مازندمجلس: فرصت بسیاری تا انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم در سال 1400 در پیش است؛ اما به نظر میرسد بهاسطه رقابت درونی، اصولگرایان به پیشواز آن انتخابات رفتهاند.
تا انتخابات ریاست جمهوری بعدی زمان بسیاری در پیش است و آنطور که عبدالله ناصری، چهره سیاسی اصلاحطلب و مشاور رئیسجمهور دوره اصلاحات به نامه نیوز، میگوید: «در مقطع زمانی فعلی پیشبینی اینکه چه کسی به عنوان کاندیدای محوری اصولگرایان خواهد بود، زود است«پیشبینی من این است که سال 1400 اصولگرایان نخواهند توانست با کاندیدای واحد وارد عرصه انتخابات شوند. و چه بسا افراد دیگری با رصد وضع موجود، پا در این عرصه بگذارند و تعداد شخصیتهای اصولگرایی که در پی پوشیدن ردای کاندیدای واحد اصولگرایان هستند، بیشتر از اکنون شود.»
در ادامه مشروح گفتگوی نامه نیوز را با عبدالله ناصری عضو بنیاد باران را میخوانید:
****
*آقای ناصری! آیا بالا گرفتن فعالیت سیاسی برخی چهرههای شاخص اصولگرایان میتواند شائبه انتخاباتی داشته باشد؟ تا چه حد میتواند نشان دهنده حاکم شدن فضای انتخاباتی در جبهه اصولگرایان باشد؟
به این دلیل که هر کدام از افرادی که این روزها فعال شدهاند، یک گفتمان و رفتار سیاسی را نمایندگی میکنند، حضورشان را برای انتخابات ریاست جمهوری سال 1400 منتفی نمیدانم؛ خصوصاً آنکه آقای رئیسی کاملاً سازماندهی شده در مسیر انتخابات ریاست جمهوری 1396 قرار گرفت و با توجه به فاصله کوتاهی که تا انتخابات داشت و شروع به کار کرد، در نهایت توانست رأی قابل توجهی را به دست آورد؛ بعید نمیدانم که دوباره سال 1400 بیاید و در عرصه رقابتهای انتخاباتی قرار بگیرد.
باید به این نکته دقت کرد که تفاوت اصولگرایان با اصلاحطلبان در این است که اصلاحطلبان بر اساس خرد جمعی و یک ساز و کار انتخاباتی در درون خود، به نامزد مورد نظر و مورد حمایتشان میرسند؛ اما اصولگرایان برعکس است! تا اکنون هر امری که رخ داده است، در بیرون از روندی مشابه اصلاحطلبان بوده است. شاید دلیل عمده چنین رفتاری، آن باشد که اصولگرایان بیشتر نگاهشان به نهادهای بالادستی است و تحت تأثیر نهادهای حاکمیتی، وارد عرصه رقابتهای انتخاباتی میشوند؛ اگرچه ممکن است برخی هم برای کمک به نامزد اصلی و یا مقابله با دولت مخالف خودشان (دولت آقای روحانی) بیایند و کاندیدا هم بشوند، ولی لحظه آخر کنار خواهند کشید. به هرحال اصلاحطلبان در راستای منافع ملی و بر اساس خرد جمعی فردی را به عنوان کاندیدا معرفی میکنند و به مانند سال 1396، ممکن است حتی فرد معرفی شده، ارتباط تشکیلاتی هم با آنها نداشته باشد اما بر اساس مقتضیات روز و در چارچوب منافع ملی، تصمیم نهایی اتخاذ میشود.
*پس میتوان چنین نتیجه گرفت که یک رقابت درون طیفی و البته تا حدی زودهنگام میان اصولگرایان، شکل گرفته است؟
این نوع رقابت، تازگی ندارد و در گذشته نیز مسبوق به سابقه است. در سال 1384 هم که اصولگرایان، پیروز انتخابات ریاست جمهوری شدند، رقابت درون طیفی میانشان بود و نامزد پیروز – آقای احمدینژاد- را هیچیک از چهار نامزد اصولگرای دیگر، باور نمیکردند و تا روزهای آخر که آقای محسن رضایی وقتی متوجه تغییر و تحولات و تصمیمگیریهایی در برخی از کانونهای مهم کشور شد، در نهایت از انتخابات، کنارهگیری کرد. بنابراین، طیفبندی و رقابت درون جریانی، در بین اصولگرایان بوده است. حتی در سال 1396 هم وقتی که جمنا با یک پشتوانه کاملاً سازماندهی شده وارد عرصه انتخابات شد و از آقای رئیسی حمایت کرد، حزب مؤتلفه اسلامی بهعنوان با سابقهترین حزب جریان اصولگرا، جمنا را نپذیرفت و مستقلاً کاندیدایی را معرفی کرد. پس با توجه به این موارد، معتقدم حتی در انتخابات ریاست جمهوری 1400، اصولگرایان با تعدد و تنوع نامزد، روبرو خواهند بود؛ همچنان که الآن هم تشتت آرا و تعدد تحلیلها در میان این طیف بسیار بسیار متنوع و مختلف است؛ خصوصاً با توجه به عملکرد هشتساله عملکرد آقای احمدینژاد که خود اصولگرایان بهعنوان حامی اصلی وی، از مسئولیت شانه خالی میکنند. پیشبینی من این است که سال 1400 اصولگرایان نخواهند توانست با کاندیدای واحد وارد عرصه انتخابات شوند.
