مازندمجلس: نایب رئیس جبهه پیروان خط امام و رهبری گفت: به ساواک گفتم «وقتی از آمریکا آمدم آماده بودم تا آخر عمر در زندان باشم. اگر هم نگذارید جایی کار کنم ماهی ۱۵۰۰ تومان خرج زندگیم است که روزی دو ساعت با تاکسی کار میکنم این پول را در میآورم» که مدتی هم راننده تاکسی بودم و جلوی دانشگاه تهران مسافرکشی میکردم.
به گزارش نامه نیوز در بخشی از گفتگو غفوری فرد به کاهش 80 درصدی حقوق خود بعد از انقلاب اشاره کرد و یادآور شد: توسط ساواک ممنوع الکار بودم اما با این وجود روزی 2 ساعت کار می کردم، ماهی 35 هزار تومان حقوق می گرفت و بقیه زمان روز را هم به تفریح می گذراندم اما بعد از انقلاب که استاندار خراسان شدم 16 ساعت کار می کردم و 7 هزار تومان حقوق می گرفتم.
معادل سازی حقوق 35 هزار تومانی و 7 هزارتومانی بر مبنای دلاری 7 تومان در سال 57 با دلار حدود 4500 تومان در بهمن 96 به ترتیب رقمی حدود 22.5 میلیون تومان و 4.5 میلیون تومان می شود، بر همین اساس غفوری فرد در کنایه ای به جوانان می گوید: حاضر بودید امروز استاندار شوید اما حقوق تان یک پنجم شود؟
مشروح این گفتگو را در ادامه بخوانید.
****
آقای غفوری فرد! شما از مبارزان با رژیم پهلوی بودید، آیا در بین اقوام، بستگان، خویشاوندان و دانشجویان تان شده است کسی از شما بپرسد چرا انقلاب کردید؟ بپرسد پشیمان هستید یا نه؟ بگویید اشتباه کردید که انقلاب کردید؟
من در قیام 15 خرداد جزء فعالین بودم. آن روز از دانشگاه تهران تا جنوب شهر که خانه ما آنجا بود پیاده رفتم و چند تیر از بغل گوشم رد شد. بعد مدتی فراری و تحت تعقیب بودم، زندان هم رفتم ساواک رسما گفت «نمی گذارد کار کنم» و ممنوع الخروج هم بودم اما آنقدر توانایی داشتم که روزی 2-3 ساعت کار می کردم ماهی 35 هزار تومان می گرفتم. بعد از انقلاب استاندار شدم، روزی 16 تا 17 ساعت کار می کردم اما ماهی 7 هزار تومان حقوقم بود.
حتی زمانی که سال 68 معاون رئیس جمهور شدم حقوقم نصف حقوق قبل از انقلاب نشده بود. یعنی ماهی 18 هزار تومان دریافتی داشتم. قبل از انقلاب دائم به تفریح و گردش می گذراندم و بعد از انقلاب دائم در معرض خطر ترور قرار داشتم. در مجموع این طوری به من نگفتند «چرا انقلاب کردیم؟» اما از من پرسیدند «اگر وضعیت امروز کشور را می دانستید، آیا باز هم سال 57 انقلاب می کردی؟» من گفتم «بله صد درصد باز هم انقلاب می کردم چون وضعیت امروز کشور را از زمان پهلوی بسیار بهتر می دانم اما انتظاراتم از انقلاب خیلی خیلی بیشتر از این بود».
اوایل انقلاب به طبقات مستضعف جامعه بیشتر توجه می شد، زمانی که وزیر نیرو بودم اعلام کردیم تا مصرف 150 کیلووات برق مجانی است یعنی با رهنمود حضرت امام (ره) مصارف آب و برق خانوارهای مستضعف را حساب کردیم و تا آن حد آب و برق رایگان اعلام شد. فکر می کردم و فکر می کنم استعدادها و ظرفیت های مملکت می شد بهتر از این عمل کرد اما عواملی اثرگذاشت که این اتفاق نیفتاد. خرابکاری های چریک های فدایی خلق و منافقین در ابتدای انقلاب، جنگ تحمیلی -که بعد از جنگ ویتنام طولانی ترین جنگ دنیا است- و بعد درگیری های داخلی موجب شد که به آن آرمان ها دست پیدا نکنیم.
در کامنت های ما می آید که بعد از انقلاب عده ای از مبارزان با رژیم به خارج متواری شدند، عده ای از در تضاد با دین و شریعت درآمدند و به حاشیه رفتند، گروهی به علت فتنه گری در حصر قرار گرفتند، بعضی هم بی بصیرتی کردند و الان انقلاب دست کسانی است که سابقه قوی مبارزاتی ندارند. باید به این افراد چه پاسخی داد؟
این صدای خیلی کوچکی است. صدای اصلی از آن مردمی است که با وجود مشکلات و کمبودها و دلخوری از برخی مسئولان روز 22 بهمن به خیابان می آیند چون به رهبری و نظام علاقه دارند. به هر حال در هر انقلابی منافع عده ای به خطر می افتد و به هر دلیلی عده ای کنار گذاشته می شوند و یا کنار می روند، همچنان که مقام معظم رهبری هم فرمودند انقلاب ریزش داشته است و رویش هم داشته است و رویش خیلی بیشتر از ریزش بوده است. چند تن پناهنده شده، چند میلیون از جوانان به انقلاب پیوسته اند.
