مازندمجلس: آیت الله حسین عرب، استاد دروس خارج حوزههای علمیهی کاشان و از اعضای ارشد مجمع روحانیون مبارز این شهر، در نامهای سرگشاده به آیت الله یزدی به موضعگیری او دربارهی سخنان رییس جمهور مبنی بر امکان نقد در حکومت معصوم، واکنش نشان داد.
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آیت الله یزدی رییس شورای عالی جامعهی مدرسین قم دام توفیقه
با عرض سلام و حفظ احترام
پیرو نامهی جنابعالی در ارتباط با سخنان رییس جمهور محترم نکات ذیل را به عرض مبارک میرساند.
نکتهی اول
اصل ایراد و اعتراض و پرسش به هیچ وجه با مقام عصمت مطلقه منافات ندارد بلکه بالاتر، حتی با مقام الوهیت و واجب الوجودی خداوند که به تعبیر اهل حکمت و معرفت «کل الکمال و کله الکمال» است تعارضی ندارد زیرا یکی مربوط به مقام ثبوت است و دیگری مربوط به اثبات. کار خدا و بندهی معصوم او در مقام ثبوت مصون از خطا و اشتباه و ناشی از حکمت و علم است اما اثباتا ممکن است برای دیگران دارای ابهام و پرسش و حتی ایراد و اعتراض را به دنبال داشته باشد.
گذشته از اینکه امور حکومتی همانطور که بیان خواهد شد زمینی و عادی هستند، البته انگیزه و شکل و کمیت و کیفیت اعتراض و نقد میتواند متفاوت باشد. برخی از ایرادها و پرسش و اعتراضات به انگیزهی نفی و یا نقص انجام میگیرد و دستهای از آنها به انگیزهی رازگشایی و رفع ابهام از برخی از وقایع و رویدادهای رمز آلود انجام میگیرد و این دسته هستند که به هیچوجه منافات با اعتقاد به خدا و ربوبیت او و یا اعتقاد به وحی و نبوت و عصمت پیامبر و یا امام معصوم ندارد. قرآن، انواع و اقسام پرسشها و اعتراضات گوناگون که با انگیزههای متعدد صورت گرفته نقل نموده که هرکدام برای پیروان آن آموزهای ویژه دارد. ملاحظه میکنیم این کتاب مقدس پرسشها و اعتراضات متعدد بنی اسرائیل را در داستان معروف بقره و مانند آن با تفصیل بیان نموده است که ظاهر آیات نشان میدهد که آنان در صدد فهم و کشف مطالب و حقایق نبودهاند و شاید بیشتر برای فرار از تکلیف انجام گرفته اما به چه دلیل قرآن که آخرین صحیفه انسان ساز الهی است حتی این دسته از پرسشها و اعتراضات را نقل نموده؟ شاید یکی از آموزههای آن، این باشد که زمامداران الهی همیشه باید ظرفیت و آستانه تحمل آنان به قدری بالا باشد که آمادگی برای حتی این نوع پرسشها و اعتراضات را داشته باشند. از این نوع حکایات که فعلاً محل بحث ما نیست بگذریم آیات مذکوره ذیل دارای اشارات و لطایفی در باب پرسشهای اعتراضی یا شبه اعتراض میباشد.
۱- وَإِذْ قَالَ رَبُّک لِلْمَلَائِکةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فیها مَنْ یفْسِدُ فیها وَیسْفِک الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِک وَنُقَدِّسُ لَک قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ (البقرة/۳۰)
مستحضر هستید که در این داستان خلقت آدم، بحثهای مفصلی صورت گرفته است و شیخ استاد ما حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی یک جلد تفسیر قیم و شریف تسنیم را به داستان آدم که در قرآن از همین آیه آغاز میشود اختصاص دادهاند.
چند نکته را به طور فشرده یادآوری میکنیم:
الف- برخی از علماء و مفسران عالیقدر با صراحت گفتهاند از این آیه شریفه استفاده میشود که فرشتگان در مورد خلقت آدم پرسشی اعتراضی مطرح کردهاند و لذا در صدد توجیه آن برآمدهاند و فعل فرشتگان را حمل بر ترک اولی و مانند آن کردهاند.
