مازندمجلس: همین الآن هم از آقای عارف عبور شده؛ کسی که لیدر یک جریان میشود، اول از همه باید بازی پارلمانی را خوب بداند. یعنی بداند پارلمان و لابیکردن، معنی و مفهومش چیست.
در ادامه قسمت دوم این مصاحبه مشروح را میخوانید:
*بسیاری معتقدند که آقای روحانی در دولت دوم خودشان دچار یک چرخشی شدند. چرخش از اصلاحطلبان که حامیان اصلی ایشان در انتخابات ریاست جمهوری بودند به سمت جناح راست آیا شما این مساله را قبول دارید؟
آقای روحانی چهارساله اول دولت خودش را با کارگزاران و اصلاحطلبان گذراند. ماحصل آن را هم دیدیم. یعنی وقتی دولت یازدهم را آنالیز کنیم، جز محکومکردن دولت قبل در تمام عرصهها، هیچ چیز دیگری نداشت. یعنی ناتوانی مدیریت، ناتوانی در کارهای اجرایی را همه را مدام منتسب کردند. لیدر این قضیه هم معاون اول رئیسجمهور بود. آقای جهانگیری در هر موضوعی پای دولت قبل را به میان میآورد و اینجا هم من برداشتم این است که آقای جهانگیری تسویهحساب سیاسی با دولت قبل میکرد. نمونه دیگر، بحث زلزله منطقه کرمانشاه بود که ایشان فیالبداهه و بدون هیچ دلیلی گفت مسکن مهر این اتفاق برایش افتاده و این به دولت قبل مربوط است. اینها نشان داد که آقای روحانی را به سمت اعتدالی که خودش شعارش را داد، نبردند . شاید یکی از دلایلی که آقای روحانی در برخی از مصاحبههای خودشان در ارتباط با منتقدان، آنها را به جهنم و بیسواد حواله میداد، همه نشأتگرفته از این تفکر بود. یک بخشی از آن هم تفکر خودش بود، ولی وقتی شما در کار اجرایی حجیم مثل دولت، با یک فضای کارگزارانی و فضای اصلاحطلبانه قرار میگیرید، هیچ بعید نیست که این ادبیات هم تحت تأثیر قرار گیرد یا این حرفها زده شود.البته در ارتباط با این موضوع ایشان الفاظ دیگری هم داشتند. خود همین معاون اول رئیسجمهور بارها و بارها تأکید بر این کرد که یک عده عادت دارند نق بزنند، یعنی منتقد را به نقزدن متهم کرد و یادشان رفته که خودشان زمانی که مسئولیت نداشتند چقدر اینگونه سخن می گفتند. در هر صورت من میخواهم بگویم اینکه ما بیاییم دولتهای گذشته را زیر سوال ببریم، چه چیزی را میخواهیم ثابت کنیم. حداقل کسی میتواند بیاید دولت قبل را مورد انتقاد قرار دهد که خود خدماتی را انجام داده باشد. وقتی کاری نکردی و ناتوان در کار هستی، دیگر چه بحثی داری؟ میگویی ما تورم را آوردیم پایین؛ بعد آقای رئیسجمهور در مصاحبهشان میگویند ما تورم را آوردیم پایین به این معنا نیست که چیزی گران نمیشود، بلکه یواش یواش گران میشود.ای کاش ما یک سری به بازارهای تهران بزنیم و حالی از کسبه تهران بپرسیم یا شهرهای دیگر، فرقی نمیکند. این عرایض بنده بیشتر بر این بحث است که وقتی ما خدمات دولتهای گذشته را زیر سوال میبریم، یعنی داریم با زبان صراحت، نه حتی در لفافه میگوییم نظام کارآمد نیست. وقتی نظامی که خودتان یک موقعی مسئول بودید در گذشته و دارید متهم میکنید که کارا نبوده و امروز هم که خودتان مشکلاتی در اجرا دارید و چهار سال هم چشم به هم بزنید که یک سال آن تقریبا دارد سپری میشود، در مقابل مردم چه پاسخی دارید که بدهید؟ در مناظرات تلویزیونی انتخابات ریاست جمهوری، بهجز بداخلاقیهایی که صورت گرفت، هیچ گزارشی را برای ملت ندادند که چهار سال گذشته را چه کردند و هیچ کدام از کاندیداها نیامدند بگویند من برنامهام در ارتباط با مسائل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی چیست؛ بنده بهعنوان یک کسی که در چندین جلسه پای تلویزیون نشستم، چیزی تحت عنوان برنامه مشاهده نکردم، جز بگو مگوهایی که حاصلی نداشت و فقط طرح یکسری مباحث انتقادی متقابل بود.
