مازندمجلس: مشاور آیتالله هاشمی رفسنجانی گفت:اگر آقای هاشمی در بحث هستهای هوشمندانه عمل نمیکرد، شاید دولت آقای روحانی این دل و جرأت را پیدا نمیکرد که پای میز مذاکرات بنشیند.
مشروح این گفت و گو به شرح زیر است:
آشنایی شما با آیت الله هاشمی از چه زمانی شروع شد؟
زمستان سال ۱۳۵۳ مقام معظم رهبری از طرف امامخمینی(ره) برای کمکرسانی به زلزلهزدگان به خراسان شمالی آمدند. در آن زمان سال اول طلبگیام را در فاروق قوچان میگذراندم که با ایشان آشنا شدم و بعدها هم از طریق ایشان با آیتالله هاشمی رفسنجانی آشنا شدم.
قبل از انقلاب کتاب امیرکبیرشان را خواندم و شیفته و مشتاق زیارت ایشان بودم. این کتاب در یک فضای فکری مناسب بسیار زیبا نوشت شده و هنوز هم جزو کتابهای خوب است. خودشان هم وقتی میخواندند احساسات عاطفی خاصی نسبت به امیرکبیر، ایران و مردم پیدا میکردند. بعد از آزادی از زندان با توجه به اینکه در جمع مبارزین تهران مانند شهید طالقانی و دیگر بزرگان حضور داشتند توفیق پیدا کردم اولین بار در مدرسه علوی زیارتشان کنم. پس از آن هم چون عضو حزب جمهوری اسلامی بودم در جلسات قبل و بعد از شورای مرکزی مکرر ایشان را ملاقات میکردم و با توجه به اینکه به عنوان رابط خراسان بودم گاهی که میآمدم در پایین ساختمان حزب منتظر میماندم و وقتی که ایشان از جلسه میآمدند احوالپرسی میکردم و همچنین رابطه ارگانیک تشکیلاتی در حزب جمهوری اسلامی با مقام معظم رهبری، شهید آیتالله بهشتی، شهید باهنر و مرحوم آیتالله هاشمی پیدا کردم.
بعدها با توجه اینکه حوزه فعالیتم مشهد بود بیشتر در آنجا با ایشان در ارتباط بودم. آقای هاشمی را مرد عمل و دارای استراتژی محکم و آیندهنگر میدانستم و رفتار، فکر، منش و اندیشهشان برای من الگو بوده و هست.
در سالهایی که مشاور ایشان بودم و در جلسات مشاورین شرکت میکردم به عنوان طلبهای که روحیه بحث دارد مباحث را مطرح میکردم و جواب اغنایی و مستوفی از ایشان دریافت میکردم. در واقع یکی از خوشیهای زندگی من بود و گاهی در شرایط یأس که قرار میگرفتیم با دو جمله مرحوم آیتالله هاشمی امیدوار میشدیم. گاهی مسائل غامض و پیچیده را در حوزه حکومت، سیاست و قانونگذاری تبیین میکردند و ما بهره فکری از اندیشه ایشان در حوزه فقه، حکومت و فقه سیاسی میبردیم.
مرحوم آیتالله هاشمی دو شورای هماندیشی داشتند که در شورای هماندیشی قرآنی عضویت و همچنین در شورای آزاداندیشی اسلامی حضور فعال داشتم. ایشان عصارهای از مکتب فکری امام و اندیشهورزی روحانیت بود و ضمن اینکه تفسیر راهنما را در زندان نوشته بود، آزاداندیشی اسلامی را هم به عنوان آخرین اثر در کارنامه خود بر جای گذاشتند.
آیتالله هاشمی بسیار دلسوز در ارتباط با امام، رهبری و مردم بوند و گاهی تعبیرات خاص در بحث قدرت و مردم و رابطه قدرت و مردم بیان میکردند. میگفتند اگر ما روحانیت جانب مردم را نگیریم و مردم فراموشمان شود، قطعاً نظام سقوط میکند. به ویژه در سالهای اخیر و در دوران حاکمیت و مدیریت احمدینژاد و برخی از جریانهای سطحینگر که در مواجهه با مشکلات مردم و مسائل مبتلابه مردم سعی میکردند به صورت ظاهری و سطحی برخورد کنند و آیندهنگری در کارشان نبود، ایشان احساس میکردند که این فرآیند مدیریتی، نظام و مردم را در بنبست قرار میدهد. آقای هاشمی موضعگیریهای صریح نسبت به حق مردم داشتند و تأکید میکردند اگر حکومت از نوع معصوم هم باشد منهای مردم، فلسفه خود را از دست میدهد و بزرگترین فلسفه حکومت را رضایتمندی مردم میدانستند. مردم هم در مراسم تشییع پیکر ایشان سنگ تمام گذاشتند. آقای هاشمی همانی بود که مردم او را در تشییع جنازه فریاد زدند.