آقای جلیلی، آقای قالیباف و افرادی مثل ایشان بهدلیل نوع گفتمان سیاسیشان، مورد پذیرش جریاناتی از سوی حاکمیت، هستند. حضور آقای قالیباف بسته به ارزیابی عملکرد دوازده ساله شهرداری تهران ایشان در نزد جامعه و افکار عمومی دارد. بهنظرم در سال 1400 هم همان استراتژی سال 96، یعنی برخورد با دولت را در پیش خواهد گرفت و با علم به اینکه پیروز نخواهد شد وارد عرصه رقابت خواهد شد. بدون شک با توجه به اعتراضهای مردمی اخیر و رخدادهای هفتههای گذشته، خوشبختانه حاکمان کشور متوجه ایجاد فضای جدیدی در درون جامعه شدهاند و از طرف دیگر با توجه به شرایط بینالمللی؛ در مقطع زمانی فعلی پیشبینی اینکه چه کسی به عنوان کاندیدای محوری اصولگرایان خواهد بود، زود است. حتی پیشبینی میکنم برخی از افرادی که در طیف اصولگرایی بودهاند و به عبارتی خود را بازنشسته کردهاند و از سیاست کنارهگیری کردهاند، ممکن است در انتخابات ریاست جمهوری آینده به سراغ آنها بروند و چنین پدیدهای را میان جامعه اصولگرایی شاهد باشیم؛ نظیر این اتفاق سال 1388 رخ داد و همانگونه که سالها از سوی اصلاحطلبان تقاضا میشد تا مهندس موسوی وارد عرصه سیاست و انتخابات شوند و ایشان نمی پذیرفتند، تا اینکه سال 88 پذیرفتند و ورود پیدا کردند.
*به دوره شهرداری آقای قالیباف اشاره کردید؛ از سوی اعضای شورای شهر تهران و شخص شهردار –آقای نجفی- اتهاماتی به آقای قالیباف در امر سوءمدیریت ایشان و برخی تخلفات مالی، مطرح میشود. آیا اسنادی قابل ارائه و محکمه پسند وجود دارد؟ اگر هست، چرا از مجرای قانونی پیگیری نمیشود؟
اشکالات شهرداری زمان آقای قالیباف را اگر با شهرداری زمان آقای احمدینژاد مقایسه کنیم، باید بگویم که آقای قالیباف بر خلاف آقای احمدینژاد، فردی توانمند و اجرایی است؛ اما هر دو پرونده گریز از قانونشان، قطور است؛ من چون هر دو شهردار را متصل به کانونهای قدرت میدانم، معتقدم هرگونه پروندهای هم که علیهشان مطرح شود، محلی از اعراب در روند رسیدگی قضایی ندارد؛ بالاخره این اسناد در حوزه شهرداری موجود است، اما اینکه تا چه حد ارادهای برای پیگیری باشد، صحبت دیگری است. اما اگر من بهعنوان شهردار جدید تهران بودم و احساس میکردم ارادهای برای رسیدگی به تخلفات اینچنینی از سوی قوه قضائیه وجود ندارد، بهجای ارجاع آن به قوه قضائیه، به افکار عمومی و جامعه ارائه میکردم تا خود مردم از طریق شبکههای اجتماعی، مطالبهگری کنند.
بخشی از پرونده را آقای نجفی رو کردهاند و به آن اشاره کردهاند. این واقعیت را باید در نظر گرفت و من هم منکر کارهای بزرگ آقای قالیباف در شهرداری تهران نیستم. آقای قالیباف اگر یک فرد قانونگرا باشد، پتانسیل آن را دارد که یک رئیسجمهور قدرتمند اصولگرا بشود. اگرچه توانمندیهای ایشان غیرقابل انکار است و معلول رشد روحیه ایثار و کار جهادی در جبهههای جنگ هشت ساله تحمیلی است اما صرفاً با همین روحیه نمیتوان کشور را مدیریت کرد و عملکرد بیمهابای آقای قالیباف کار را برایش سخت کرده است. بالاخره معترضین اول او، شورای قبلی و شورای فعلی است.
*بهنظر شما آیا اصولگرایان با حفظ جمنا میتوانند از سبد رأی 16 میلیونی خود در انتخاباتهای آینده بهرهبرداری کنند؟
بله، به این شرط که آراء در تمام انتخابات گذشته، رأی منطقی و طبیعی باشد که عرف جامعه آنرا طبیعی بداند؛ اجازه بدهید مثال بزنم؛ برخی از دوستان اصلاحطلب ما در خصوص انتخابات 1384 که آقای احمدینژاد پیروز انتخابات شد، صحبتهایی را مطرح کردند که از نظر من اساس و منطقی نداشت؛ آقای احمدینژاد در یک روند کاملاً طبیعی رأی آورد و رئیسجمهور قانونی کشور شد. اگر باور اجتماعی به این نتیجه برسد که آقای رئیسی در یک روند کاملاً طبیعی و قانونی در چارچوب رقابت سالم، توانسته 16 میلیون رأی کسب کند، معتقدم در سال 1400 این سرمایه اجتماعی، قابل توجه خواهد بود و شاید اصولگرایان بتوانند از آن بهرهبرداری کنند. اما بهنظرم آن رأی، متعارف که در یک رقابت طبیعی و سالم کسب شده باشد، نیست.
بنده بهعنوان کسی که در ستاد آقای روحانی فعالیت داشتم، شاهد بعضی از دخالتها، کمکها و حضور برخی افراد از سوی نهادهایی بودم که نبایستی در انتخابات شرکت داشته باشند، در دفاع از آقای رئیسی و در تخریب آقای روحانی، شاهد بودم. بنابراین در وهله اول بایستی بپذیریم که آن 16میلیون، رأی طبیعی هست یا خیر که اگر طبیعی باشد، رأی قابل توجهی است.
منبع : نامه نیوز