مازندمجلس: در سالهای اخیر این روند تندتر شده است. انتخاب ائمه جمعه شهرهای بزرگ مثل پایتخت که اکثر آنها نه تنها متعلق به جریان اصولگرایی هستند که متعلق به جناح رادیکال و افراطی جریان اصولگرایی هستند تریبون را در دست دارند.
صحبت از سیاست، اخلاق، زندگانی، جنگ و از ضرورت شرکت در جبهه بود، از همه چیز سخن گفته میشد اما آنچه در ارزیابی عموم شرکت کنندگان آن روزگار در معرض داوری قرار میگرفت این نکته بود که نماز جمعه یک ضرورت است و اگرچه از نظر فقهی یک واجب تخییری است اما برای بسیاری حکم وجوب فرضی را داشت و با اشتیاق در آن شرکت میکردند.
زمانه گذشت و گذشت. با روند توسعه گفتمانهای سیاسی و پرفروغ تر شدن سپهر سیاست در ایران، آنچنان که بسیاری از تریبونهای دیگر حتی تریبونهای عمومی وعظ و خطابه و تریبونهای مرثیه سرایی و مدیحه گویی، رنگ و بوی سیاسی به خود گرفت، مخصوصا بعد از جنگ، تریبون های ارزشمند نماز جمعه هم که یک کانون دیدار رفاقت آمیز همه جریانات بود کم کم به این مسیر کشیده شد.
تریبون هایی که روزگاری در آن بزرگانی چون آیات طالقانی، منتظری ،صدوقی، مدنی، قاضی طباطبایی، دستغیب و اشرفی اصفهانی بر آن نماز میخواندند و خطبه میسراییدند- و بسیاری از آنها از نماز جمعه به آسمان رسیدند- کم کم هیبت، عظمت و فروغ خود را از دست داد و به مرور خطبا و ائمه جمعه ای جایگزین شدند که بسیاری از اینها با هدایت یک شورای مرکزی هم جهت و همسو، سخنانی را می گفتند که بسیاری از آن بار و بوی سیاست داشت. آن هم سیاستی که در ترازوی ارزیابی و قضاوت، سیاستی یکسویه بود.
از آن زمان به بعد نماز جمعه به جایگاهی رسید که کم کم یک جناح سیاسی که همان جناح تاریخی خط امام یا همان جناح چپ و به تعبیر امروز جناح اصلاح طلب است، نتوانست نشستن در تریبون های نماز جمعه و شنیدن خطابه های خطیب جمعه را در بسیاری از شهرها تحمل کند. مخصوصا زمانی که ائمه جمعه اکثرا از یک جریان سیاسی بودند و اگر احیانا در حوزه های دیگر انتخابی مثل ریاست جمهوی و یا قوه مقننه که نهادهای انتخابی هستند جریان دیگری اکثریت را در دست داشت بسیاری از اوقات با تندروی های غیرعالمانه در برابر مواضع مجلس و دولت موضعگیری می شد آن هم یکسان و مشابه در سراسر کشور که معلوم بود از یک کانون مرکزی هدایت می شود.
اولین دستاورد طبیعی این مواجهه در تریبون نمازجمعه توسط خطبا و سخنرانان این بود که بخش قابل توجهی از جمعیت نمازگزار با تریبون روز جمعه و نماز جمعه خداحافظی کرد. امروز دیگر در بسیاری از شهرهای بزرگ و کوچک کشور آن انبوه جمعیت که در دهه نخستین انقلاب- حتی تا حدودی در دهه دوم در سالهای نخستین انقلاب - شاهدش بودیم را دیگر نمی بینیم. نمازها و تریبون های جمعه کم فروغ اما کماکان مصر بر اتخاذ رویکرد سیاسی است. البته انکار نمی کنم که در میان این همه شهر در کشور استثنائاتی هم وجود دارد. اما غالب تریبون های نمازجمعه به بازار سیاست آمیخته شده است و از نماز جمعه که هر چند فریضه ای هم عبادی و هم سیاسی است، سیاستی یکجانبه، جناحی ،بی محتوا و غیرعالمانه ترویج می شود و مهمتر از آن اینکه بسیاری از مواقع مرزهای اخلاقی هم زیر پا گذاشته می شود و در قضاوت های یکطرفه و یکجانبه در مورد دولتها و یا مجالس اظهار نظر می شود.