امیدوارم مشاوران و علاقهمندان ایشان، اندیشه و تفکر او را که بنیانگذار جریان اعتدال در کشور بودند، زنده نگه دارند.
آیتالله هاشمی در برهههایی مورد تخریب و توهینها از سوی جناحها و اشخاص قرار گرفتند. دلیل محبوبیت ایشان بعد از این تخریبها را چه میدانید؟
اگر عظمت ایشان را مورد نظر قرار دهیم، اوج آن زمان ردصلاحیتشان در انتخابات سال ۹۲ بود. وقتی جریان قدرت کسی را تخریب میکند ابتدا ترور شخصیتی میکند بعد ترور فیزیکی. آقای هاشمی ترور شخصیتی که شدند در لابهلای آن شعارها و توهینها مردم چیزی را دیدند که به حقیقت ذاتی او پی بردند. به ناموس آقای هاشمی اهانت شد، چیزی نگفت، در خانهاش جمع شدند و شعار دادند چیزی نگفت.
آقای هاشمی در سال ۹۲ با انگیزه خدمت و برگرداندن فضا به شرایط پیش از دوران مدیریت احمدینژاد در عرصه سیاسی حضور یافت. میخواست قدرت سیاسی در کشور به سمت عقلانیت پیش رود، اما جریان احمدینژاد و جریان قدرت ساخته مانع شدند. وقتی هاشمی را ردصلاحیت کردند، تصور مردم این بود که نظام خودزنی کرده و خودش را دارد ردصلاحیت میکند، در نتیجه هم برای دفاع از آقای هاشمی و هم دفاع از نظام پای کار آمدند.
بعد از اعلام خبر ردصلاحیت، در ستاد آیتالله هاشمی بودیم که ایشان با رئیس ستاد، آقای جهانگیری تماس گرفتند و گفتند کجا هستید و او پاسخ داد در ستاد هستیم. ایشان گفتند که آنجا را ببندید. اگر دو نفر به منزله اعتراض جمع شود خلاف شرع و عرف است و بعد گفتند فردا شما را میبینم. وقتی خدمتشان رفتیم آقایان جهانگیری و مجید انصاری در حین صحبت حالت گریه بهشان دست داد اما آقای هاشمی گفتند ما نه تقابل میکنیم و نه دست روی دست میگذاریم و منفعل میشویم، بلکه تعامل فعال میکنیم. آقای هاشمی بزرگی و عظمت خود را بعد از ردصلاحیت در تعامل فعال نشان داد و اعلام کردند به آقای روحانی رأی میدهیم.
هیچگاه به آقای هاشمی به عنوان یک سیاستمدار آیندهنگر روحیه انزوا ناشی از فضاسازی، تخریب و ردصلاحیت دست نداد بلکه حالت جهش و درخشندگی به خود گرفتند. مردم هم که طی ۲۵۰۰ سال از رژیمها و حاکمیت شاهنشاهی ظلم دیدند و اصلاً در ژن خود مدافع مظلوم هستند، وقتی که آقای هاشمی به عنوام یک مظلوم هرچند مظلوم مقتدر شناخته شد، پای کار آمدند.
آنهایی که در پی ردصلاحیت ایشان به بهانه کهولت سن بودند و قدرت خود را در مهار دیگران میبینند، میگفتند در صورت تأیید صلاحیت، ۴۰ میلیون رأی میآورد و دیگر مهار کردن آن سخت است. به دلیل آگاهی و هوشمندی، مردم در نقطههای عطف، در موضع حق، حامی مظلوم میشوند و این از خصیصهها و خصویات بارز مردم ایران است.
آقای هاشمی از اعضای جامعه روحانیت مبارز بودند. آیا در زمان حیات از ایشان برای حضور در جلسات دعوت شد؟
بله دعوت میشدند اما جامعه روحانیتی که حامی فردی مانند احمدینژاد در نهاد قدرت باشد و جامعه روحانیت منفعل، طبیعی است که آیتالله هاشمی نخواستند در آن حضور داشته باشند.
