مازندمجلس: در فصل چهارم از کتاب «آتش و خشم؛ درون کاخ سفید ترامپ» مایکل وولف به بررسی شخصیت و کارنامه استیو بنون، مشاور استراتژیک ترامپ در زمان انتخابات و بعد از آن پرداخته است.
در فصل چهارم از کتاب «آتش و خشم؛ درون کاخ سفید ترامپ» مایکل وولف به بررسی شخصیت و کارنامه استیو بنون، مشاور استراتژیک ترامپ در زمان انتخابات و بعدازآن پرداخته از نقش بنون در بسیاری از قوانین اجرایی روزهای ابتدایی فعالیت دولت ترامپ پرده برداشته است.
استیو بنون اولین کارمند ارشد ترامپ بود که بعد از مراسم تحلیف رئیسجمهور به کاخ سفید نقل مکان کرد. در هنگام راهپیمایی مراسم تحلیف رئیسجمهور، او با کیتی والش که معاون رینز پریباس، ریس کارکنان کاخ سفیدبود، راهی کاخ سفید شدند تا بال غربی کاخ سفید را که تخلیهشده بود از نزدیک بررسی کنند. فرشها با شامپو شسته شده بودند اما چیز دیگری تغییر پیدا نکرده بود.
در کل، بال غربی متشکل از راهروهای بههمپیوسته و پیچیدهای بود که در آنها دفاتر کاری بسیار کوچک در کنار هم قرارگرفته بودند. دکور اتاقها شبیه به اتاقهای کارمندان در دانشگاههای دولتی بود. بنون دفتر کوچک و سادهای دور از سوئیت تجملاتی رئیس کارکنان کاخ سفید را انتخاب کرد و بهسرعت هم درخواست تخته وایت بردی کرد که برنامه 100 روز اول ترامپ باید در آن بهصورت چارت مشخص میشد.
بعدازآن شروع به بیرون انداختن مبلمان و اثاثیه اتاق کرد. دلیلش هم این بود که هیچ جایی برای نشستن بقیه در اتاق نباشد. قرار بود هیچ ملاقاتی در این دفتر برگزار نشود. حداقل اینکه نباید جلسهای در آن برگزار شود که ملاقاتکنندهها در راحتی به سر ببرند. بحثها محدود باشد، جدلها محدود باشد. جنگ بود. این اتاق، اتاق جنگ بود. کسانی که با بنون در کمپین انتخاباتی ترامپ همکاری میکردند و کسانی که در دوران انتقالی با او همنشین بودند بلافاصله متوجه یک تغییر قطعی شدند. او که به یک هدفش رسیده بود، بهشدت مشتاق برنامه چیدن برای هدف بعدی بود. این مرد مشتاق، به ناگهان در درجهای بالا از تمرکز و عزم قرارگرفته بود.
کوشنر شروع به سؤال پرسیدن کرده بود. اول اینکه «استیو چش شده؟» بعد از مدتی «اتفاقی برای استیو افتاده؟» و درنهایت این سؤال که «من متوجه نمیشوم ما خیلی به هم نزدیک بودیم».
در طول هفته اول به نظر میرسید که بنون روحیه رفاقتی که در برج ترامپ داشت را کنار گذاشته بود – و ازجمله تمایل شدیدش به حرف زدنهای طولانی یکساعته - و بیشتر از قبل دور شده و یا خارج از دسترس به نظر میرسید. او همانطور که میگفت «روی کار لعنتی خودم متمرکزشده شدم»، به هیچکس کاری نداشت و به دنبال اجرایی کردن کارهای خود بود. او فقط میخواست کارهایش را انجام دهد اما بقیه فکر میکردند که معنای اینکه میخواهد کارها را انجام دهد، این است که علیه آنها توطئه بچیند. البته او این خصوصیت که علیه دیگران توطئه بچیند را در شخصیتش داشت. حمله کن قبل از اینکه به تو حمله کنند. حرکات بقیه را پیشبینی کن و قبل از اینکه بتوانند علیه تو حرکتی انجام دهند، با آنها مقابله کن.