تاسف آنجاست که طیف مقابل، جایگاهی در تریبون نمازجمعه برای دفاع از کارکرد و اندیشه خود ندارد. بنابراین امروز هر کسی بدون هیچ تعارفی و بدون هیچگونه اتهام سیاسی زدن بر او، به خوبی می تواند این قضاوت را بکند که تریبون های نمازجمعه اکثرا متعلق به یک جریان و گفتمان و یک اندیشه سیاسی از دو گفتمان و اندیشه رایج در کشور است. اما این نوع مدیریت در تریبون های نماز جمعه چه ضرر و زیانی دارد.
نخستین اثرش این است که شکوه گذشته نمازهای جمعه سالها است که کساد شده و دیگر دیده نمی شود. نمازهای جمعهای که می تواند خطبه های آن راهگشای دینی و اخلاقی و پاسخگوی مقتضیات زمانه مخصوصا برای نسل جوان باشد به گونه ای شده که دیگر جمعیت قلیلی آن هم از سر فریضه سنتی به این بارگاه می آیند و بعضا هم برحسب عادت نه حتی وظیفه دینی.
در سالهای اخیر این روند تندتر شده است. انتخاب ائمه جمعه شهرهای بزرگ مثل پایتخت که اکثر آنها نه تنها متعلق به جریان اصولگرایی هستند که متعلق به جناح رادیکال و افراطی جریان اصولگرایی هستند تریبون را در دست دارند.
سخنرانان مربوطه، آنچه را که می پندارند و به آنها دیکته می شود در نقد دولت و یا نقد مجلس بکار می بندند و درباره هر حرکتی که متعلق به جریان رقیب یعنی اصلاح طلبی است، سخن میگویند. آن هم بدور از هرگونه معیارهای عقلانی و ارزشهای اخلاقی.
امروز دیگر نمی توانیم تریبونهای نمازجمعه را حتی در شهرهای بزرگ با سه دهه قبل یا سالهای نخستین انقلاب و دوران جنگ مقایسه کنیم. به معنای دیگر می توان گفت تریبونهای نماز جمعه خاصیت روشنگری و راهنمایی دینی و اخلاقی و اجتماعی خود را از دست داده است و دیگر کانونی است برای تجمع انسانهایی محدود که بر حسب عادت و احیانا وظیفه به نمازهای جمعه می آیند اما دستاوردی برای نسل جوانی که سکاندار این کشور است، دیده نمی شود. البته این نه به این معناست که در نمازهای جمعه جوانان حضور ندارند چرا؛ اندکی از جوانان آن هم سازماندهی شده در آن حضور دارند اما آنچه را که باید در نظر داشت ساخت و بافت علمی و اخلاقی همه آحاد جامعه است که در نمازهای جمعه امروزه دیده نمی شود.
مساله دیگر اینکه در شرایط خاص سیاسی مثلا در کارزارهای انتخاباتی یا در ایام مناظرات انتخاباتی و یا در زمان رخداد طبیعی و بروز یک حادثه حتی مثل زلزله، تریبون های نمازجمعه عموما عرصه انتقام گیری از رقیب در دولت یا مجلس می شود و این بسی جای تاسف است.
در یک کلام من به عنوان کسی که دهه نخست انقلاب در نمازهای جمعه شرکت می کردم، امروز هیچ منزلتی و جایگاهی برای آن قائل نیستم و هیچ وظیفه ای از جانب خود نمی بینم و از این بابت تاسف می خورم و آرزو می کنم که این کانون هفتگی، ای کاش همچون کانون گرم خانواده برای همه جریانات و طیفهای سیاسی و اجتماعی کشور باشد.
نماز جمعه و تریبون های جمعه آن اگر مصداق و آیینه تمام نمای اخلاق زیستی انسان امروز و نماینده اسلام رحمانی و وحیانی باشد بهترین بلندگوی تبلیغاتی برای جذب جوانان و انسانهای بی هویت است و می تواند بخوبی آنها را به سمت دین و جمهوری اسلامی جلب کند. اما افسوس که تا این مقصود فاصله های بسیاری دارند.
سخن خود را با شعری از شاعر بزرگ مرحوم حسین منزوی به پایان می رسانم:باز آسمان مه آلود است، امّا بارانی نداردآه از این ابر ــ این ابری ــ که نه می رود، نه می باردماه از مُحاقِ تعطیلش به روی چشم انتظاراندری نمی گشاید و سری بیرون نمی آردرفاقتِ شب با کوکب، دروغی بوده است انگاروقتی هر یک دیگری را، غریبه ای می انگاردپاییز امتحان می گیرد: گل های کاغذی قبولشقایق رد، ارغوان رد، اصلاً تمام گل ها، رد!کسی که باد می کارد ــ گفتی ــ توفان می دَرْوَدتا خود چه درو خواهد کرد، کسی که توفان می کارد
*فعال سیاسی اصلاحطلب
منبع : نامه نیوز