مازندمجلس: اگر ما میخواستیم مرجع را رهبری کنیم، گیر میکردیم. قبلا هم امام گفتند که موافق نیستند. منتها فکر میکردیم که همیشه مرجعی هست و شورا هم گذاشته بودیم و فکر میکردیم شورا جای مرجع را میگیرد
متن این پرسش و پاسخ تاریخی بدین شرح است:
*میگویند پیشنهاد بازنگری قانون اساسی برای حذف شرط مرجعیت بود، چون آقایان هاشمی، خامنهای و حاج احمدآقا تصمیم گرفته بودند - با عزل آیت الله منتظری- راه رهبری فرد مورد نظرشان هموارکنند؟
این تهمت است. اولاً وقتی که امام میخواستند ایشان را بردارند. بیشترین مقاومت از ناحیه ما بود. من تا حدی پیش رفتم که از جلسهای در حضور امام آنقدر ناراحت رفتم که امام فهمیدند چشمانم پر اشک است و سحر پیشخدمت خود را به منزل ما فرستاندد که «دیشب شما خیلی ناراحت رفتید. ناراحت نباشید، ما این نامه را پخش نمیکنیم» که پخش نشد.
*در خطبههای نماز جمعه شما هست که بعد از طرح مسئله قضیه مهدی هاشمی، امام فرمودند: «شما در بین خود کسی را دارید» که اشاره به آیتالله خامنهای بود.
درست است. همان است که قبلاً گفتم. امام چنین چیزی گفته بودند. ولی خود آیتالله خامنهای قبول نداشتند. ساعاتی قبل از رحلت امام که قطع امید کرده بودیم، در جماران جمع شدیم که چکار کنیم. چون پزشکان گفته بودند که ممکن است امام امشب رحلت کنند. نظر ما این بود که آیتالله مشکینی، آیتالله موسوی اردبیلی و آیتالله خامنهای اعضای شورای رهبری باشند که آیتالله خامنهای قبول نمیکردند جزو این سه نفر باشند. من اصرار داشتم که اگر شما باشید، برای آن دو نفر مفید است. اصلاً تا آن موقع نامزدی نداشتیم. بعد که خبرگان بعد از رحلت امام جلسه گرفت، من و آیتالله خامنهای در سخنرانی خود با انتخاب فردی مخالفت کردیم. گفتیم باید شورا باشد. اینکه میگویند ما کسی را نداشتیم، دروغ است.
*فاصله بین عزل آقای منتظری و رحلت امام دو ماه است. در این مدت بحثی نداشتند؟
در این فاصله هنوز امید داشتیم که امام میمانند. علائم بیماری بهگونهای بود که دو سه روز آخر نگرانیها جدی شد. چندین دکتر آورده بودیم و تلاش میکردیم. وقتی به این نتیجه رسیدیم که باید تصمیمی برای بعد امام بگیریم، من و آیتالله خامنهای روی شورا تکیه داشتیم. نظر قطعی ما این بود و فکر میکردیم نظر «شورای رهبری» رأی میآورد. چون قانون اساسی میگفت: «یا فرد یا شورای رهبری» سه نفر را هم تعیین کرده بودیم. در خبرگان افرادی از مجمع روحانیون و دیگران میگفتند: «شورای رهبری 5 نفر باشد». من و حاج احمدآقا را هم اضافه میکردند و من نپذیرفتم.
*یعنی هیچ وقت امام به شما چیزی نگفتند؟
به صورت مشخص چیزی نگفتند. ولی در زمانی که بحث عزل آیتالله منتظری جدی بود، به امام گفتیم: «بعد از شما چه اتفاقی میافتد؟ ما که رهبری نداریم. خلأ پیش میآید» که ایشان گفتند: «آقای خامنهای هست». این تعبیر را درجمع ما 5 نفر گفته بودند که قبلاً گفته شد.