*شما معتقد هستید بر اساس همین مباحثی که فرمودید، موجب شد که آقای روحانی فکر کند که باید تجدیدنظری داشته باشد؟
ما میخواستیم این را نتیجهگیری کنیم. در عین حال کسی نفی نمیکند که در دولت یازدهم کاری صورت نگرفته؛ قطعاً کارهایی صورت گرفته که اثرگذاری آن فعلاً مشهود نیست.هرچند خودشان مدعی هستند ما کارهایی کردیم که در آینده صدایش درمیآید، ولی فعلاً نه جیب مردم این حرف را نشان میدهد، نه بازار این صحبت را تأیید میکند.امروز دولتها و کارشناسان پشتوانهشان به نفت است. وقتی پشتوانهشان به نفت و گاز باشد، دیگر به دنبال فکر جدید در عرصه اقتصاد بینالملل و مسائل اقتصاد داخلی و تولید نمیرود. حالا ما میخواهیم بگوییم آقای روحانی حاصلش چه بود؟ آقای روحانی چهار سال را همینطوری سپری کرد و من باورم بر این است که ایشان به دنبال این هستند که در جایگاه سیاسی آینده کشور بتوانند جزء تصمیمگیرها باشند و تجربه روسای جمهور قبلی میتواند درس خوبی برای ایشان باشد. البته تجربه رئیس جمهورهای گذشته برای ایشان خیلی خوب است، اگر این نگاه را داشته باشند که نگاه بسیار خوبی است. به هر جهت انسانها باید به سمت بهترشدن بروند. از این رو ایشان دید که با رفتار رادیکالی و برخوردهایی که در دولت قبلیشان داشتند، نمیتواند این جایگاهی که بنده دارم تعریف میکنم را به دست بیاورند، برای همین ضمن اینکه هرچند ایشان در دولت یازدهم شعارشان اعتدال بود که خب با ادبیاتی که دولت ایشان داشتند، چیزی از اعتدال ما ندیدیم، ولی خب الان ایشان با بخشی از بدنه اصولگرایی گفتمان میکند و علاقمند است که در عرصه آینده سیاسی کشور صرفاً یک رئیسجمهور سابق نباشد.این رأی اصلاحطلبان نبود که آقای روحانی را رئیسجمهور کرد و رأی یک بخشی از اصولگراها هم نبود که ایشان را رئیسجمهور کرد، بلکه صحبتهای خاصی بود که ایشان انجام داد و یک عده را متهم کرد که باعث شد یک قشر در اصلاح امروز که میگویند خاکستری، به ایشان واکنش مثبت نشان دهند. شما مطمئن باشید که اصولگراها به تنهایی و اصلاحطلبان به تنهایی نمیتوانند در انتخابات پیروز شوند. آن قشر خاکستری یا همان قشری که برخی از آن بهعنوان گروه خنثی یاد میکنند؛ آنها را اگر بتوانید با ادبیات خاصی جذب کنند، میتوانند کمک کنند برای اینکه آن فرد رأی بیاورد. دقیقا در انتخابات ریاست جمهوری هم همین موضوع است؛ هرچند که اصولگرایان در انتخابات گذشته با 16 میلیون رأیای که آوردند، نشان دادند که در عین حال اقتدار خوبی دارند نسبت به اصلاحطلبان دارند. یعنی با یک مختصر رأی خاکستری میتوانند ریاست جمهوری را بگیرند. حالا دیگر چه برنامهای دارند برای 1400، بماند.