ب- عالم بارع زاهد ورع، مرحوم آیت الله حاج آقا مرتضی حائری رحمت الله علیه بنا بر آنچه که یکی از شاگردان ایشان ذکر کردهاند (مکتب در فرآیند تکامل ص ۲۳) مطلبی لطیف بیان نمودهاند که اگر زمین یک لحظه از حجت خدا و انسان کامل خالی باشد ایراد و اعتراض فرشتگان بر خداوند وارد است پس ایشان نیز از کلام فرشتگان استفاده ایراد و اعتراض نموده اما با این لطیفه که اگر حتی یک لحظه زمین از انسان کامل و حجت بالغه خدا خالی باشد اعتراض و ایراد آنان وارد است. تاکید میشود اگر نام سخن فرشتگان را ایراد و اعتراض بنامیم از همان قسم از پرسشهای اعتراضی است که در این امر مهم خلقت انسان صورت گرفته که آنان رمز آن را نمیدانستند و به هیچ وجه منافات با مقام اولوهیت خداوند ندارد.
ج- مفسران عالیقدر قرآن از جمله مرحوم ملأ فتح الله کاشانی رحمة الله در منهج الصادقین از این داستان گفتگو و محاوره خداوند با فرشتگان برداشت کلی کردهاند که هیچ موجود کاملی نسبت به زیردستان خود نباید مجال گفتگو و پرسشهای حتی اعتراض آمیز را سلب نماید حتی در صورتیکه بی نیاز از نظر آنان باشد. خداوند با طرح گفتگوی خود با فرشتگان این مطلب را به همه آموخته است و به فرموده استاد عالیقدر ما در ذیل این آیه شریفه خداوند باب اشکال و گفتگو را برای ابلیس لعین نیز باز گذاشت آنجا که وی به خدای سبحان گفت: خلقتنی من نار و خلقته من طین. (تسنیم ج ۳ ص ۸۸)
۲- «فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَی یجَادِلُنَا فِی قَوْمِ لُوطٍ» (هود/۷۴)
خداوند گفتگوی حضرت ابراهیم (علی نبینا و آله و علیه السلام) با خود را با تعبیر مجادله یاد کرده است و این مجادله را در آیه بعد تقدیس نموده است: «إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ» (هود/۷۵) درست است که به قرینه آیات و سیاق آنها میتوان مضمون سخن ابراهیم علیه السلام را فهمید که درخواست بخشش یا رفع عذاب از قوم لوط بوده است اما در هر صورت خداوند از آن با لفظ جدال و مجادله یاد فرموده است.
۳- «وَاخْتَارَ مُوسَی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقَاتِنَا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَإِیای أَتُهْلِکنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا إِنْ هِی إِلَّا فِتْنَتُک تُضِلُّ بِهَا مَنْ تَشَاءُ وَتَهْدِی مَنْ تَشَاءُ أَنْتَ وَلِینَا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنْتَ خَیرُ الْغَافِرِینَ» (الأعراف/۱۵۵)
ملاحظه میفرمایید که خداوند وقتی که جان هر هفتاد نفری که از برگزیدگان بنی اسرائیل بودند را گرفت حضرت موسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) دچار تحیر و تضرع به درگاه خداوند شد. آنچه در این آیه شریفه مطرح است جملهی «قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَإِیای». یعنی خداوندا میتوانستی قبل از اینکه من اینان را به میقات بیاورم آنان و مرا بمیرانی.
مرحوم علامه طباطبایی در المیزان این چنین در تفسیر این جمله آورده: (لو اهلکتهم و ایای لم یتجه من قومی الی تهمة فی هلاکهم) یعنی الان که در میقات جان آنان را گرفتهای از سوی قوم بنی اسرائیل مورد تهمت قرار خواهم گرفت، اگر بر یک فهم عرفی حمل کنیم نوعی پرسش تحیرآمیز بین حبیب و محبوب را میرساند و آن اینکه الان چگونه شماتت و تهمت دشمنان خود را از خود دفع نمایم.