*زمانش کی بود؟
مدتی قبل در همان جلسه بود که آیتالله خامنهای به امام گفتند: «گفتن مطالب این جلسه را بر ما حرام کنید.» بنا شد که نگوییم. این حرف را از امام داشتیم، ولی تعیین نکرده بودند. میگفتیم دست ما خالی است و ایشان میگفتند: «خالی نیست». ممکن است همان حرف را جای دیگری هم تکرار کرده باشند. دیگران هم مسایلی را نقل کردند که من نشنیده بودم. مثلاً از بعضی از اعضای خانواده امام نقل کردند که وقتی آیتالله خامنهای در دوره ریاست جمهوری به کره شمالی رفته بود و امام فیلم سفر را از تلویزیون تماشا میکردند، گفتند: « ایشان برای رهبری صلاحیت دارند.» ولی ما در فکر شورا بودیم و روی فکر خود ایستاده بودیم.
*میگویند حاج احمد اقا در ابتدای آن جلسه با شما یا کسی دیگر تلفنی تماس گرفتند که اگر تا به حال نگفتیم، الان حجت بر ما تمام است که نظر امام، آیتالله خامنهای بود.
در آن مقطع مشکل مرجعیت داشتیم. قانون اساسی میگفت: «باید یک نفر یا جمعی از مراجع باشد». امام گفته بودند که بهتر است مرجعیت شرط نباشد و حاج احمد آقا این گفته امام را تأیید کردند.
*امام روزهای آخر برای بازنگری قانون اساسی نامه دادند که «مجتهد عادل منتخب مردم» کافی است و شرط «مرجعیت» لازم نیست.
امام این مسئله را حل کردند. قانون اساسی چنین اجازهای را به ما نمیداد. لذا ما برای انتخاب آیتالله خامنهای دوبار رأی گیری کردیم. اول بر اساس حکم امام موقتاً آیتالله خامنهای را انتخاب کردیم. بعد که قانون اساسی اصلاح شد، براساس قانون اساسی جدید دوباره رأیگیری کردیم.
*همان اکثریت را آورد؟
بیشتر از بار اول رأی آورد. بار اول از هشتاد نفر حدود 68 نفر رأی دادند و این دفعه خیلی بیشتر بود. چون جا افتاده بود، مخالفی نبود. بنابراین انتخاب اول را موقت تلقی کردیم و منتظر اصلاح قانون اساسی ماندیم و براساس قانون اساسی به صورت دائمی انتخاب شدند.
*وقتی قرار شد آیتالله خامنهای مطرح شود، به این فرمایش حضرت امام استناد کردید؟ دلیل رأی آوردن بالای آیتالله خامنهای چه بود؟
تمام شدن سریع کار خبرگان و رأی آوردن ایشان پنج دلیل داشت: اول، اینکه اوضاع خطرناک بود و خبرهایی هم از جبهه رسیده بود که نیروهای صدام حرکت کردند و به جلو میآیند. همه نگران بودیم که خلأ وجود رهبری، آن هم پس از رحلت امام مشکل آفرین شود. دوم، همین حرفهایی را که پنج نفری از امام شنیده بودیم، مطرح کردیم. سوم، نقل نظر امام که مجتهد، کافی است و احتیاج به مرجع نیست. چهارم، آن حرفهایی هم که نقل کردند امام پای تلویزیون گفتند، موثر بود. پنجم، که مهمتر از همه است شخصیت و صلاحیتهای خود آیتالله خامنهای است که برای خبرگان شناخته شده بود و اصلح از ایشان کسی را نمیشناختند.
*این ادلهای که برشمردید در مذاکرات هم مطرح شد؟
همه اینها مطرح شد، الان در مذاکرات هست ودر کتاب آمده است.
*منتشر هم شد؟
مذاکرات خبرگان محرمانه است. هیئت رئیسه حق دارد، اینها را منتشر کند. ما تا الان بخشهایی –غیر از آن جلسه- را در حد اعضای خبرگان منتشر کردهایم.