آغاز فعالیت های سیاسی بنن
مایکل وولف در ادامه فصل چهارم از کتاب خود درباره یک سال ابتدایی فعالیت ترامپ در کاخ سفید، استیو بنون مشاور استراتژیک ترامپ را فردی نشان داده است که در تمام طول عمرش در همه اقداماتی که برای پول درآوردن و یا مشهور شدن انجام داده، شکستخورده است. او سه ازدواج ناموفق داشته، در صنعت فیلمسازی، رسانه، حتی صنعت بازیهای کامپیوتری و خدمت در ارتش شکست را تجربه میکند و بعد بهصورت اتفاقی با باب مرسر، میلیاردر بزرگ آشنا شده و بهعنوان استراتژیست مالی در سیستم مالی او و دخترش شروع به فعالیت میکند. بنون تا قبل از اینکه باب مرسر و دخترش مانند ناجیان به نزد ترامپ رفته و منابع مالی و فکری خود را در اختیار او قرار دهند، هیچ کار سیاسیای نکرده بود اما با کمک او کمپین انتخاباتی ترامپ که در حال شکست خوردن بود، جان تازهای گرفت.
ازنظر وولف، بسیاری از برنامههای ترامپ بهصورت مشترک توسط استیو بنون و باب مرسر از قبل برنامهریزیشده بود. آنها بهصورت آگاهانه مأموریتی دون کیشوت وار را برای ترامپ در نظر گرفته بودند. آنها مبلغ زیادی را – که البته بخش خیلی کوچکی از داراییهای میلیاردی مرسر میشد- صرف ایجاد بازار آزاد رادیکال، دولت کوچک، تحصیلات در خانه، حمایت از مجازات مرگ در قوانین جزایی و سیاستهایی حمایتگرانه از مسیحیان و بهشدت مخالف مسلمانان و درعینحال مخالف هرگونه جنبش سیاسی مدنی میکردند.
وولف در ادامه با اشاره به اشتیاق بنون برای تبدیل کردن ترامپ به موجودی که مقالات بهشدت راستگرایانه سایت «بریت بارت» را تکرار کند، نوشت: بنون بعد از منتقل شدن به برج ترامپ در ماه اوت، تا ماه ژانویه و زمانی که تیم ترامپ به واشنگتن نقلمکان کرد، از این برج خارج نشد و تنها گاهی اوقات شبها برای چند ساعت بیرون میرفت.
وولف خاطرنشان میسازد که در زمانی که نزدیکان ترامپ در برج او مشغول انجام اقدامات مختلف برای رأی آوردن ترامپ بودند، هیچکس به اینکه مغز متفکر کمپین ترامپ باشد فکر نمیکرد و کوشنر، پریباس و کانوی، باوجوداینکه فعالیت زیادی از خود نشان میدادند اما جزو آن دسته از آدمها نبودند که بخواهند فلسفه سیاسی برای ترامپ درست کنند و یا گفتمانی را برای او طراحی کنند. در این میان بنن با یک سیاست خاص از راه رسید و عقیدهاش این بود که تنها یکراه برای پیروزی وجود دارد و آن انتقال پیام اقتصادی و فرهنگی به سفیدپوستان طبقه کارگر در فلوریدا، اوهایو، میشیگان و پنسیلوانیا است.
رابطه ترامپ و روپرت مرداک
بنون در ادامه فعالیتهای خود در کمپین انتخاباتی ترامپ همه دشمنان – و حتی تعدادی از دوستان او را که با بنون اختلافنظر داشتند – یکجا جمع کرد و در یک گروه قرار داد. یکی از این افراد روپرت مرداک بود که حرفهایش روی ترامپ تأثیر ویژهای داشت. بااینحال به نظر میرسید این دوستی، دوستی یکطرفهای باشد چراکه ترامپ همیشه ادعا میکرد که مدام بهصورت تلفنی با مرداک گفتوگو میکند و مرداک از این گلایه میکرد که ترامپ همیشه به او تلفن میزند و مدام در حال حرف زدنهای تمام نشدنی است. بنون معتقد بود که مرداک آمریکایی نیست و آمریکاییها را درک نمیکند. او بیان میکرد که «مرداک هیچچیز راجع به آمریکا نمیداند و هیچ احساسی به مردم آمریکا ندارد.» بااینحال ترامپ به دلیل علاقه وافرش به «برنده»ها نمیتوانست از مرداک دور شود. از دیدگاه ترامپ، مرداک درنهایت پیروزی قرار داشت و هرازگاهی با به یادآوری این حقیقت، در مورد ایلز (مدیر سابق شبکه فاکس نیوز) بددهانی میکرد و او را «بازنده» خطاب میکرد. مرداک تمام روسای جمهور بعد از هری ترومن را میشناخت. او بر این عقیده بود که