مازندمجلس: مسکوی امروز به «مبادله کردن» اعتقاد دارد. روسیه دیگر ایدئولوژی انقلابی و نفوذ سابق خود را ندارد. با این حال برخی از تحلیلگران معتقدند روسیه همچنان میتواند نقشی سازنده در خاورمیانه ایجاد کند، و این مسئله از یک سو تغییر نگاه غرب و رسانههای غربی به روسیه و در عین حال اقدامات اعتمادساز روسیه را ضروری میکند.
ولادیمیر پوتین و بشار اسد در 20 نوامبر 2017 در شهر سوچی دربارۀ پایان عملیات نظامی روسیه در کشور سوریه بیانهای مشترک صادر کردند. رهبران دو کشور با آرامش در اتاق کنفرانسی ایستادند که مملو بود از افراد یونیفورم پوشی که پوتین آنها را افرادی با «نقشی تعیین کننده در نجات سوریه» معرفی کرد. پوتین به مخاطبان گفت که با اسد درباره تمام مسائل مربوط به «عادی سازی وضعیت» سوریه صحبت کرده است؛ رهبران این دو کشور سپس به نوبت از شجاعت و فداکاریهای نظامیان روسیه در جنگ علیه تروریسم و ایجاد شرایطی برای گفتوگوهای سیاسی پایدار تشکر کردند.
فارین پالیسی در گزارشی درباره اهداف روسیه در خاورمیانه و تواناییهای بالقوه این کشور در ثبات منطقه نوشت: پس از پیروزی روسیه و متحدانش در سوریه، پوشش رسانههای غربی که سالها روی جرایم بشار اسد و شراکت پوتین در بمباران ساختمانها، حمله با گاز سارین، مهاجرتهای گستردۀ پناهندگان و بیمارستانهای شکنجه تأکید میکردند، تغییر رویه دادند. اکنون جنگ سوریه قاطعانه به نفع بشار اسد به پایان رسیده است و میتوان رؤسای جمهور سوریه و روسیه را به مثابه نمادهای ثبات معرفی کرد.
این تغییر رویه البته برای رسانههای دولتی روسیه که سالها با تبلیغ پیام «برخورد تمدنها» مداخله نظامی در سوریه را توجیه میکردند ضرورتی نداشت. مفسران سیاسی در شبکه تأثیرگذار «کانال یک» نظیر ولادیمیر پوسنر با اشاره به نزدیکی دولت سوریه به روسیه و مرزهای آسیای مرکزی علاوه بر تهدیدهای بالقوه جمعیت پرشمار مسلمان داخل روسیه بر اهمیت این مسائل تأکید کرد. پوسنر هنگام صحبت با گروهی از طرفدارانش در رستوران شخصی خود در مسکو اظهار داشت: صبر نکنیم که آتش به خانه ما برسد... داعش کشور نیست که تسخیرش کنیم... ایدئولوژی قدرتمندی دارد و لازم است به آنها نشان دهیم که خدا طرفدارشان نیست.»
روایت رسانههای روسی مدتها از گفتوگوهای بینالمللی دربارۀ جنگ و روابط روسیه و امریکا به دور بود. غرب به سادگی میتواند از فهم بهتر دیدگاههای روسی به نفع خود استفاده کند – هرچند این به معنای آن نیست که تصویر رسانههای روسی از استراتژی خاورمیانهای این کشور را باید جدی گرفت. خوشبختانه، روایتی دقیقتر و جامع تر از اهداف روسیه در منطقه و نقاط کور آنها را میتوان در کتاب کوچک و جدید از دیمیتری ترنین به نام روسیه در خاورمیانه به دنبال چیست؟ مطالعه کرد.
ترنین به خوبی توانسته است که روسیه را به غرب معرفی کند. وی در طول جنگ سرد به مدت 21 سال در ارتش شوروی خدمت کرد که پنج سال از این مدت را در اطلاعات ارتش و در مقام افسر رابط در شاخه «روابط خارجی» گروه نیروهای شوروی در آلمان شرقی و به عنوان عضوی از نمایندگی شوروی در گفتوگوهای هستهای ژنو در اواخر دهه 1980 گذراند. او پس از بازنشستگی با درجه کلنل، به عنوان رئیس روسی مرکز کارنگی مسکو، یکی از شعب منطقهای صندوق کارنگی برای صلح بینالملل و نخستین اندیشکده مهم غربی در روسیه پس از فروپاشی شوروی مشغول به کار شد.