*شبهه دیگری که مطرح میکنند این است که میگویند در بازنگری شرط «مرجعیت» را حذف کردند و «مجتهد عادل منتخب خبرگان» را آوردند تا بتوانند رهبری آیتالله خامنهای را تثبیت کنند؟
این کار را امام کرده بودند و راه حل درستی بود. اگر ما میخواستیم مرجع را رهبری کنیم، گیر میکردیم. قبلا هم امام گفتند که موافق نیستند. منتها فکر میکردیم که همیشه مرجعی هست و شورا هم گذاشته بودیم و فکر میکردیم شورا جای مرجع را میگیرد. ما هم که نبودیم، آن را علمای مجلس خبرگان گذاشته بودند.
*شبهه میکنند که در بازنگری قانون اساسی، مسئله رهبری را جوری تنظیم کردند که به نفع حضرت آیتالله خامنهای تمام شد. مسئله حذف نخستوزیر و تمرکز در قوه مجریه را جوری تبیین کردند که به نفع آقای هاشمی تمام شد و قضیه به گونهای شد که ایشان اقتدار کافی اجرایی را بگیرد و نهایتاً مرکز مقتدری به نام مجمع تشخیص مصلحت نظام در قانون اساسی گنجانده شد که باز هم سود و نفعش به آقای هاشمی رسید که بعداً از دوره ریاست جمهوری در مصدر مجمع تشخیص مصلحت نشستند.
اینکه در بازنگری این کارها شده، درست است. ولی در گفتن اهداف، دروغپردازی میکنند. قبلاً در قانون اساسی کلمه «ولایت مطلقه» نبود که بحث شد و با یک رأی اضافی تصویب شد. من جلسه را اداره میکردم و رأی آورد. در مورد ریاست جمهوری هم، درد بزرگ ما تا آن تاریخ اختلاف نخستوزیر و رئیس جمهور بود. واقعاً توجیهی نداشت که رئیسجمهور این همه رأی بیاورد و بعد هم اختیاری نداشتهباشد. همه کارها در دست دولت بود. این فلج کننده بود. بحث اینکه من باشم یا نباشم، اصلا مطرح نبود. البته در مقابل این، بحث دیگری بود و آن اینکه ما اصلاً ریاست جمهوری انتخابی نداشته باشیم و نظام پارلمانی باشد. نمایندگان مجلس انتخاب شوند و نخستوزیر را هم مجلس انتخاب کند و اگر رئیس جمهوری هم بخواهد باشد که در قانون اساسی هست، مثل جاهای دیگر باشد. این بحث بسیار جدی بود. پنج نفر هم که از مجلس آمده بودند، نوعاً طرفدار این نظریه بودند و بحثهایشان هم قوی بود. در آن بحث آقای عبدالله نوری به ما کمک کرد. با اینکه از مجلس آمده بود، ولی نظر ما را قبول کرد و رأی ایشان هم موثر شد که این پذیرفته شود. یعنی همه قبول داشتیم که سبک موجود –که ریاست جمهوری انتخاب شود و نخست وزیر را معرفی کند و اختیارات در دست دولت باشد- درست نیست. اختیارات در دست رئیس جمهور باشد، در غیر این صورت دولت شکل غیر معقولی دارد. ما آن چند سال خیلی گرفتاری داشتیم. در مورد مجمع که قبلش امام اختیارات خیلی بیشتری به مجمع داده بودند. یعنی مجمعی که با اختیارات اعطایی امام کار میکرد، میتوانست خیلی قویتر از این مجمع کار کند. ما در قانون اساسی آن را محدود کردیم و از اختیاراتی که امام داده بودند، خیلی کم کردیم. نکته دیگر اینکه مگر از اول قرار بود که من ریاست مجمع را در آینده داشته باشم؟ این اختیار رهبری است.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی(ره)
منبع : نامه نیوز