بیشتر از هر سیاستمدار جوانی، حتی ترامپ 70 ساله، میداند که قدرت سیاسی، زودگذر است. او اعتقاد داشت که هر رئیسجمهوری درنهایت اگر بسیار خوششانس باشد تنها 6 ماه وقت دارد که تأثیرگذاری خود را بر عالم سیاست در آمریکا داشته باشد و باقی دورانی که در رأس کار است را باید صرف مبارزه با اپوزیسیون و منتقدانش کند. او این پیام را قبل از ترامپ به باراک اوباما نیز منتقل کرده بود. بنون نیز البته از این پیام استقبال کرده و تلاش میکرد به همین ترتیب ترامپ را که حواسش به کارهای دولت نبود، بیشتر متوجه امور کند. درواقع در هفتههای اول آغاز به کار ترامپ بهعنوان رئیسجمهور آمریکا، بیشتر برنامه کاری او به بازی گلف و دیدارهای روزانهاش میگذشت و زمان کمتری را در دفترش میگذراند. بنون بااینحال عجله زیادی برای انجام دادن تغییرات در ساختار سیاسی آمریکا داشت. این عجله برای مردی 63 ساله تااندازهای عجیب به نظر میرسید.
چه کسی فرمان مهاجرتی ترامپ را تدوین کرد؟
بنون بهشدت مجذوب طبیعت دستورات اجرایی (Executive Orders) رئیسجمهوری شده بود. او اعتقاد داشت که «نمیتوانید ایالاتمتحده را با دستورات اجرایی اداره کنید، مگر اینکه بتوانید!» نکته جالبتوجه در اینجا این بود که اوباما در بسیاری از مواقع برای مواجهه با کنگره جمهوریخواه، از این نوع دستورات استفاده کرده بود و حالا ترامپ میخواست با دستورات اجرایی، دستورات اجرایی اوباما را لغو کند! در زمان انتقال دولت، یکی از دستیاران جف سشنز، دادستان آمریکا که بعدازآن به دستیار بنن تبدیل شد، فهرستی از 200 دستور اجرایی که باید در 100 روز اول ریاست جمهوری ترامپ صادر شود را تهیهکرده بود. اما بنون در عقیده خود راسخ و قاطع بود که اولین دستور در کاخ سفید باید دستور مهاجرتی باشد. جف سشنز نیز یکی از حامیان سرسخت و تندروی این تصمیم ترامپ بود. بنون در این خصوص با سشنز یک باند تشکیل دادند. کمپین تبلیغاتی ترامپ محلی برای آزمایش این فرضیه بود که بدانند آیا واقعاً ناسیونالیسم در آمریکا قدرتی دارد؟ بعدازاینکه ترامپ در مبارزات انتخاباتی پیروز شد، بنن به این نتیجه رسید که هیچ جای تردیدی برای این مسئله باقی نمانده که باید روح و قلب قومگرایانه و نژادپرستانه خود را نمایش دهند.
درعینحال این اقدام لیبرالها را بهشدت عصبانی میکرد. این لیبرالها بودند که با آسان کردن مسائل مهاجرتی، فلسفه نو لیبرالی را در آمریکا اجرایی میساختند اما ازنظر بنون، این اقدامات تنها از سر دورویی و نفاق بود. بنن معتقد بود که مهاجران با خود سیلی از مشکلات را به همراه میآورند و کافی است برای اثبات این مسئله نگاهی به وضعیت فعلی اروپا داشته باشیم. این افراد وضعیت اقتصادی آمریکا را به نفع خود تغییر داده و آمریکاییها را با مشکل مواجه میکردند. ترامپ نیز بر این مسئله صحه میگذاشت. او حتی قبل از برگزاری انتخابات و در سال 2008 نیز با تمرکز بر مسئله گواهی تولد باراک اوباما او را غیر آمریکایی میخواند و تمام غیراروپاییان را خارجی و بیگانه میدانست: «اینها که هستند؟ چرا به اینجا میآیند؟»
تمام طول عمر حرفهای بنون در بحث رسانه سیاسی و همچنین رسانه اینترنتی گذشته است. او معتقد بود که خودتان را با عکسالعمل دشمنانتان تعریف میکنید. سیاست جدید هنر تعامل نیست، هنر درگیری است. هدف اصلی او نشان دادن دورویی در دیدگاه لیبرال بود. ازنظر او لیبرال گلوبالیستهایی مانند اوباما تنها افسانهای از مهاجرت آزاد را به نمایش گذاشتهاند و در عمل تعداد بیشتری از مهاجرین را در زمان خود دیپورت کردهاند. بنون دراینباره میگفت حقیقت سادهایست: مردم کشورشان را میخواهند پس بگیرند.