ترنین برای توضیح اهداف روسیه در خاورمیانه نخست از این روایت غربیها، نظیر مولی مککیو، انتقاد میکند که معتقد است «ما آخرین جنگ سرد را بردیم. جنگ بعدی را هم خواهیم برد.» ترنین هشدار میدهد که چنین دیدگاههایی انتظارات نادرستی را در جهان جدید بدون پرده آهنین، و اهمیت جانبی، نه محوری، رابطه امریکا-روسیه ایجاد میکند.
این دیدگاه همچنین تصورات نادرستی را از روسیه ایجاد میکند که دیگر رژیم انقلابی ایدئولوژیک سابق نیست. ترنین معتقد است روسیه را باید به عنوان کشوری تصور کرد که در اقتصاد سرمایهداری جهانی و جهان اطلاعات ادغام شده است. در چنین جهانی است که روسیه تلاش میکند به عنوان یک موجودیت ژئوپولیتیک مهم علیه قدرتهایی بسیار برتر از رقبایش زنده بماند. ترنین در ادامه با استفاده از ادبیات ترامپ میگوید: مسکوی امروز بیشتر به «مبادله کردن» علاقه دارد.
در نظم نوین جهانی، تاریخ اهمیت به سزایی دارد. نه فقط «میراثهای تاریخی» زمینههای سیاستگذاری را فراهم میکنند، بلکه به تعبیر ترنین، روسیه فعلی در عین حال «هرچه بیشتر از ریشههای تاریخی خویش آگاه میشود.» تاریخی که ترنین از آن برای توضیح بحران خاورمیانه استفاده میکند از مسیحی شدن کیفن روس در سده 10 میلادی تا خیانت غرب به روسیه پس از یازده سپتامبر ادامه دارد. این داستان غالباً یکی از داستانهای مربوط به گسترش ناموجه روسیه بر اساس نیاز به دسترسی به آبهای گرم جنوب و شمال دارد. پتر کبیر در دریای سیاه با عثمانیها درگیر شد؛ نیکولاس دوم با انگیزه گسترش کنترل روسیه تا بسفر و تنگه داردانل وارد جنگ جهانی اول شد؛ استالین پس از جنگ دوم جهانی خواستار امتیازاتی در تنگه ترکیه بود، اشتباهی محاسباتی که به عقیده ترنین «آنکارا را در آغوش واشنگتن پرتاب کرد».
ترنین معتقد است که مربوطترین تجربه تاریخی روسیه که موقعیت فعلی آن را توضیح میدهد «اشتباه» شوروی در سال 1979 و حمله این کشور به افغانستان بود. ترنین میافزاید: «جنگ افغانستان برای اولین بار قدرت رادیکالیسم اسلامی و قدرت همبستگی مرزی مسلمانان را به مسکو نشان داد. همچنین این درس را به روسیه داد که ائتلافها و اتحادهای خود را در این منطقه از دنیا ضرورتاً به شکل تاکتیکی و در حال تغییر و بدون دوست و دشمن ابدی در نظر بگیرد. این تجربه با فروپاشی شوروی بسیار ملموس شد... روسیه در تاجیکستان و سپس در شمال قفقاز با دشمنی مواجه شد که شباهت بسیار زیادی با مجاهدین افغان داشت.»
فارین پالیسی در ادامه با اشاره به وضعیت فعلی خاورمیانه میافزاید، اگر سخنان پوتین و ترنین را جدی بگیریم، مسکو هم اکنون به دنبال ائتلاف با ایالات متحده است. ائتلافی که لازمهاش تغییر درک غرب از روسیه است، تصوری خلاف آنچه غرب از شرکای مسکو در جنگ با تروریسم دارد. ترنین در آخرین فصل کتابش دربارۀ توانایی «چشمگیر» روسیه میافزاید این کشور میتواند در میان نیروهای مخالف سیاسی خاورمیانه به خوبی نقش میانجی را ایفا کند. برای مثال میان سنیها و شیعیان؛ اسرائیل و فلسطین؛ اسرائیل و ایران؛ ایران و عربستان سعودی؛ ترکیه و کردها؛ و حکومتهای رقیب طرابلس و تبرک در لیبی.
با این حال امکان «مبادله» در صورتی برای روسیه مقدور خواهد شد که پوتین بتواند در تعریف خویش از تروریسم و مدنیت، همچنین در روایت خود از نقش مسکو در سوریه به عنوان حافظ دولت و برقرار کننده گفتوگوهای سیاسی اعتماد کافی را ایجاد کند.
منبع: اعتمادآنلاین
منبع : نامه نیوز