۴- از جمله مواردی که در سیره انبیاء میتوان یافت با این پیش فرض که قرآن اگر سیره و سرگذشت و تاریخ امم و انبیاء سلف (علیهم السلام) را بیان نموده است صرفاً برای نقل و حکایت نیست بلکه برای آموزش و تربیت و الهام و حجیت است داستان ملاقات حضرت خضر وموسی (علیهما السلام) است که درباره کارهای رمزآلود خضر (علیه السلام)، موسی (علیه السلام) صراحتاً اعتراض نموده است نکته جالب این است که هر دو طرف هم معصوم بودهاند هم اعتراض کننده هم اعتراض شونده و روشن است این فرض که بگوییم چون اعتراض کننده معصوم بوده است اعتراض او اشکالی نداشته است زیرا به طور کامل از این آیات استفاده میشود که موسی (علیه السلام) از این حیث که راز کارهای خضر (علیه السلام) را نمیدانسته اعتراض میکرده است و واضح است که وقتی ظرفیت علمی یک معترضی به اندازه شخصیت اعتراض شونده نباشد خواه و ناخواه زمینه پرسش و اعتراض فراهم میآید یعنی عدم وصول به راز عمل معصوم زمینه اعتراض صریح حتی یک معصوم دیگر را فراهم آورده است و از این یک قاعده قابل استنباط است نکته جالب این است که جناب خضر علیه السلام که از این داستان به خوبی استفاده میشود که یک سلسله علومی داشته است که حضرت موسی علیه السلام از آن محروم بوده است و لذا از او میخواهد به همراه او برود تا از آنچه به او آموخته شده به او بیاموزد از ابتدای قصه همراهی موسی علیه السلام را مشروط به عدم پرسش و اعتراض میکند: «قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلَا تَسْأَلْنِی عَنْ شَیءٍ حَتَّی أُحْدِثَ لَک مِنْهُ ذِکرًا» (الکهف/۷۰) و حضرت موسی علیه السلام طاقت نیاورده و در هر سه مورد کار خضر علیه السلام پرسش و اعتراض خود را مطرح میکند.
نکتهی دوم
در چند ماه قبل نیز که جناب رییس جمهور محترم بحث دخالت رأی و نظر مردم را در حکومت والی معصوم را مطرح کردند و حضرات آقایان و از جمله حضرت عالی موضع گیری صریح و سریعی اتخاذ فرمودید به نظر میرسد که نوعی خلط مبحث رخ داد، آن موضوع با مطلب محل بحث مرتبط است و لذا تصدیع داده و به عرض میرساند که: آری اصل ولایت معصوم از سوی خداوند است و در این شکی نیست اما کیفیت عملیاتی کردن امور روزانه حکومت معصوم قطعاً زمینی است که قرآن و سیره مسلم دلالت دارد پیامبر عظیم الشان (صلی الله علیه وآله و سلم) موظف و مکلف است امور مهم حکومت را از طریق مشورت با امت و نه فقط اهل حل و عقد تمشیت فرماید.
مرحوم میرزای نایینی (رضوان الله علیه) در تنبیه الامه از آیه شریفه (وشاورهم فی الامر) چنین استظهار و استنباط نمودهاند که کلمه فی الامر چون مفرد محلی بالف و لام است مفید عموم اطلاقی است و شامل کلیه امور مربوط به اداره مملکت میشود (البته احکام مانند نماز و روزه و غیره تخصصا از آیه و محدوده مشورت خارجاند) و نیز اشاره به حدیث شریف اشیروا الی اصحابی از آن حضرت نمودهاند. مرحوم نایینی در ادامه تصریح نمودهاند که پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) درباره کیفیت جنگیدن در جنگ احد نظر مبارک خودشان همین بود که در داخل شهر مدینه باشند و با دشمنان بجنگند اما نظر اکثریت بر خروج از شهر مستقر شد و بعداً نیز معلوم شد نظر خود آن حضرت صواب و درست بوده است و آن همه مصائب جلیله را تحمل نمودند. مشابه آن در جنگ بدر نیز رخ داده است.
