مازندمجلس: محمدمهاجری در یادداشتی در روزنامه اعتماد در باره نقداصلاح طلبان نوشت:وقتی کرکره دکان اصلاحطلبی بالا زده شد، مشتریانش را از همه طیفها پیدا کرد. در منتهاالیه سمت چپش اپوزیسیون خارجنشین که حتی با دین و نظام سرجنگ داشت قرار گرفت و در نقطه انتهایی راست آن، انقلابیون و روحانیونی که با امام انقلاب حشر و نشر داشتند. طبیعتا جمع و جور کردن این قافله، کار سادهای نبود.
به عبارت دقيقتر، برخي از اصلاحطلبان حتي با نيتهاي درست از جمله «در اردوگاه نظام قرار دادن گروههاي بيشتري از مردم» حاضر نشدند بين خود و مخالفان جدي نظام، خطكشي كنند. نكته ديگر اينكه اصلاحطلبان، دستكم در حوزه انديشه، نگاهشان به دين از بيرون بود. با اين نگاه، دين هرچه كه بود با آزادي و دموكراسي و حقوق شهروندي و نظاير آن قهر بود و اصلاحطلبان گويي آمده بودند كه اين مقولات را با مذهب آشتي بدهند. حال آنكه ديني كه از متن تفكر امام و انقلاب برآمده بود، آزادي و حق مردم را به عنوان ركن در خود جاي داده بود. اين نگاه از بيرون به دين، عملا مذهب و افراد مذهبي را در برابر مقولات يادشده قرار ميداد و چنين القا ميشد كه گويي افراد يا بايد اصلاحطلب باشند يا ديندار. منكر نميشوم كه تعداد قابل توجهي از اصلاحطلبان از متدينان پروپاقرص بودند، اما در حوزه انديشه سياسي، نگاهشان به تفكر غرب بود. باز هم منكر نميشوم كه بخشي از اين گرايش، به دليل كمكاري متفكران حوزوي در بازتوليد مقولاتي همچون آزادي و حقوق بشر و جامعه مدني است.
اگر آن انديشمندان چنين مفاهيمي را به زبان دين ترجمه ميكردند شايد مشكلات كمتر ميشد، اما در عين حال از اين واقعيت نميتوان گريخت كه اصلاحطلبي، ستونهاي خود را بر زمين دين استوار نكرد. ديگر آنكه، اصلاحطلبي برخلاف شعارهايش چندان پرتحمل نبوده و نيست. رسانههاي بعد از دوم خرداد تا ٢سالي كه ناهار بازارشان رونق داشت، بدترين عملكرد را به يادگار گذاشتند به گونهاي كه امروز حتي برخي اصلاحطلبان تند ديروز، از آن رفتارها اعلام برائت ميكنند. هنوز «مرتجع» خواندن هركسي كه با اصلاحات همراه نبود در خاطره تاريخ مانده است. يا عبارت «فلاني پيام دوم خرداد را نگرفته» همچنان به عنوان لطيفه سياسي نقل محافل است.
ميخواهم بگويم اصلاحطلبان در برابر اصولگرايان افراطي لباس لجبازي به تن كردند و حسابي از خجالت حريف درآمدند!
اصلاحطلبان همواره ميگفتند ما دنبال رفرم هستيم نه انقلاب، اما رفتارشان چيزي از انقلاب كم نداشت. آنچه در مجلس ششم رخ داد، هرچند تا قسمتي به دليل لجاجت جناح اصولگرا، قابل توجيه بود، اما بخش عمده آن نشان از سركشي در برابر شعارهاي اصلاحطلبانه داشت.
وقتي اصلاحطلبان در اسفند ١٣٨١ در انتخابات شوراها آشكارا ديدند كه مردم پاي صندوق راي نيامدند، تازه شستشان خبردار شد كه لاكي كه درون آن فرورفته بودند، لاك غفلت است. حاميان اصلاحات كه در سالهاي ٧٦ و ٨٠ به سيدمحمد خاتمي راي داده بودند، ترجيح دادند به جاي آنكه پاي صندوق بروند، به فكر رخت و آجيل شب عيد باشند. اين در واقع، يك پشتپاي بزرگ بود به شعار «توسعه سياسي» كه اصلاحطلبان مدعياش بودند و براساس آن بايد تعداد شركتكنندگان در انتخابات بالاتر ميرفت و حالا خلافش ثابت شده بود.
سالها گذشت تا اصلاحطلبان دريافتند كه به جاي هجوم يكشبه به قدرت، بايد حوصله كنند، منطقيتر بينديشند، در جاده سياست آرامتر برانند و در روشهاي گذشتهشان تجديدنظر كنند. محصول اين تغيير، نتيجه انتخابات ٩٢ و ٩٦ است. با اين حال هنوز هم برخي اصلاحطلبان، چه در راس و چه در بدنه با يك غوره سرديشان ميشود و با يك مويز گرميشان. از برخي اظهارنظرها ميتوان دريافت كه نميدانند با خودشان چند-چند هستند. اختلافات در بين آنها همچنان داغ است به طوري كه همان بخش كوچكش كه به رسانهها راه پيدا ميكند، سوزاننده است. اين نابسامانيها البته براي جريان اصلاحات، هم فرصت است و هم تهديد. تا چه تدبير كنند و چگونه از پس آن برآيند.
منبع : نامه نیوز