این اواخر که به نوعی جامعه روحانیت از احمدینژاد اعلام برائت کرد، دعوتی از ایشان صورت گرفت؟
بله مستبصر شدند، اما دیر متوجه شدند. آقای هاشمی جامعه روحانیت را از نوع شهید مطهری، شهید بهشتی و شهید مفتح میدیدند نه جامعه روحانیتی که اعضایش به فحاشی نسبت به دیگران مشغول باشند. به همین دلیل در جلسات حضور نیافت، ضمن اینکه در آن خطبهای هم که در نماز جمعه خواندند که به اصطلاح اذان وحدت نیروهای انقلاب بود بعد از اتفاقات سال 88 دعوت مجدد به نماز جمعه هم شدند اما گفتند چون حضورم در آنجا مورد اذیت و مزاحمت مردم از ناحیه هتاکان و جریان سطحینگر اقتدارگرا میشود، سعی کردند حضور به هم نرسانند. وقتی سعی کردم که او را راضی کنم و گفتم این تریبون شما را لازم دارد، فرمودند که این تریبون هم تصنعی شده و مسائل کلیشهای در آن مطرح می شود و مسائل از نوع اندیشه و تفکر ما را برنمیتابد.
تمایز خطبههای آیتالله هاشمی با دیگر خطبهها در چه بود؟
جنس خطبههای ایشان روشنگرانه، آرامشبخش، عقلانی و همراه با اعتدال و همراه با توجه به استراتژی کلان حاکمیتی، توجه به مصلحتها و جانبداری از مردم بود. هیچگاه فراموش نمیکنم زمانی که در جبهه بودیم و شرایط سخت میشد و همه کم میآوردیم، منتظر میماندیم ببینیم تا در جبهه سیاسی آقای هاشمی یک خطبهای بخواند تا هم در ما هم ایجاد انگیزه کند، هم دشمن را در زمین خود منکوب کند و امکان تعرض و پیشروی را نسبت به حوزه آب و خاکی ما نداشته باشد.
در سال ۸۴ خیلی به مدیریت جنگ آقای هاشمی حمله شد، مبنی بر اینکه ایشان قطعنامه ۵۹۸ را به امام خمینی تحمیل کرد.
از عظمتهای آیتالله هاشمی این بود که در محضر امام بدون رودربایستی حرف میزدند و دلسوزانه مشورت میدادند همانطور که با مردم اینگونه صحبت میکرد و مسائل را در میان میگذاشت. بعد از بمباران حلبچه و برخی مناطق مرزی کردنشین، امکان اینکه دشمن از بمب هستهای با کمک همهجانبه قدرتهای جهانی استفاده کند وجود داشت. در این شرایط اگر جنگ ادامه پیدا میکرد خوب بود یا اینکه اگر در جنگ نظامی امکان پیروزی برای ما نبود در جنگ سیاسی بر دشمن پیروز شویم؟ آقای هاشمی ترجیح دادند حال که امکان پیش روی نظامی به دلایل مختلف ازجمله امکانات نظامی و حمایتهای منطقهای نیست، بهتر است خروجی مثبت داشته باشند و به نفع کشور است به سمت قطعنامه برود.
مدیریت ایشان در جنگ چگونه بود؟
در زمان جنگ، عملیات کربلای چهار لو رفته بود. شکست خورده بودیم و امام خمینی هم تأکید داشتند که از همان نقطه عملیات صورت گیرد. آقای هاشمی در قرارگاه خاتم مسقر شده بودند و آن موقع در ستاد کربلا با بچههای خراسان مأمور بودیم که جادهای از هورالعظیم تا پاسگاه ابولیلی عراق بسازیم تا دشمن را دور بزنیم و عملیات کربلای پنج را انجام دهیم. در آن مقاطع یادم هست که آقای هاشمی لحظه به لحظه پیگیر ماجرا بودند که جاده به کجا رسیده است. یک روز در نبود رئیس ستاد، من گوشی را برداشتم که آقای هاشمی با توپ و تشر صحبت کردند که این جاده چی شد؟ در بحث جنگ و مدیریت بسیار قاطع بودند، ضمن اینکه این قاطعیت باعث شد وحدت بین ارتش و سپاه حاصل شود.