نقل شده است لشکر اسلام طبق دستور پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) میخواستند جای دور اردو بزنند یکی از یاران به نام حباب بن منذر عرض کرد ای رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) این محلی را که برای لشکرگاه انتخاب کردهاید طبق فرمان خدا است که تغییر آن جایز نباشد یا صلاح دید خود شما است؟ پیامبر فرمود: فرمان خاصی در آن نیست، عرض کرد: اینجا به این دلیل و آن دلیل جای مناسبی برای اردوگاه نیست دستور دهید لشکر از این محل حرکت کند و در نزدیکی آب برای خود محلی انتخاب نماید. پیغمبر (صلی الله علیه وآله و سلم) نظر او را پسندیده و مطابق رأی او عمل کرد. (تفسیر نمونه ج ۳ ص ۱۴۳٫)
تغییر محترمانه نظر پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) در این امر نام دیگری جز نقد دارد؟ آری در مفهوم نقد فریاد و پرخاش و تهدید و اتهام و امثال آن نهفته نیست و این نمونه دیگری از مصادیق وشاورهم فی الامر و تقدیم نظر غیر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با دستور خود او میباشد.
و نیز از همین موارد کندن خندق در منطقه جنگ احزاب به پیشنهاد سلمان فارسی میباشد که در تاریخ معروف است.
نکتهی سوم
جنابعالی نیک مستحضرید که محور اصلی سخن رییس جمهور محترم بحث نقد معصوم نبوده بلکه نظر ایشان ضرورت نقد در حاکمیت غیر معصوم بوده است و اینکه هیچ استثنایی وجود ندارد و همه باید نقد بشوند اما حضرات آقایان عزیز و محترم همه هم و غم خود را صرف ذیل کلام ایشان نمودهاند. جا داشت صریحاً عزیزان نظر خود را درباره صدر کلام ایشان هم ابراز میداشتند چون مشاهده میکنیم که سخنانی بعضاً عجیب و غریب در این زمینه ابراز میشود تا جاییکه یکی از ائمه جمعه معروف که بارها در فضای مجازی صحبت او پخش و تکرار شده است فرمودهاند هرکس بگوید رهبر معصوم نیست، یا دیوانه است یا دشمن است و عامل دست دشمن. حضرت عالی عنایت بفرمایید که اگر بناست از مسایل اعتقادی صیانت شود آیا این سخن پذیرفتنی است؟ یا یک سخن خارج از موازین اعتقادی شیعه میباشد؟
قطعاً اینگونه ادبیات دفاع منطقی از جایگاه رهبری (صرف نظر از شخص) محسوب نمیگردد و نتیجه و عایدهای جز انسداد بین حاکمیت و مردم نداشته و در دراز مدت همین گونه سخنان است که ممکن است باعث پیدایش فکر و گروهی جدید و افراطی گردد. افراط در اظهار دوستی مانند دشمنی، مشکل زا و باعث سد باب فهم و نقد منصفانه و دوستانهی کاستیها در یک نظام حکومتی- مردمی میباشد. الحمدلله حضرت عالی، عالم هستید و میدانید که اهل بیت عصمت و طهارت چگونه با غلو و غالیان برخورد و خطر آنان را بیان نمودهاند. امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودهاند: «سیهلک فیَ صنفان محب مفرط یذهب به الحب الی غیر الحق و مبغض مفرط یذهب به البغض الی غیر الحق و خیرالناس فی حالا النمط الاوسط فالزموه والزموا السواد الازم». (نهج البلاغه خطبه ۱۲۷)
نکتهی چهارم
