مازندمجلس: تئاتر ایران در حالی میزبان سه بازیگر اصطلاحاً چهره غیرتئاتری است که رفتار عموم نسبت به آنان با نوعی بیمنطقی و بیعدالتی همراه است. یکی را تحریم میکنند و دیگری را تکریم و این در حالی است که میان آنان تفاوتی وجود ندارد.
حرفهای هیجانانگیز چیستا یثربی در حالی بیان میشود که در ایرانشهر الناز شاکردوست در نمایش «گموگور» روی صحنه است. نمایشی که با فروش بالایی روبهروست و از سقف قیمت بلیت در ایرانشهر بهره میبرد. نمایش 50هزار تومانی مهندسیان که برای بسیاری از تئاتریها شخصیتی ناشناس به حساب میآید، به زعم بسیاری از منتقدان اثری فراموششدنی با بازیهای غیرقابلقبول امیر جعفری و الناز شاکردوست است.
شاکردوست اگرچه مدرک تحصیلی کارشناسی طراحی صحنه از دانشگاه آزاد دارد تا شاید به واسطه آن بتواند دهان منتقدانش را ببندد؛ ولی پیش از این حضور پرهیاهو، هیچگاه کار شاخصی در تئاتر انجام نداده است و حتی به یاد نمیآوریم طراحی صحنه فلان نمایش را به عهده داشته است. دختر بدشانس و فوبیازده «خفگی»، سالها پیش از تحصیل در دانشگاه با فیلم «اینجا… آخر دنیا» پایش به جهان تصویر باز شد؛ اما با «مجردها» رخ و رویش بر همگان عیان شد تا در یک برهه زمانی بدل به بازیگر بسیاری از فیلمهای خالتور دهه هشتاد شود. در این میان او هر از گاهی با نشان میتیکومنی «بازی متفاوت» در فیلمهایی چون «باد در علفزار میپیچد» تا برای اولین بار و آخرین بار کاندید جایزه فجر شود.
با این حال او موفق به نجات گیشه نمایش معمولی پسر جوانی شده است و پشت حضورش در تئاتر چیزی به نام #تحریم_ الناز_شاکردوست وجود ندارد.
در رأس مثلث باید به سراغ مهناز افشار برویم که برخلاف شاکردوست هیچ تجربه آکادمیکی ندارد که بتواند به واسطه آن دهان منتقدانش را ببندد؛ اما به نظر میرسد همانند بسیاری از چهرههای موفق آن روزگار در آموزشگاه مرحوم سمندریان آموزش دیده است. او کارش را در سال 1377 با سریال «گمشده» مسعود نوابی آغاز میکند و طبق گفته خودش در 1378 به سراغ کلاسهای سمندریان میرود. یعنی همانند شاکردوست پس از بازیگر شدن آموزش میبیند.
افشار برخلاف شاکردوست در سالهای اخیر در تئاتر مشغول بوده و از 1390 تاکنون سالی یک بار روی صحنه رفته است. با اینکه خودش میگوید سمندریان پس از تماشای «آمدیم، نبودید، رفتیم» گفته ««بارکالله»، آنچه باید یاد میگرفتی گرفتی»؛ اما بازیهای او همواره مورد انتقاد بوده است. در «اولیور توئیست» که این شبها در تالار وحدت روی صحنه میرود میتوان دید که با وجود میکروفون و HF مهناز افشار مشکل بیان دارد؛ نمیتواند همانند دیگر بازیگران روی صحنه حرکت کند و به هیچ عنوان توانایی موسیقیایی در خواندن ندارد. یعنی او سه رکن اصلی از ارکان بازیگری را ندارد و در نقش نخست زن یک نمایش موزیکال بزرگ ظاهراً مخاطب تئاتر ندیده را به وجد میآورد.
با این حال او موفق به نجات گیشه نمایش پرحاشیه مدیر تئاتری پرحاشیهتر میشود و پشت حضورش در تئاتر چیزی به نام #تحریم_ مهناز_افشار وجود ندارد.
رأس نهایی سحر قریشی است که او نیز همانند افشار با سریال تلویزیونی چهرهاش دیده و پسندیده شد. او با سریال «دلنوازان» به فضای خالتوری سینمای ایران وارد شد؛ اما خیلی زود پایش در فیلمهای خالتورتری چون «لج و لجبازی» یا «همه چی آرومه» باز شد. بیشتر وقتش هم با آثار پویا فیلم سپری شد تا او به نقش اصلی سینمای فرحبخش بدل شود. او هم همانند شاکردوست برای رهایی از تمسخرهای رایج به سراغ نشان میتیکومانی «بازی متفاوت» رفت و با بازی کردن نقش دخترکان لات و بدبخت در «آبنات چوبی» برای خودش مثلاً کلاس بازیگری تدارک دید.
