مازندمجلس: الجزیره نوشت: موضع مخالف ایران با عادی سازی روابط اعراب با رژیم صهیونیستی سه دلیل اصلی دارد؛ اول، ایدئولوژی اساسی ایران در مورد موجودیت اسرائیل و طبیعت درگیریهای دایر در فلسطین اشغالی است که برای ایران یک مساله اسلامی مرکزی و مهم محسوب می شود.
سوم، آثار عادی سازی بر توازنهای منطقه ای است، تهران بر این عقیده است که آمریکا از طریق این عادی سازی قصد دارد موازین قوا در منطقه را علیه ایران تغییر دهد.
با وجود تلاشهای دولتهای عربی برای استفاده از مساله عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی، در جریان مبارزه با ایران، این موضوع برای ایران و هم پیمانش، حزب الله لبنان فواید زیادی داشته است که از آن جمله می توان به نفوذ عمیق آنها در بین ملتهای عربی و اسلامی، اشاره کرد، که نتیجه موضع این دو در قبال مساله فلسطین است.
در حالی که عملیات عادی سازی تقریبا مسیر رو به جلویی را پیموده است، این نزدیکی روابط برخی دولتهای عربی با اسرائیل، به همان اندازه که می تواند دربردارنده زیانهایی برای ایران و محور مقاومت باشد، منافع و دستاوردهای بزرگی را نصیب آنها می کند، بی آنکه برای کسب این منافع تلاشی کرده باشند.
مهمترین این دستاوردها، بدین قرار است: 1-عادی سازی سبب می شود دولتهای عربی که وارد این مسیر شده اند، اندک محبوبیت خود در جهان عربی اسلامی را نیز از دست بدهند، در مقابل، ایران طی سالهای اخیر، در دو جهان عربی و اسلامی از مقبولیت و اعتبار زیادی برخوردار شده است و در آینده به قهرمان تبدیل خواهد شد.
در همین سیاق و راستاست که اظهارات وزیر خارجه ایران در مورد عربیّت قدس یا شرط روحانی برای بهبود روابط با عربستان، که همانا قطع روابط آن با اسرائیل است، به نظر عجیب نمی آید؛ چرا که این موضع گیریها با هدف کسب جایگاه مورد قبول تری در جهان اسلام است.
2-عادی سازی روابط اعراب و اسرائیل، تحلیل ایران در مورد اسباب حوادثی که از سال 2011 در منطقه به وقوع پیوسته است را محقق می کند. بدین معنا که تمام اتفاقات منطقه، پیامد توطئه اسرائیل و هم پیمانان آن علیه محور مقاومتی است که هدف آن آزادی فلسطین است.
3-تقویت قدرت ایران در منطقه در سایه استمرار سیاستهای خاورمیانه ای اوباما در دوران ریاست ترامپ است؛ هر چند که زبان این دو به ظاهر با یکدیگر متفاوت می باشد؛ اما به لحاظ مضمون و نتیجه تا به امروز یکی بوده است.
امروز به همان اندازه که تهران از نقاط ضعف آمریکا در خاورمیانه به نفع خود استفاده می کند، مخالفان و دشمنان منطقه ای ایران نیز با اشتباهات فاحش خود باعث افزایش نفوذ این کشور در منطقه شده اند؛ بویژه با غرق شدن آنها در باتلاق عادی سازی.
4-عملیات عادی سازی که در درجه اول، فلسطینیها و مقاومت آنها را هدف قرار داده، نزدیکی بی سابقه ای را بین تهران و جنبشهای بزرگ مقاومت فلسطین محقق نموده است.
اکنون با همان سرعتی که دولتهای عربی به اسرائیل نزدیک می شوند، ایران در حال نزدیکی به گروههای مقاومت فلسطینی است و این مساله در تماس تلفنی سردار سلیمانی با نیروهای قسام، به خوبی نمایان می شود.
5- در مرحله پیشِ روی منطقه، صف آرایی ها به نفع ایران و اغلب براساس موضع مخالف با عادی سازی خواهد بود، نه بر پایه مسائل طایفه ای. بدین ترتیب، حامیان عادی سازی در یک جبهه و مخالفان ان در جبهه ای دیگر قرار می گیرند. شاخصهایی وجود دارد که نشان می دهد این جبهه بندی در آینده ای نه چندان دور واقع می شود.
در این شرایط، محورهای منطقه ای تغییر کرده و بعید نیست که دولتها و قدرتهایی که اختلافات شدیدی با ایران داشتند، با آن در یک جبهه واحد همراه شوند. همانطور که نزدیکی نسبی که بحران خلیج فارس بین قطر، ترکیه و ایران ایجاد کرده است، عمیق تر شده و به اوج خود می رسد.
در مقابل، محور سعودی بیش از پیش اسیر بازی توزیع نقشها در مراکز تصمیم گیری آمریکا خواهد شد و فشار وزارت خارجه آمریکا در پرونده یمنی بیشتر و بیشتر می شود.
خلاصه مطلب آنکه عادی سازی، تمام محرمات و موارد ممنوع دینی، سیاسی و تاریخی را در هم شکسته و با اینکه خطری برای امنیت ملی ایران و طرح منطقه ای آن است، در دامنه ای وسیعتر، زمان مناسبی را به آن می دهد تا از این موضوع در حوزه سیاست بهره گیرد. بنابراین، اگر ایران پیش از این، در زمینه های تبلیغاتی، سیاسی و فرهنگی، در راستای کشف حقیقت و واقعیت توجه دولتهای عربی به سمت عادی سازی روابط با اسرائیل، تلاش می کرد، اکنون رفتار خود این دولتها نیازی به صرف مال و زمان بیشتری از سوی تهران، برای اثبات این واقعیت را باقی نمی گذارد.
علاوه بر این، عملیات عادی سازی می تواند موجب بروز تحولات جغرافیای سیاسی در منطقه شده و شرایط کنونی را تغییر دهد.
در مجموع باید گفت میزان سود و زیان دولتهای منطقه در گرو اعتبارهای متعددی قرار دارد که یکی از آنها، قدرت محور ایران و باقی مخالفان عادی سازی، یعنی دیگر دولتها، جنبشها و ملتها، در عبور از موانع است؛ این جبهه، از حمایت مردمی وسیعی برخوردار است، در حالی که طرف دیگر، با وجود داشتن توانایی ها و ظرفیتهای گسترده، از چنین عنصری محروم است.
در پایان، چه بسا پاسخ دادن به یک سوال محوری، برای اشراف بر آینده منطقه، به ما کمک می کند،؛ سوالی مبنی بر اینکه آیا ضعف آمریکا در منطقه، امری خودخواسته از سوی ایالات متحده است که از یک دیدگاه و استراتژی سرچشمه می گیرد؟ یا اینکه نتیجه طبیعی کاهش قدرت این دولت در خاورمیانه است؟ اگر این ضعف آگاهانه و خودخواسته باشد، قطعا ایران در اینده با چالشهای بزرگی مواجه می شود که حفظ دستاوردهای منطقه ای را برایش دشوار می کند؛ اما اگر ضعف مذکور نتیجه کاهش واقعی قدرت واشنگتن باشد، ایران تمام اهداف انقلابش را در آینده ای نزدیک محقق خواهد کرد.
منبع : نامه نیوز