روحانی خودش به تنهایی رای ندارد
*برخی می گویند این احتمال بسیار قوی است که اصلاحطلبان برای 1400 دنبال آقای جهانگیری باشند. نکته اما این است که بر اساس شواهدی که خود شما به آن اشاره کردید آقای روحانی به سمت اصولگرایان میانهرو نزدیک میشوند. برای انتخابات 1400 که آقای روحانی نمیتوانند بیایند، ولی یک پایگاه اجتماعی و یک سبد رأی دارند. این سبد رأی و این پایگاه اجتماعی خودشان را آیا با اصلاحطلبان با گزینه آقای جهانگیری ائتلاف خواهند کرد یا سراغ یک گزینه معتدلی که این روزها صحبتش است، مثل آقای لاریجانی می روند؟
آقای روحانی خودش فیالنفسه رأی ندارد. خودش به تنهایی بخواهد، رأی به آن صورت که بتواند رئیسجمهور شود ندارد، ولی در همین قیاس احمدینژاد ، بیشتر از ایشان رای دارد. احمدینژاد کاریزمایش را دارد، ولی اینکه امروز برای 1400 چه تدابیری اندیشیده شده، من فکر میکنم 1400 هم از پیچیدگیهای خاص خودش در انتخابات برخوردار خواهد بود، ضمن اینکه از الآن تا 1400 تحولات غیرقابل پیشبینی وجود دارد که میتواند تاثیرگذار باشد و جالب اینجاست که حتی یکی از رئیسجمهورها فکر نمیکردند، رئیسجمهور شود. به همین دلیل است که در زمانی که رئیسجمهور میشوند، تازه به دنبال تیم میگردند. حالا این مشکل تحزب در کشور هم است که ما تحزب را نه جدی میگیریم، نه به آن توجه داریم و همواره یک موجی را درست میکنیم، بعد از اینکه آن موج تمام شد، چهار سال استراحت میکنیم؛ در صورتی که اگر مثل کشورهای دیگر ما حزبهای کارآمد را داشته باشیم، یعنی حزبهای کارآمد، ساختارمند و هدفمند باشند، میتوانند قشر قابل توجهی از مردم را جذب افکار خودشان و باورهای خودشان کنند. ولی خب این مشکل وجود دارد. منتهای مراتب آقای روحانی به نظرمن دوست دارد در انتخاب رئیس جمهور بعدی که نقش داشته باشد.*و ائتلافشان با اصلاحطلبان خواهد بود یا اصولگرایان معتدل؟
ایشان در انتخاباب دوازدهم حرفهایی را زد که یک بخشی از رأیهای موردنظر را توانست برای خودش بهعنوان یک ابزار استفاده کند. هیچ بعید نیست که با منش گفتوگو بتواند با بخشی از اصلاحطلبان وارد گفتوگو شود تا نقش مرضیالطرفین بین اصلاحطلبان و اصولگرایان ایفا کند.
*منظورتان این است که آقای روحانی دنبال این هستند که یک جریان سومی را تشکیل دهند با محوریت خودشان؟
ایشان نمیتواند، فقط نقش مرضیالطرفین را میتواند در یک مقطعی ایفا کند، ولی طیف سوم و گفتمان سوم را آقای لاریجانی دارد ایجاد میکند.
*اصلاً ایجاد میشود؟
در هر صورت دارند این کار را میکنند. منتها مهم اینجاست که چقدر میتواند اثرگذار باشد و چقدر میتواند مخاطب جذب کند؛ نکته مهم اینجاست.