ضروری است حضرت عالی که در حوزه نقش دارید راهکاری بیندیشید که همهی ما طلاب و حوزویان به طور اساسی به اخلاق و سیر و سلوک شرعی و شیعی مستقل بازگردیم. در حال حاضر محافل علمی سخت از فقدان شخصیتهای بزرگ عالم و فقیهان سالکی چون «سید ابن طاوس»، «ابن فهد حلی»، علامه «بحرالعلوم» و «ملأ حسینقلی همدانی» و سید «احمد کربلایی»، «قاضی طباطبایی» و شاگردان آنان رنج میبرند. پیشنهاد بنده به جنابعالی و دیگر بزرگان حوزوی این است که برای طلاب جوان یک دورهی کامل سیرهی اخلاقی انبیاء (علیهم السلام) از منظر قرآن تدریس شود. جسارت نباشد که عرض میکنم قرآن در چند مورد در مورد انبیاء سلف (علیهم السلام) در ارتباط با قوم کافرشان تعبیر به برادر نموده است از جمله دربارهی حضرت شعیب (علی نبینا و آله و علیه السلام) قوم شعیب (علیه السلام) که کافر بودند و لجوج و لدود صریحاً به آن حضرت گفتهاند که اگر به خاطر حزب و گروهت نبود خودت را سنگسار میکردیم (و نه شیشهی منزل و مغازهات) « َلَوْلَا رَهْطُک لَرَجَمْنَاک وَمَا أَنْتَ عَلَینَا بِعَزِیزٍ» (هود/۹۱). خداوند دربارهی حضرت شعیب (علیه السلام) و ارتباط او با چنین قوم کافر لجوجی فرموده است: و الی مدین اخاهم شعیبا یعنی ما به سوی اهل مدین برادرشان شعیب را فرستادیم چنان که بزرگان در حکمت فرمودهاند اخوت اضافه متشابهة الاطراف یا به قول امروزیها دو سویه است، یعنی شعیب برادر این قوم کافر و اینان نیز برادران او هستند. البته معلوم است که اخوت در اینجا نسبی و یا دینی نیست زیرا آنان کافر بودند بلکه صرفاً انسانی است اما با گروهی که قصد سنگسار نمودن پیامبر خود را داشتند خداوند پیامبرشان را برادر آنان میداند آنان نیز همینطور نه آشغال و خس و خاشاک، البته اغتشاش خارج از منطق و شکستن اموال عمومی و شخصی از هر کس محکوم و مطرود است و جرم و موجب ضمان در هر زمان. متاسفم که بگویم در ۱۰-۱۵ سال گذشته در شهر مقدس قم شاهد بودیم عدهای به حسینیه یا دفتر مرجعی حملهور شده و هیچگونه ممانعت و حتی محکومیت لفظی از سوی عزیزان صورت نگرفت. آیا میتوان در قبح اغتشاش و از بین بردن اموال و جسارت به کتب دینی و فقهی و امثال آن تفصیل قائل شد؟ اینگونه اعمال اگر محکوم است همهجا محکوم است و همه باید آن را محکوم کنند نه یک جا محکوم یک جا مسکوت.
نکتهی آخر اینکه برخی از دوستان شما امروزه با ایماء و اشاره فضل و بضاعت علمی رییس جمهور محترم را مورد طعنه و سخره قرار میدهند. یاد آقایان باشد که خودشان جناب ایشان را در حد عضویت مجلس خبرگان تایید علمی نمودهاند. این نکته سخت ما را به یاد سخن جنابعالی که چندی پیش در مورد مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی (رحمة الله علیه) ابراز داشتهاید میاندازد که اصل اجتهاد ایشان را انکار نموده بودید در حالیکه رهبر معظم در هردو حکم تنفیذ ریاست جمهوری مرحوم آقای هاشمی صریحاً ایشان را فقیه اسلامشناس توصیف فرمودند. گویی احترام به نظرات رهبری معظم فقط برای دیگران لازم است. چرا باید اگر سخن شخصیت محترمی را قبول نداریم یا از حیثی با او موافق نیستیم از حیثی دیگر او را مورد طعنه و سخره قرار دهیم؟
از زیاده تصدیع عذر خواهم
والسلام علیکم و رحمة الله
۲۷/۱۰/۱۳۹۶
منبع : نامه نیوز