با این حال آنچه سحر قریشی را نسبت به دو شخصیت دیگر مورد هجمه قرار داد مصاحبهاش با رضا رشیدپور در یک برنامه اینترنتی و چند اظهارنظر ویدئویی درباره ورزشگاه رفتن زنان و محمود احمدینژاد بود. مصاحبه رشیدپور منجر به ایجاد فضای منفی علیه سلبریتیها شد که از زندگی چیزی جز خوشگذرانی و نیاندیشیدن، چیز دیگری برای جامعه به ارمغان نیاوردهاند.
با این حال قریشی بدون وسیلهای برای بستن دهان منتقدان در نمایش «لامبورگینی 2» سیامک صفری حضور پیدا میکند. هنوز نمایش آغاز نشده کمپین #تحریم_ سحر_قریشی به پا میشود. با وجود پیشبینیهایی مبنی بر فروش خوب نمایش - کما اینکه قسمت نخستش فروش خوبی داشت - نمایش بدون مخاطب قابلتوجه روی صحنه میرود. با کمی جستجو میفهمیم پشت کمپین چهرههای تئاتری هستند و البته برخی تئاترروهای قهار و این در صورتی است که سحر قریشی باز به زعم منتقدان بازی قابلقبولی در نقش یک کارتنخواب ارائه میدهد و با وجود امکانات اغراقآمیز در بازی تئاتر، با آرامش روی صحنه بازی میکند؛ ولو اینکه بازی او کماکان ناپخته و آماتوری است.
حال این مثلث که محصول همزمانی حضور سه بازیگر سینمای خالتور دهه هفتاد و هشتاد است، چرا وضعیتی نامتقارن را شکل داده است؟ چرا نمایش دو بازیگر تحریم نمیشود و نمایش یک بازیگر تحریم میشود؟
پاسخ به این دو پرسش زمانی جذابتر میشود که میتوان قیاسی میان سه کارگردان نمایش هم داشته باشیم. حسین پارسایی کسی است که به زعم بسیاری از تئاتریها و من جمله چیستا یثربی - که مقدمه یادداشت با گفتار او آغاز شد - یکی از عوامل حذف در تئاتر و انحطاط کنونی در عرصه نمایش بوده است. او پرونده روشنی در تئاتر ندارد و همواره در میان جماعت تئاتری انگشت اتهام به سویش بوده است.
امیر مهندسیان کارگردان جوانی است که با کمی کنکاش در کارهایش میتوان میان او و امیر جعفری روابطی پیدا کرد. با این حال نمایش او جایگزین نمایش ریما رامینفر، همسر امیر جعفری میشود که از قضا رفیق خوبی برای بابک زنجانی بود. حال اگر انتصاب به برخی افراد دلیلی برای تحریم کردن از سوی تئاتریهاست، چرا کسی نمایش امیر جعفری و شاکردوست را تحریم نکرد؟
نمایش سوم را سیامک صفری بازی کرده است که به زعم بسیاری یکی از شاخصهای بازیگری در دو دهه اخیر تئاتر ایران است. او که محبوب علی رفیعی، یکی از بزرگان تئاتر ایران است، در سالهای اخیر به واسطه بازیگریش ناجی بسیاری از تئاترها و کارگردانان بوده است. با تمام کاستیهایش، او عاملی برای نجات تئاتر ایران بوده و با رابطهها و رفاقتها برای خودش در تئاتر جای پایی باز نکرده است. حال چرا تئاتریها او را تحریم میکنند؟
تئاتریهای این روزهای ایران نمیدانند در اطرافشان چه میگذرد. حتی نمیتوانند معمای سادهای حل کنند که روبهرویشان در حال غامض و غامضتر شدن است. با احساساتشان سوار بر باد واهی شدهاند و به هر سو میروند بدون آنکه بدانند مسیرش کجاست. آنان به راحتی به دوست خود جفا میکنند و دست دوستی به جفاکار دیروز میدهند. پایانی پرعقوبت در راه است.
تسنیم
منبع : هنر نیوز