شما قبل از انقلاب استاد دانشگاه بودید، چه طور تدریس می کردید در حالیکه ساواک شما را تعقیب می کرد؟
اول که به ایران آمدم ساواک من را احضار کرد بازجو پرسید «در آمریکا چه کار می کردی؟» گفتم «ورزشکار بودم و در فلان دریاچه شنا می کردم در حالیکه شنا در آن دریاچه ممنوع بود گاهی هم پلیس من را می گرفت». چند ماه بعد دوباره احضارم کردند و گفتند «این چرت و پرت ها چیست نوشتی؟»، گفتم «خوب من در آمریکا همین کارها را می کردم»، گفتند «منظور آن است که با چه کسانی در ارتباط بودی؟»، گفتم «خانمی به نام نانسی بود که به خانم من انگلیسی درس می داد یا در دانشگاه خانمی با من رقابت داشت و گاهی نمره او بالاتر می شد و گاهی نمره من بالاتر از او بود»، بعد از چند ماه می خواستم با ماشین به مکه بروم که جلوی خروجم را لب مرز گرفتند و وقتی برگشتم احضارم کردند، گفتند «اینها چیست که نوشتی؟» گفتم «از من دیگر چه می خواهید، من که نام همه دوستانم را برای شما نوشتم»، گفتند «نام دوستانت را بگو»، گفتم «من فقط نام شان را می دانم نام خانوادگی شان را بلد نیستم، مثلا با نفر به نام علیرضا دوست بودم به یکی می گفتم علیرضا کوچیکه و به دیگری می گفتم علیرضا بزرگه» گفتند «اینها را نمی خواهیم» گفتم «چه می خواهید واضح بپرسید بگویم». گفتند «تو در آمریکا یک رهبر مذهبی بودی، بگو در جلسات مذهبی تان چه کسانی شرکت می کردند و چه بحث هایی را مطرح می کردید؟»، گفتم «اولا من رهبر مذهبی نبودم قد و قواره من نیز به رهبر مذهبی نمی خورد، ثانیا کدام رهبر مذهبی افرادش را لو می دهد که من لو دهم». با ساواک این طور حرف زدن خیلی جرأت می خواست. یک بچه ای را آنقدر شکنجه کرده بودند که دنبال راهی برای خودکشی می گشت. در یک فرصتی خودش را از طبقه سوم به پایین انداخت و شکمش پاره شد، او برای آنکه بمیرد و زنده نماند دست کرده بود خودش دل و روده هایش را بیرون کشید تا زودتر جان دهد. وقتی این جواب را دادم، گفتند «اگر نگویی نمی گذاریم جایی کار کنی»، گفتم «هزار بار هم من را بیاورید و ببرید یک کلام نمی گویم، هرچه بگویم یا تکرار مکررات است یا توضیح واضحات، ضمن آنکه وقتی من از آمریکا آمدم آماده بودم تا آخر عمر در زندان باشم. اگر هم نگذارید جایی کار کنم ماهی 1500 تومان خرج زندگیم است که روزی دو ساعت با تاکسی کار می کنم این پول را در می آورم» که مدتی هم راننده تاکسی بودم و جلوی دانشگاه تهران مسافرکشی می کردم. قبل از انقلاب روال این طور بود که وقتی افراد جایی استخدام می شدند فرمی را برای استعلام از ساواک پر می کردند، این فرم تا ارسال می شد و جوابش می آمد 4-5 ماهی طول می کشید. من می دانستم جواب استعلام منفی خواهد بود بنابراین از موقع شروع به کارم دنبال کار بعدی می گشتم تا آنکه در دانشگاه مشغول شدم و مدتی بعد انقلاب پیروز شد.
شکنجه هم شدید؟
در ساواک نه ولی در ارتش بله، به جرم قیام مسلحانه دستگیر شدم و من را به پادگان باغ شاه (حُر) بردند و چند روزی شکنجه می کردند. جای دشمن شما خالی، خیلی شکنجه می کردند. شما در دوران خوبی هستند اما قدر نمی دانید.
شما 35 سال داشتید استاندار خراسان شدید، ما زمانی می توانیم قدر خودمان را بدانیم که علاوه بر حضور در راهپیمایی 22 بهمن، امروز در سن 36 سالگی استاندار جایی باشیم، اما فقط از ما انتظار حضور در راهپیمایی 22 بهمن دارند.
(خنده) اگر شما با روزی 2 ساعت کار ماهی 35 هزار تومان درآمد داشتید حاضر بودید استاندار شوید که ماهی 7 هزار تومان بگیرید؟ شما هم استاندار می شدید؟ ضمنا بالاخره کشور 31 استان بیشتر ندارد و تنها 31 نفر می توانند استاندار شوند.