روحانی اصلاح طلب نیست
*شما می گویید آقای لاریجانی با طیف معتدل اصولگرا وارد میشوند، آقای روحانی هم طیف معتدل اصلاحطلب را وارد صحنه خواهند کرد؛ منظورتان همین بود؟
آقای روحانی اصالتاً اصلاحطلب نیست؛ اصلاحطلب به لحاظ سیاسی، در صورتی که اصلاح رویه در هر گروه و حتی به افراد هم برمیگردد. افراد میتوانند خودشان را متحول کنند؛ حالا چه از بُعد معنوی، از بُعد فرهنگی و یا هر چیزی که هست، ولی من تصورم این است که اصالتاً به لحاظ سیاسی آقای روحانی اصلاحطلب نیست. گرایش آقای روحانی به اصولگراها بیشتر است و حتی در دولت فعلی هم این را نشان داده که ایشان این نزدیکی را دارد و نزدیکی ایشان با آقای علی لاریجانی هم بیانکننده این موضوع است که برای 1400 فکری را دارند، ضمن اینکه خود اصولگرایان هم باید نگاه کنیم که تا 1400 آن طیف گسترده اصولگرایی هم میخواهد چه تدبیری کند؛ شاید به این جمعبندی رسیدند که به آقای لاریجانی برسند یا به فرد دیگری. اینها واقعیت است، ولی من تصور و برداشتم این است که اصلاحطلبان اصلا چهره کاریزمایی برای طرح در ریاست جمهوری ندارند و چهبسا امکان دارد با کارگزارانیها وارد شوند، چون خصلت کارگزارانیها به گونهای نیست که حتی معتدلها هم با آنها مراودهای داشته باشند. از این رو کارگزارانیها به سمت اصلاحطلبانی که مدنظر آنها است میروند، ولی در عین حال چهره کاریزمایی ندارند و هیچ بعید نیست که اینجا به دلیل نداشتن چهره، آقای روحانی بخواهد یک نقشی را ایفا کند که از آن طیف تعریفشده که بنده اشاره کردم، بتوانند کمک بگیرند برای آن کاندید واحد.
*با توجه به مباحثی که جنابعالی داشتید و با نگاه به احتمالات و فرضیاتی که هست؛ حالا تا سه سال و نیم آینده هم برای ریاست جمهوری راه زیاد و زمان درازی در پیش است. با توجه به همه این احتمالات و پیشفرضها، آیا آقای لاریجانی میتواند رئیس جمهور بعدی باشد؟ این پتانسیل را هم به لحاظ فردی و هم به لحاظ مشی سیاسی دارند؟
ما نگاه کنیم و ببینیم که رئیسجمهورهای گذشتهمان [پتانسیل] داشتهاند یا خیر. اینکه الآن ما بگوییم آقای لاریجانی کاریزما دارد یا ندارد، این قضاوت درستی نمیتواند باشد. من فکر میکنم که باید به تنویر افکار عمومی در آن مقطع مراجعه کنیم که فضا چگونه است. مثلاً شما انتخابات سال 76 را وقتی نگاه میکنید، میبینید ظرف دو، سه روز ورق برمیگردد. من حتی یادم است که اگر اشتباه نکنم، سفیر روسیه هم جهت مذاکرات راجع به مسائل روسیه با رئیس مجلس وقت ملاقاتی انجام میدهد. یعنی استنباط این بوده که آنها هم فکر میکردند که کاندید مقابل، برنده انتخابات خواهد بود. پس ببینید که هیچ چیز را نمیشود متصور بود، ضمن اینکه مردم ایران اصلاً در انتخابات قابل پیشبینی نیستند و این یک واقعیت است. دلیل قابل پیشبینینبودنشان هم این است که ما تحزبمان مشکل دارد، یعنی ما تشکل و احزاب نداریم. هرچند که یک طیفی میگویند که آقا حزب میخواهیم چهکار؟ مردم مگر وکیل و وصی میخواهند؟ در صورتی که این بحث وکیل و وصیبودن مردم نیست، بلکه به هر جهت مردم دارای تفکراتی هستند که در یک جاهایی مشترک هستند. خب وقتی که یک تشکل، دو تا تشکل و چند تا تشکل شکل بگیرد و بازتاب افکار بخشی از جامعه در آن تشکل و حزب وجود داشته باشد، میتوانند وارد یک رقابت شوند. رقابت هم معنایش پیشرفت است، رقابت معنایش بایکوتشدن نیست. وقتی که چند محصول از کمپانیهای مختلف به رقابت میپردازند، در درجه اول یکی از دلایل رقابتشان، کیفیت است، یکی از دلایل دیگرشان قیمت است، یک دلیل دیگرش ذائقه مردمی است که به آن توجه شده است. پس ببینید، رقابت فیالنفسه راندمان را بالا میبرد و کار را خوب میکند.