سؤالی که در خصوص دستور اجرایی ترامپ برای قانون مهاجرت به وجود آمد این بود که چرا این قانون باید به این سرعت اجرایی شود؟ پاسخ این سؤال را میتوان در رفتارهای بنون مشاهده کرد. او میخواست اقداماتی که مدنظر دارد را به هر روش ممکن به انجام برساند. او هدف را میدانست اما اطلاعی از نحوه رسیدن به هدف نداشت بنابراین دیگران را مجبور میکرد که به هر نحو ممکن کارها را انجام دهند و در این میان خودش نیز مسئولیتی قبول نمیکرد. پریباس در این خصوص بیان کرد که مجبور بوده است به همه توضیح دهد که چرا این اقدامات انجامشده است اما استیو بنن، جارد کوشنر، کلیان کانوی و دختر ترامپ هیچکدام مسئولیتی نداشتند که بخواهند در قبال آن پاسخگو باشند.
به گفته مایکل وولف، کارکنان کاخ سفید بهخوبی میدانستند که «بینظمی، استراتژی استیو است». به همین ترتیب دستیار جف سشنز، دادستان کل که برای نوشتن سخنرانیهای ترامپ به برج او در نیویورک رفته بود، به ناگهان مسئول نوشتن دستور اجرایی قانون مهاجرت شد.
او بااینحال نویسنده خوبی نبوده و نمیتوانست جملات را بهخوبی با یکدیگر ارتباط دهد. او قرار بود مشاور سیاستگذاری باشد اما از سیاستگذاری هیچچیز نمیدانست. او قرار بود متخصص در امور ارتباطات باشد اما همه را منزجر میکرد. با همه این اوصاف، بنون در دوران انتقال او را به سایتهای اینترنتی فرستاد تا طریقه نوشتن دستور اجرایی را فراگیرد. درزمانی که آنها به کاخ سفید رسیدند، هم دستور اجرایی برای مهاجرت را داشتند و هم دستور ممنوعیت سفر را. این قانون به معنای محروم شدن مسلمانان از ورود به آمریکا بود و باوجوداینکه بخشی از آن با تلاشهای پریباس اصلاح شد درنهایت به قانونی سخت و بیرحمانه تبدیل شد.
این قوانین در حالی با دستورات اجرایی و آییننامههای دیگر همراه میشد که در پلیس فدرال و سازمانهای مهاجرتی، هیچکس مورد مشورت قرار نگرفته بود و حتی متن قانون را نیز مشاهده نکرده بودند. این قانون درنهایت در روز 27 ژانویه امضا شد و نتایجی ناگهانی را به دنبال داشت. نتیجه این قانون، بروز احساسات ناشی از ترس و عصبانیت رسانههای لیبرال، مستولی شدن ترس بر جامعه مهاجران، اعتراضات پراکنده در فرودگاههای شهرهای مختلف آمریکا، تردید و سردرگمی در تمام بخشهای دولت فدرال و شوک شدید در کاخ سفید بود که متعاقب آن دوستان و نزدیکان ترامپ را به واکنش واداشت: «شما چکار کردید؟ میدانید دارید چکار میکنید؟ باید این قضیه را به حال اولش بازگردانید. این دولت قبل از اینکه شروع شود، تمام شد. چه کسی در کاخ سفید مسئول است؟»
بااینحال استیو بنون از عملکرد خود رضایت داشت. او نمیتوانست خطی پررنگتر از این میان دو آمریکا؛ آمریکای ترامپ و آمریکای لیبرالها و بین دو کاخ سفید؛ کاخ سفید بنون و کاخ سفید کسانی که هنوز آمادگی نداشتند آن را به آتش بکشند، بکشد.
منبع : نامه نیوز