همان آقای هاشمی که سختگیری میکردند، بعد از انجام عملیات، چه پیروزمند و چه شکستخورده بودیم، نیروها را جمع و از آنها دلجویی میکردند و به امام هم خبرهای خوشی میدادند. در واقع با امید، تدبیر و آیندهنگری جنگ را پیش میبردند.
ائمه هم همیشه تاکتیکهایشان واحد نبود. امام علی(ع) ۲۳ سال از قدرت دور بودند و مشاوره دادند اما حافظ کیان اسلام بودند. امام حسن صلح کرد و امام حسین عاشورا را به پا کرد و برخی از ائمه نه در شرایط جنگ و نه صلح بودند و برخی مانند امام رضا بر حسب شرایط قدرت پیدا کردند و ولیعهد خلیفه وقت شدند ولی مهم تحفظ بر اصول است. بنابراین یا میخواهیم کیان و تفکر و مکتب اماممان برجا باشد یا نمیخواهیم. اگر میخواهیم پا برجا باشد باید روشهای متناسب را منطبق بر شرایط زمان و مکان سنجیده و منظور نظر قرار دهیم. به قول برخی، آقای هاشمی جام زهر را بر امام نوشاندند ولی خود امامخمینی هم، بعداً گفتند پذیرفتن شرایط آن زمان بسیار تلخ بود اما بعداً شیرین از کار درآمد.
اگر آقای هاشمی در بحث هستهای هوشمندانه عمل نمیکرد، شاید دولت آقای روحانی این دل و جرأت را پیدا نمیکرد که پای میز مذاکرات بنشیند. با توجه به اینکه اکنون آمریکا در مسأله هستهای دبه کرده است باید دید ما ضرر کردیم یا آمریکا؟ ترامپ خود را به دیوانگی زده است. باید دید دنیا اکنون سیاست آمریکا را چگونه تحلیل میکند و سیاست و تدبیر و رهبری و دولت ایران را چگونه میبینند.
اگر دقت کنید اکنون قدرتهای جهان، مثل چین، روسیه و اروپا ایران را همراهی میکنند در حالی که دولت سطحینگر ضعیف در حوزه سیاست خارجی، دولتی بود که شرایط دنیا را علیه ایران یکدست کرده بود. اکنون ضمن اینکه از تولید موشک خود دفاع میکنیم با اقتدار در حوزه سیاسی هم عمل میکنیم که این از هوشمندی رهبری، آیتالله هاشمی و دولت روحانی بود که در چنین شرایطی به این ابتکار عمل دست زدند.
بعد از اتمام جنگ با بحرانی در سیاست خارجی روبهرو بودیم ولی آقای هاشمی توانست با تنشزداییها، سفارتخانههای کشورها را بازگشایی کند. چقدر فقدان ایشان بر سیاست خارجی اثرگذار است و تا چه حد عمل به راه و فکر ایشان میتواند در سیاست خارجی اثرگذار باشد؟
در پشت صحنه مذاکرات هستهای و دیپلماسی طراحی شده بعد از احمدینژاد، آقای هاشمی قرار داشت. این یک راه عقلانی، بیبرگشت، واقعگرایانه و متناسب با شرایط کشورمان بوده و هست. بنابراین اگر خبط و خطا در سیاست خارجی پیش میآید از ناحیه کسانی است که با رفتارهای خشک، تهدیدآمیز و نظامیگری پدیدآورنده آن شرایط پیشین میشوند.
در مناظره آقای علاءالدین بروجردی با دکتر مجتهدی مطرح شد که ما موشک میسازیم و همه دنیا هم میسازد اما چه دلیلی دارد داد بزنیم و تبلیغ کنیم. مسلماً میخواهیم در توان نظامی و ساخت موشک دوربرد، توانمندتر شویم اما دلیلی ندارد که شرایط حجمی و کیفی را برای دشمن بازگو کنیم و چه داعیهای داریم که مسائل نظامی را وارد مسائل دیپلماسی و سیاست کنیم. برداشتم این است در یک نظام مطلوب و معقول، مهرهها در شطرنج هر کدام نقش خود را باید ایفا کند.