وقتی ما تشکلهای متعدد داشته باشیم و این تشکلها هدفمند باشند و برنامه داشته باشند، دیگر نمیرویم به سمت اینکه بگوییم مردم ایران قابل پیشبینی نیستند. ما وقتی نگاه میکنیم و میبینیم مردم به یکباره در تهران به 30 نفر رأی میدهند که پایان چهار سال از مردم بپرسید چهار نفر از این 30 نفر را ببرید، نامشان را نمیدانند، این برای جامعه و کشوری که در حال توسعه است، آلارم خوبی نمیتواند باشد. پس برای اینکه ما بتوانیم مردم را در یک مسیر کارآمد قرار دهیم؛ تصمیماتی که میگیرند، تصمیمات برای آینده خودشان است، من حداقل باورم این است که تشکلهای اثرگذار بسیار خوب است.
اصلاح طلبان از عارف عبور کرده اند
*شما اشاره کردید به نبود چهره کاریزما در بین اصلاحطلبان. یکی از ایراداتی که در حال حاضر به آقای عارف بهعنوان سرلیست لیست عمومی و لیدر جریان اصلاحطلب در مجلس گرفته میشود، همین است که ایشان چهره کاریزماتیک ندارند و حتی یکی از اعضای فراکسیون هم که من با ایشان صحبت میکردم، گفتند که آقای عارف به معنای واقعی پارلمانتاریست نیستند. وضعیت ایشان را در جریان اصلاحطلبی چگونه میبینید و آیا امکان دارد در آینده اصلاحطلبان از ایشان عبور کنند و یا به عبارت دیگر ایشان را حذف کنند؟
همین الآن هم از آقای عارف عبور شده؛ کسی که لیدر یک جریان میشود، اول از همه باید بازی پارلمانی را خوب بداند. یعنی بداند پارلمان و لابیکردن، معنی و مفهومش چیست. شاید کلمه لابی که میآید، برخیها یک نگاه منفی داشته باشند، ولی لابی همیشه منفی نیست. یک لیدر باید قابلیت لابیکردن و هماهنگکردن بین اعضای گروه را خوب بلد باشد. از یک گفتمانی استفاده کند که گفتمانش اثرگذار باشد و نکته مهمتر اینکه برای لابیکردنشان یک هدفی را تعریف کنند. من نمیخواهم دیکتاتوری با قضیه برخورد کنم، بلکه میخواهم بگویم برخی چیزها نشاندهنده این است که از فقدان یک لیدر کارآمد، یک لیدری که از خوشفکری لازم برخوردار باشد و تبعات یک تصمیم را تحلیل کند، رنج می برند. لذا من میخواهم عرض کنم که اصلاحطلبان برخلاف آن چیزی که فکر میکردند اکثریت در مجلس دارند، به صرف اینکه چون در تهران 30 تا نماینده داشتند، ولی از سال گذشته متوجه شدند که هیچ اثرگذاری در تصمیمات مجلس ندارند و این میتواند اثرات مخرب برای آن تشکیلات داشته باشد. البته الآن طیف معتدل اصولگراها به رهبری آقای لاریجانی و دوستانشان هستند که میتوانیم بگوییم در تصمیمگیریها تأثیرگذارند. ولی اصولگرایان اثرگذار هم بهطور جد در این قضایا هستند، ضمن اینکه آنها در تصمیماتشان و در قضاوتهایشان قطعاً طیف آقای لاریجانی برایشان اولیتر از طیف اصلاحطلبان است.ناطق نوری می تواند نقش شیخوخیت را بازی کند
