه بسیاری در مورد حسین واثقی منتشر شده که منبع آنها اصلا مشخص نیست؛ برای مثال در سایت سوره سینما و در بخش روزمه حسین واثقی نوازندگی در 123 اثر و تنظیم 3 قطعه برای او به ثبت رسیده؛ این در حالی است که او توان نوازندگی هیچ سازی را نداشت و اصلا سواد موسیقی نداشت که بتواند دست به تنظیم اثری بزند؛ دقیقا به همین دلیل نیز بوده که همواره برادرش اسماعیل واثقی در کنار او بوده تا ملودیهایی را که او با دهان اجرا میکرد با ویلن بنوازد و بنویسد و برای ضبط تنظیم کند.
حسین واثقی پس از انقلاب، با تغییر شرایط اجتماعی سیاسی کشور از فضای موسیقی و سینما دور میشود؛ او در سال 1361 برای فیلم «جانبازان» موسیقی میسازد و سال 1363 به همراه خانوادهاش ابتدا به اتریش و سپس به امریکا مهاجرت میکند؛ اما پس از چند سال به ایران بازمیگردد و در سال 1373 برای 5 فیلم «حالا چه شود»، «حامی»، «حسرت دیدار»، «سر بلند» و «مرضیه» موسیقی فیلم میسازد؛ پس از سال 1373 تا پایان عمرش در 13 بعد دیگر هیچ فرصتی برای فعالیت حرفهای به وجود نمیآید.
حسین واثقی در سالهای پایانی زندگیاش درباره فعالیتش در زمینه موسیقی گفته است: «من علاقه عجیبی به موسیقی پیدا کردم و بدون اینکه ساز بزنم یا یک روز کلاس موسیقی رفته باشم حدود 2500-2600 آهنگ یا موزیک متن فیلم ساختم. خودمم هم نه کلاس موسیقی دیدم و نه نت میدانم و نه ساز میزنم. همه اینها را با دهانم ساختهام. بیشتر کارهای من کارهای موسیقی فیلم بوده. اسمم در اغلب فیلمها هست اما هیچ کس از خود من خبر ندارد که چه کارهام و چهکار میکنم. خدا به من استعدادی داده که با دهانم آهنگها را میسازم؛ بعد یک نتنویس دارم که میگویم اینها را نت میکند و بعد به دست تنظیمکننده میدهیم که تنظیم میکند و اجرا میشود و شماها میشنوید. 170 تا از آهنگهایم را در فیلمها آقای ایرج خوانده است.»
هر چند این آمار به نظر همراه با اغراق به نظر میرسد اما منبع مشخصی وجود ندارد که بتوان با توجه به آن صحت گفتههای حسین واثقی را سنجید؛ با این وجود اهالی فن همواره از او به عنوان نابغهای عجیب با شیوه کاری عجیبتر میدانند که شاید دیگر نمونهای با این ویژگیهای نامتعارف در موسیقی کشورمان پدید نیاید.
حسین واثقی سالهای پایانی زندگیاش را در خانه سالمندان سپری کرد و به دلیل ابتلا به بیماری قند و قانقاریا پای خود را از دست داد و در نهایت روز پانزدهم بهمن ۱۳۸۶ درگذشت و بدون تشریفات معمول خاکسپاری چهرههای نامی موسیقی، در سکوت به خاک سپرده شد.
ایلنا
منبع : هنر نیوز