اگر آقای هاشمی بودند فکر میکنید میتوانست تهران و ریاض را از بنبست خارج کند؟
آقای هاشمی تنها آخوند شیعهای بود که فدک و خیبر را بازدید کرد و به زیارت قبور بقیع رفت. در آن زمان نماینده مشهد بودم و همراه با نمایندگان تهران به مکه رفتم که در طواف آقای هاشمی به ما گفتند چرا به کاخ امیرعبدالله نمیآیید. گفتم با برخی از نمایندگان اصولگرای تندرو همراه هستم و از رفتار شما متعجب هستند برای اینکه دیدند شما در بقیع را به سوی مردم شیعه باز کردید و درصدد هستید ائمه شیعه را از این مظلومیت دربیاورید.
در آن سفر آیتالله هاشمی با مسؤولان عربستان تفاهم کرده بود فدک و بقیع با مشارکت عربستان و سرمایهگذاران خارجی و ایرانی ساخته شود. بعدها نماینده امیرعبدالله که به ایران آمد، برخی در دولت گفته بودند که آقای هاشمی اینجا هیچ کاره است و بیخود آمده آنجا تفاهم کرده! چون حس حسادت داشتند و نمیخواستند این کارها به نام هاشمی تمام شود.
در این ماجرا هم اگر فراموش نکنم بعد از بحث منا آیتالله هاشمی طی دیداری که در استانداری خراسان داشتند، گفتند «بعد از واقعه حج خونین امام آن موضعگیری تاریخی را داشتند اما به من (آیتالله هاشمی) و حوزه سیاست خارجی تأکید کردند که برخورد دیپلماسی فعال خود را داشته باشیم. بنابراین اکنون هم که آقا در موضع رهبری و ولایت اینگونه موضعگیری کردند با توجه به اینکه آقای نوری شاهرودی در عربستان سفیر بودند کانال بزند و سعی شود دیپلماسی فعالی از سوی دولت آقای روحانی، وزیر امور خارجه و من وجود داشته باشد».
تأکید داشتند پسندیده آنی بود که آقای ظریف عمل کرد، چون رژیم صهیونیستی و آمریکا میخواهد که ما با عربستان سعودی وارد جنگ شویم و آنها هستند که چند جوان جاهل سعودی را وارد جنگ نیابتی کردند و جلو ضرر را از هر کجا بگیریم، مفید است.
اقای هاشمی اگر در قید حیات بودند چقدر در جلوگیری از افراط مؤثر واقع میشدند؟
آقای هاشمی در دورنمای فکری خود نه تنها در ایران، بلکه اعتدال را راهحل آینده عربستان سعودی و کشورهای منطقه میدانست. حتی کد هم میدادند و مثال میزدند که ببینید در فلان کشور هم اعتدالگراها فعال هستند. خیلی به روشنفکرهای عرب امیدوار بود و همچنین امیدوار به قدرت رسانه بود و با شفقنا و برخی از رسانههای دیگر که مصاحبه میکردند، این نوید را میدادند.
جنگ ناخواسته پیش میآید ولی با عقلانیت و تدبیر پایان پیدا میکند، همانطور که در دوره صدام پایان پیدا کرد و برای ایران آبرومندی باقی ماند. وضعیت صدام و حامیانش میتواند بر این مسأله گواه روشنی باشد که عقلانیت و اعتدال حرف اول را در منطقه و دنیا میزند. معمولاً کسانی که افراطگرایی دارند یا متنبه میشوند یا اینکه در اقتدارگرایی و جنگطلبی خود را ادب میکنند.
به عنوان یکی از نزدیکان آیتالله هاشمی، از وصیتنامه ایشان اطلاعاتی دارید؟
مقالهای نوشته بودم که آیتالله هاشمی توصیه کردند تبدیل به کتاب کنید. آماده چاپ شد و مقرر شد تا مصاحبهای با ایشان در موضوع بررسی تاریخی حقوقی فدک داشته باشم تا در کتاب منتشر شود اما ایشان گفتند هر آنچه که خود دیدهام و میدانم ترجیح میدهم مقدمهای بر آن بنویسم. آن کتاب هم الان جزو اسنادی است که نمیدانیم در دست چه کسی قرار دارد. در پیگیری که از فرزندانشان داشتم میگویند اسناد و مدارک و کتابهایی را ضبط کردهاند و کسی پاسخگوی ما نیست و نمیدانیم آن مقدمه را ایشان نوشته است یا خیر.
منبع : نامه نیوز