مازندمجلس: هيچ طيفي در ايران معاصر به اندازه اصلاحطلبان از بالارفتن سرعت انتقال اطلاعات منتفع نشد؛ نتيجه اين روند، شکل خاصي از حضور و ظهور مردم در حوزه عمومي بود. شبکههاي اجتماعي کفه ترازوي انتخابات سال ١٣٩٢ را به نفع حسن روحاني برگرداندند و بازوي اجرائي براي سياست خارجي پيشرو و تعاملگراي دولت يازدهم و شاخص حمايت عمومي از برجام شدند. با شبکههاي اجتماعي برجام پشتوانه ملي پيدا کرد، حتي دکتر محمدجواد ظريف نیز از اين توانمندي عمومي در عرصه ديپلماسي جهاني عمومي سود برد و مردم ايران به مردمان جهان فهماندند اهل تعامل با درنظرگرفتن خطوط قرمز هستند. در انتخابات سال ١٣٩٦ نيز روحاني با تجربه شيرين سال ٩٢ وارد کارزار انتخاباتي شد. با دوقطبيشدن فضاي انتخابات، مرزهاي گفتماني هر دو جناح از حدود تعيينشده خارج شد؛ کار به جايي رسيد که ابراهيم رئيسي با خواننده مشهور زيرزميني ديدار کرد و روحاني نیز به تبع اين روند، وعدهها و مطالباتي را مطرح کرد كه شايد براي تحققش زمان بسيار و توان بالايي نياز بود. کمپينهايي در فضاي دوقطبيشده انتخابات در ارديبهشت ٩٦ شکل گرفتند. کمپین تغييرات ملموس، درصدد بود دستاوردهاي دولت يازدهم و عمليشدن بخش عمدهاي از وعدههاي ٩٢ را به مردم نشان دهد و کمپينهاي ديگري مانند به عقب برنميگرديم و تا ١٤٠٠ با روحاني، پويشها و جنبشهاي مردمي براي حمايت از دولت تدبير و اميد را هدفدار کردند. ستاد مجازي حسن روحاني در مناظرات با انتشار اسنادي، صحت گفتههاي روحاني را براي مخاطبان اثبات و با ايجاد سؤالاتي، اظهارات رقباي روحاني را نقض ميكرد. بسياري از هنرمندان، ورزشکاران، سلبريتيها، چهرههاي مشهور سياسي، فرهنگي و اجتماعي به موج انتخاباتي شکلگرفته پيوستند. به تناسب اين فضا و تندترشدن وعدهها، مطالبات آرمانگرايانهاي شکل گرفت؛ مطالباتي که ديگر نه از دهان رئيسجمهور بلکه از دهان شخصيتها و چهرههاي مشهور فرهنگي و اجتماعي بيرون ميآمد. انتخابات با پيروزی حسن روحاني تمام شد؛ اما سيستم اطلاعرساني دولت نتوانست فضاي حمايت اجتماعياي را که شکل گرفته بود، مديريت کند. خلأ حضور دولت در اين زمينه و برخي از عملکردها و انتصابات، بهسرعت به موجي از انتقادات عليه دولت تبديل شد. مخالفان دولت بهسرعت هدفدار و با استراتژي از اين فضا استفاده کردند؛ کمپينهاي مختلفي شکل گرفت که در نهايت به کمپين پشيماني به رأي به روحاني تبديل شد. خلأ حضور دولتيها و وجود استراتژي ميرفت کار دست دولت دهد؛ ولي همان فعالان مجازي حامي دولت، دوباره دستبهکار شدند؛ کمپينهاي پشيمان نيستيم و نااميد نشديم شکل گرفت و مردم نشان دادند در فضاهاي ملتهب رسانهاي، خود ميتوانند سره را از ناسره تشخيص بدهند. اين تجربيات، پشيمانيها و عدمپشيمانيهاي مقطعي، چند درس بزرگ براي دولت داشت؛ اول اينکه با تناسب بالارفتن سرعت انتقال اطلاعات، خوشههاي خشم و اميد بهسرعت با کوچکترين اقدامي شعلهور ميشوند؛ يعني اينکه نميشود مديريتنشده و به شيوه کلاسيک کمپينها، جنبشها و پويشهاي اجتماعي را جهت داد؛ دوم اینکه اين جنبشها و پويشها مقطعي و آني هستند و حتي ميتوانند با يک اظهارنظر با توجه به ماهيت سيالشان، تغيير موضع بدهند. سوم اینکه دولت بايد براي طيفي که مطالباتي براي آنها مطرح کرده، چشمانداز و نقشه راهي ترسيم كرده يا در مسيري گام بردارد که مسير مخالف وعدههايي که داده، نباشد. بخش عمدهاي از خاستگاه اجتماعي دولت، اقشار تحصيلکرده و متوسط شهري هستند که طيف اصلي فعالان فضاي مجازي را تشکيل ميدهند. برخلاف رويکردهاي پوپوليستي دولت قبل، اين طيف را نميشود با رويکردهاي هيجاني و مقطعي جهت داد؛ با اين وجود، اين طيف از فضا، گفتمانها و کمپينهاي مستقر اجتماعي تأثير ميپذيرند. با اين وصف، دولت بايد سياستهاي پايدار و بابرنامهاي در فضاي مجازي براي نشاندادن واقعيتها، دستاوردها و چالشهاي پيشروي خود در پيش بگيرد تا اينگونه اسير بازيهاي رسانههاي جناحها و مخالفان داخلي و خارجي نشود.