*زندگی سیاسی آقای ناطق فراز و فرودهای زیادی داشته؛ یک زمان ما شاهد قهر ایشان و دوری از سیاست بودیم، اما اکنون نشانههایی از بازگشت جدی ایشان به سیاست وجود دارد. از دیدارهایی که داشتند و یا حتی برخی استعفای ااخیر ایشان را هم در همین چارچوب که میخواستند کار سیاسی کنند و فراغ بال بیشتری داشته باشند، تحلیل میکنند. چقدر آقای ناطقنوری از این پس میتوانند منشأ اثر باشند و آن وزن بازیگری خودشان را در عرصه سیاسی کشور داشته باشند؟
آقای ناطق مصداق فامیلیشان است، ناطق خوبی هستند و کلام خوبی دارند و تجربه خوبی دارند. تجربه کاری سیاسی ایشان به قبل از انقلاب برمیگردد و ایشان از جمله نیروهای اثرگذار این نظام هستند و اگر ایشان به دلیل اینکه میخواهد فعالیت سیاسی کند از دفتر حضرت آقا استعفا دادند، اگر مبنا این باشد، ایشان نیروی اثرگذاری میتوانند باشند، فکر خوبی هم دارند. و نکته جالب توجه این است که آقای ناطقنوری با توجه به شناخت محدودی که خود من دارم، در عین تجربه و پختگیای که دارند یک نگاه نو مثل یک جوان دارد. این خیلی خوب است. ما کمتر کسی در عالم سیاست پیدا میکنیم که یک چنین نگاهی را داشته باشد. آقای ناطق جاذبه خوبی هم دارند، یعنی از یک اخلاق خوبی برخوردار هستند. به هر جهت هر آدمیزادی یک جاهایی ناراحت میشود که اجتنابناپذیر است، ولی نحوه ورود ایشان به این عرصه خیلی مهم است که چگونه باشد. طوری نباشد که آقای ناطق نوری را به گونهای وارد عرصه سیاسی شود که منجر به انزجار ایشان شود. پس باید خیلی خردمندانه و خیلی منطقی، حضور آقای ناطق ر اتعریف کنیم و آقای ناطق میتواند حتی در برخی از مسائل نقش شیخوخیت هم بازی کند.
*یعنی میتوانیم بگوییم ایشان میتواند بخشی از جای خالی آقای هاشمی را پر کنند؟
من اصلاً قیاسشان با آقای هاشمی نمیخواهم بدهم. من آقای ناطقنوری را در کنار آقای موحدی کرمانی، آیتالله یزدی و افراد اثرگذار دیگر، خیلی خوب میبینم. آقای ناطق اثرگذاری خوبی میتواند داشته باشد و یک روح جدیدی به کالبد اصولگرایانی که واقعاً همچنان بر اصول خودشان استوار هستند را بدمد.