ما در شبانه روز 20 ساعت کار می کنیم 5 میلیون هم نمی گیریم (خنده).
اگر به شما بگویند «20 ساعت کار کن ماهی 2 میلیون تومان بگیر» حاضرید چنین کاری انجام دهید. من سال 57 روزی 2 ساعت کار می کردم و صبحانه، نهار و شام هم خانه بودم ماهی 35 هزار تومان می گرفتم اما بعد از انقلاب که وزیر نیرو شدم شب ها در وزارت نیرو می خوابیدم ماهی 7 هزار تومان حقوق دریافت می کردم. دائما هم خطر ترور مسئولان وجود داشت. شهید باهنر 12 روز نخست وزیر بود. 27 مرداد 60 از مجلس رأی اعتماد گرفت و 8 شهریور شهید شد، در همین ایام نخست وزیری گفت «می خواستم یک شب به خانه بروم تیراندازی شد ماشین داخل جوی افتاد، دوباره به نخست وزیری برگشتم خوابیدم».
نسل جوان می پرسد که چرا در حالیکه آقای محسن رضایی با 27 سال سن فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد، اعتمادی به ما وجود ندارد و هیچ راهی برای حضور ما در بدنه حاکمیت نیست، همه شغل های مدیریتی به یکسری افراد خاص واگذار می شود؟ چرا آقای ولایتی 37 شغل و آقای حدادعادل 25 شغل دارد؟
الان بالاترین مقام نظامی در ایران کیست؟ سردار باقری است. چند سال دارد؟ 27 ساله نیست اما جوان است. در ثانی همه این شغل ها را هم جمع کنیم 200 شغل بیشتر نمی شود. با 200 شغل که نمی توان همه جوانان را به مسئولیت های مدیریت منصوب کرد. ثالثا من که از موضوع چندشغله بودن دفاع نمی کنم، شاید خود من نیز به بسیاری از این چند شغله ها اعتراض داشته باشم اما اینها مشکلات اساسی مملکت نیست. رابعا عضو هیأت امنای یک انجمن بودن، شغل نیست که سالی یک مرتبه می روند در جلسه ای شرکت می کنند. مثلا حضور در انجمن بیماران عمومی کشور، هیأت امنای دانشگاه علوم پزشکی، هیأت امنای سازمان حمایت از محرومان و آسیب پذیران بهزیستی، مشاور مقام معظم رهبری در امور بین الملل و غیره را در برخی رسانه ها برای آقای ولایتی شغل نوشتند اما اینها شغل نیستند. اگر این طور باشد رئیس سازمان برنامه و بودجه و رئیس سازمان اداری و امور استخدامی در بیش از 100 مجمع مطابق قانون عضو هستند. واقعیت ماجرا این است که وقتی شخصیتی در جامعه اعتبار دارد انجمن های مختلف می آیند به او التماس می کنند که عضو آن مجموعه شود تا به واسطه حضور او اعتبار و منابع مالی و اعتبار کسب کنند. به خود من بارها و بارها برای عضویت در انجمن های مختلف پیشنهاد و اصرار شده است. واقعا هم پولی برای این عضویت به آن شخصیت پرداخت نمی شود.
دهه شصتی هایی که کارشناسی ارشد و دکترا دارند اما راهی به مسئولیت های مدیریتی کشور پیدا نمی کنند، چرا؟
آقای احمدی نژاد وقتی رئیس جمهور شد تعداد زیادی مشاوران جوان را منصوب کرد. غیر از آن داماد من دبیر شورایعالی فضای مجازی شد من هم مخالف این چنین اتفاقی بودم حتی استخاره کردم بد آمد، به او گفتم «این پیشنهاد را قبول نکند و در عوض برود کار علمی انجام دهد» به نظرم به ضرر مملکت هم است که او رفت معاون وزیر شد اما به لحاظ تخصص فوق العاده ای که دارد به زور او را بردند و او امروز عضو شورایی است که چند وزیر عضو آن هستند. معتقدم امروز کسی که تخصص و استعداد بالا داشته باشد حتما امکانات برایش فراهم است. اما اینکه اوایل انقلاب را مثال می زنید، وضع فرق می کرد. همه مسئولان رژیم قبل رفته بودند یا به آنها اعتمادی نبود بنابراین به ما التماس می کردند که مسئولیتی را قبول کنیم بنابراین همه ما وزرای صفر کیلومتر بودیم. الان نیروها شناخته شده هستند، فراوان مدیر در جمهوری اسلامی تربیت شده اند و با شرایط قبلی فرق می کند.
پس شما متولدین دهه 20 و 30 به نوعی شانس آوردید و بچه های دهه شصت بدشانسی آوردند؟
خیر شما اگر آن زمان بودید کشته می شدید. من یک بار داخل یک خانه با 400 منافق مسلح افتادم و در حالیکه برق هم رفته بود. فقط شانس آوردم که زنده ماندم. ما این شرایط را هم داشتیم.
منبع : نامه نیوز