ناطق نوری حق دارد دلخور باشد
*ایشان تکدر خاطری دارند از اصولگراها و خیلی سال هم است جلسات جامعه روحانیت را شرکت نمیکنند، در انتخابات 88 88 و مناظرهها هم بابت صحبتهایی که آقای احمدینژادبیان کردند و حمایتهایی که از جانب اصولگرایان انجام نشد، ایشان خیلی گلهمند هستند. آیا زمین بازی و مشی سیاسی آقای ناطق را همچنان اصولگرایی میدانید؟
آقای ناطق که از اول انقلاب از خانواده اصولگرایی بود. یعنی اینکه کسی بخواهد آقای ناطقنوری را اصولگرا نداند، یک مقدار بیانصافی کرده، یعنی یک مقدار که چه عرض کنم، خیلی. اینکه حالا عدهای مدعی باشند که از آقای ناطق خیلی جلوتر هستند، این هم جای بحث است، ولی آقای ناطق حق دارد که از برخی برخوردها ناراحت شده باشد. در سال 88 هم به نظر من در حق ایشان کملطفی شد و برخوردی که با ایشان شد، برخورد خوبی نبود و آن دسته از دوستانی هم که از این برخوردی که با ایشان شد حمایت کردند، به هر جهت سلیقهشان این بوده، دلیل ندارد که یک اتفاقی که میافتد، همه موافق باشند یا همه مخالف باشند.
فکر میکنم آقای ناطقنوری روحش بزرگتر از این است که از بابت آن کسانی که از هتک حرمتی که به ایشان شده حمایت کردند، دلخور باشد. من فکر میکنم حداقل کسوت روحانیت ایشان و هم اخلاق نیکویی که من از ایشان سراغ دارم، بعید میدانم که از این مسائل کدورتی به دل داشته باشند، ولی این حق را میدهم که در ارتباط با برخوردی که در سال 88 با ایشان شده، ناراحت باشند، چه بسا که اگر من هم بودم، همین ناراحتی را داشتم. اما یک نکتهای را جا دارد که من مطرح کنم. ما چقدر خوب است تا وقتی که افرادی زنده هستند و در قید حیات هستند و از یکسری اخلاق، رفتار و منشهای نیکو برخوردار هستند، اینها را به حاشیه نبریم و صرفاً یکسری نکات منفیشان را بزرگ کنیم. آن صفات نکویشان را همواره بهعنوان یک ارزش از آنها یاد کنیم که بعد از فوتش به استغفار نیفتیم، به گریه نیفتیم. من بارها این موضوع در ذهنم خطور کرده؛ انشاءالله که همه کسانی که در عالم سیاست و در مسائل مختلف موثر هستند برای جامعه، سالیان سال با عزت زندگی کنند و عاقب بهخیر شوند. انشاءالله آقای احمدینژاد هم سالیان سال زنده و سلامت و عاقبت بهخیر باشد، ولی اگر یک روزی آقای احمدینژاد از این دنیا رفت، من خیلی بدم میآید که عدهای بیایند حالا از خوبیهای آقای احمدینژاد بگویند؛ یعنی بعد از فوتش بیایند از آقای احمدینژاد تمجید کنند، گریه کنند و استغفار کنند. این رویهها را باید کنار بگذاریم. تا زمانی که افرادی هستند که شاخصههای خوبی دارند که آن شاخصهها انعکاسش برای جامعه خوب است، ما به این شاخصهها بپردازیم.
*یعنی افراد را خاکستری ببینیم؛ نه سفید و نه سیاه؟
این کار اصلاً کار خوبی نیست که اگر یک کسی رفتار خاصی را کرد، همه چیزش بشود سیاه، یا یک موضوع سفیدی را انجام داد، این بشود یک فرد مبرا از هرگونه خطا. ما اگر نگاهمان را ببریم به این سمت که نیروهای خدمتگزار کشور، کسانی که اثرگذار در این نظام بودند و هستند، در همین زندهبودنشان اگر صحبتی است، نیکیای دارند، کاری دارند که نیاز است، همین الآن بگوییم، چه اشکالی دارد؟ بزرگداشت برای چه میگیرند؟ برای عملکرد خوب طرف دیگر. حالا ما نمیگوییم بزرگداشت بگیرند، ولی یک مقدار منصفانه با همدیگر برخورد کنند. من حرفم این است؛ ما چقدر خوب است که با همدیگر منصفانه برخورد کنیم، اگر منصف با هم برخورد کنیم، حق آزادی را هم بهدرستی ادا کردهایم.
عکاس : عدنان جعفری
منبع : نامه نیوز